• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 23 اردیبهشت 1399
کد مطلب : 100526
+
-

موی بلند دردسر دارد

فرورتیش رضوانیه_روزنامه نگار


چه آقا باشی یا خانم، درهرحال موی بلند به رسیدگی احتیاج دارد و اگر حواست به آن نباشد، خیلی زود هپلی می‌شوی. سال ۸۱ وقتی در دانشگاه قبول شدم به بندر بوشهر رفتم. هوا شرجی بود و موهای بلندم به هم گره خورد. چاره‌ای نداشتم جز اینکه کوتاهش کنم. بعد از آن دیگر حوصله نداشتم موبازی کنم تا اینکه چند‌ماه قبل بعد از 2دهه دوباره مو بلند شدم. یک روز دیدم باید به سلمانی بروم، اما یک سفر در پیش داشتم. با خودم گفتم بعد از بازگشتن به تهران این کار را می‌کنم. در کیش بودم. آنقدر کار روی سرم ریخت که بیشتر اوقات از صبح تا شب پای لپ‌تاپ نشسته بودم و سفر کوفتم شد. حتی هنگام غواصی زیر آب حادثه‌ای رخ داد که به‌دلیل مصدومیت ناشی از آن دیگر نتوانستم از پیاده‌روی در خیابان‌های خلوت جزیره لذت ببرم. 
برای همین وقتی به تهران برگشتم، تصمیم گرفتم این‌بار به بوشهر بروم و چند روز میهمان دوستم«مهرشاد» و همسرش «ساناز» باشم. وقتی به آنجا رسیدم، قرار شد خودم را غرق کار نکنم و به جای آن با مهرشاد به باشگاه و غواصی در آب‌های نیلگون برویم. اما ناگهان سخت سرما خوردم و در بستر بیماری افتادم. هرقدر دارو مصرف می‌کردم، خوب نمی‌شدم. به ناچار بیشتر طول شبانه‌روز در اتاق میهمان خواب بودم. نزد پزشک هم رفتم، اما خبری از بهبودی نشد. 2 هفته مرگ را مقابل چشمانم دیدم. تا به حال تا آن اندازه سرما نخورده بودم. وضعیت آشفته موهایم هم مانند شرایط حاکم بر ونزوئلا هر روز بدتر از قبل می‌شد، اما نمی‌خواستم هنگامی که بیمار هستم به سلمانی بروم. در نهایت دست از پا درازتر به تهران برگشتم. به محض آنکه پایم به خانه رسید، در اخبار خواندم که کرونا به ایران رسیده. تازه فهمیدم که در کیش به کرونا مبتلا شده بودم و در بوشهر من را زمینگیر کرد. نگران مهرشاد و ساناز و دختر محصل‌شان مرسانا بودم که نکند مبتلایشان کرده باشم. اما خوشبختانه حال‌شان خوب بود. من هم سرحال بودم، اما کشور در قرنطینه فرو رفت و سلمانی‌ها هم تعطیل شدند. موزر را برداشتم و سرم را از ته تراشیدم.

این خبر را به اشتراک بگذارید