فقر، دشمن خوشبختی است
خالق «ماهی سیاه کوچولو» غرق شد
جمال رهنمایی
معلم 29ساله تبریزی در شهریورماه 1346 و یکماه پس از انتشار اثر ماندگار و جهانی «ماهی سیاه کوچولو» چون شنا بلد نبود، در رود ارس غرق شد. صمد بهرنگی، قصهسرای ایرانی، یکی از مهمترین نویسندگان داستان برای کودکان و نوجوانان بود که با طبعی لطیف و درک عمیق از محرومیت و فقرکودکانی که خودش یکی از آنها بود، آثار جاودانی خلق کرد.
قصه «یک هلو، هزار هلو»ی صمد بهرنگی و آب و تاب ماجرای گاز زدن نوبتی هلوی آبدار باغ اربابی که از پرواز به مقصد مراسم جشن تولد ارباب جامانده و نصیب دو کودک روستایی شده، چنان واقعی است که میتوان گمان برد خود صمد در کودکی به باغ اربابی ناخنک میزده و قصه دو پسر روستایی خاطره خود صمد و احوالات اوست که هلوی باغ اربابی را با چنان لذتی خورده است.
داستانهای صمد بهرنگی به کوشش نویسندگان نامدار و خبرهتری مانند جلال آلاحمد و غلامحسین ساعدی و وزیر فرهنگ و علوم وقت در آستانه جهانیشدن بود ولی مخالفتهای او با تغییر در داستانها، خودش و ناشر را از درآمدهای هنگفت و شهرت بینالمللی بینصیب کرد.
صمد بهرنگی، عضو رسمی هیچ گروه و حزبی نبود اما داستانهای او در بین گروههای چپگرای وقت دست بهدست میگشت و بر آنها تفاسیر اجتماعی و سیاسی متعددی نگاشته میشد. صمد اما همچنان معلم باقی ماند و در تهیدستی زندگی کرد و از زادگاه پدری که بهدنبال کار به سفر رفت و هیچگاه برنگشت، خارج نشد.
«اریک برن» برای بیان چگونگی هدفگذاری ما در زندگی از مثال ترسیم تابلوی آینده استفاده کرده است؛ تابلویی که ما در کودکی و به وسعت و نگاه شرایط کودکی آن را در ذهن خود به تصویرکشیده و تا پایان زندگی آن رؤیا و خیال کودکی را دنبال میکنیم. او باور دارد اهداف و چشمانداز آرزوهای آدمی در زمان کودکی بهصورت یک تابلوی نقاشی تصویر میشود و ما تا پایان عمر در همین قاب تصویر و آرزوی رسیدن به آن حرکت میکنیم.
کودک فقیر آذربایجانی که با غصه نان و حسرت خوردن هلوی باغ اربابی بزرگ شده، همه آنچه نویسندگان مشهور و باتجربه از استعداد شگرف او در داستانسرایی و قصهگویی میبینند، درون باور نداشته و از خودش نمیداند. قصه تابلوی رؤیاهای او، زندگی کردن بدون غم نان در همان زادگاه پدری است هرچند قلمش توانایی تسخیر قلبهایی را در سراسر دنیا دارد.