دو روی یک سکه
تأثیرپذیری زوج منحصربهفرد داستاننویس
فرشاد شیرزادی
جلال آلاحمد، خالق «مدیر مدرسه» و بسیاری داستانهای کوتاه و بلند دیگر، بیتردید یگانه نویسنده جریانساز معاصر ایرانی است. آلاحمد در متن یک زندگی «فعال» به لحاظ سیاسی و با یک دیدگاه معطوف به اجتماع، منتقد صریحاللهجه سیاست دوران خود در رژیم شاه بود که طبعا بهعنوان یک روشنفکر اندیشهورز و صاحب جهاننگری خاص، تأثیر مشخص، قدرتمند و جهتدهندهای بر نگاه و دیدگاه سیمین دانشور داشته است. این موضوع به هر تقدیر از وجه مبارزهجویانه جلال آلاحمد در جریان روشنفکری ایرانی و در مقاطع مختلف تاریخی، قابل استناد است.
اگر نظر همهسویهنگر به روند رشد خانم سیمین دانشور، بهعنوان یک داستاننویس و رماننویس معاصر و نیز یک نویسنده جوان و نوپا داشته باشیم، به سادگی درخواهیم یافت که او از زمانی که همسر جلال آلاحمد میشود، دوش به دوش او، همگام و همراه با او در هر زمینهای فعالیت داشته است. آنها و بهویژه جلال آلاحمد، با قلم و نگاه خود تأثیر گستردهای بر جریان روشنفکری ایرانی و طیف گستردهای از اهالی فرهنگ و مردم گذاشتند. سیمین دانشور نیز، بهویژه در رمان «سووشون» بازتاب تأثیرپذیری فعال خود را از آلاحمد به ما نشان میدهد؛ رمانی که به هر تقدیر درخشش چشمگیری داشت و یکی از رمانهای ماندگار و درخشان ادبیات داستانی یکصدساله فارسی است.
سیمین دانشور البته از دیگر سو، از حیث زبان، تشخص ویژه خود را دارد و در قلمرو داستان نویسی بهطور بارز با آلاحمد متفاوت است و قویتر از او در این عرصه ظاهر میشود و بهاصطلاح گل میکند و چهره میشود. این سخن بههیچوجه منافاتی با تأثیرش از آلاحمد ندارد؛ هرچند دانشور بهعنوان یک رماننویس، به لحاظ شخصیتپردازی، القای موقعیت و فضاسازی و تسلط بر شیوهها و عناصر داستان، استقلال خاص خودش را دارد. در این مورد میتوان گفت که شاید آلاحمد، نتوانسته در داستاننویسی، مثل سیمین دانشور درخشش داشته باشد و بیشتر مقالهنویس، سفرنامهنویس و منتقد طراز اولی است که کلامش در جامعه روشنفکری عصر خود، بسیار نافذ است. اما دانشور در قلمرو داستاننویسی توانسته است خود خویشتن را بهعنوان یک بانوی داستاننویس، با انگارههای ذهنیـزبانی زنانه دریابد و بهجا آورد و در کار داستاننویسی متبلور کند. اما سیمین دانشور از سوی دیگر تا زمانی که جلال آلاحمد زنده بود، بهشدت تحتتأثیر همسر خود بود و در عرصه داستاننویسی، شکوفا نشد.
آلاحمد بهعنوان یک نویسنده ایرانی تمام عیار، در عرصه زبان، با تکیه بر ادبیات کلاسیک، به جستوجوی ریشههایش در ادبیات کهن برآمد. با مراجعهای به سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی، میتوان به سادگی دریافت که او نثر پوینده و ضرباهنگدار ناصرخسرو را بسیار خوب بهکار گرفته و امروزی کرده است. با تکیه بر همین زبان است که میبینیم در عرصه داستاننویسی، بهعنوان یک نویسنده روشنفکر، کوچکترین تأثیری در کاربرد عناصر داستان و همچنین خلاقیت خویشتن، از نویسندگان غربی نگرفته است و همین نکته، وجه ممتاز و مشخص چهره روشنفکری اوست که وجهی تمامعیار از یک نویسنده ششدانگ ایرانی را به ما میشناساند. شوربختانه جلال آلاحمد، زودهنگام رخت به سرای باقی بست و بیگمان اگر مجال بیشتری مییافت و زندگیاش بهطور متعارف ادامه داشت، بدیهی است که بیش از آنچه در عمر کوتاهش توانست روند تفکر و اندیشهورزی روشنفکری ایرانی را به شکل ملی و ایرانی پیش ببرد، میتوانست در این مسیر موفق باشد و تأثیرگذاریاش یقینا بسیار گستردهتر و عمیقتر میبود. این مهم یک واقعیت محرز است که با شنیدن نام خانم سیمین دانشور به یاد جلال آلاحمد میافتیم و با ذکر نام آلاحمد، آثار و نام سیمین دانشور در ذهن و جان و اندیشهمان تداعی میشود. این تداعی بهخودی خود بسیار پرمعنی است.