حمایت از موسیقی سطحی را متوقف کنید
گفتوگو با حسامالدین سراج در برنامه «مهمان خاص» تلویزیون همشهری
مهناز عباسیان | روزنامهنگار
در میانه فضای آکنده از موسیقیهای یکشکل و گذرا، حسامالدین سراج، استاد پیشکسوت موسیقی ایرانی، از نگرانی خود میگوید؛ نگرانی از سطحیشدن ذائقه موسیقایی، مدیریت ناآشنا و فشار «تجارت» بر پیکر هنر.
او اما در پس این همه دغدغه، آینده را روشن میبیند؛ آیندهای که آن را در چشمان جوانان مشتاق و مستعد جستوجو میکند. در برنامه «مهمان خاص» از تلویزیون همشهری میزبان این هنرمند برجسته بودیم. در ادامه بخشهایی از صحبتهای او را مرور میکنیم.
جناب استاد، بهنظر شما موسیقی در شاخههای گوناگون تا حدی سطحی نشده است؟
به باور من، در فضای موسیقی امروز «دوز» مناسب رعایت نمیشود. برای روشنتر شدن موضوع، اگر ایران را به انسانی تشبیه کنیم که به کلسیم، ویتامین D، ویتامین B و فسفر نیاز دارد، آنگاه میبینیم که ناگهان مقدار زیادی فسفر- بیش از اندازه لازم - به این انسان تزریق میشود؛ در نتیجه مغز او بیجهت شروع به درخشش میکند!
در ایران امروز، تعادل لازم در زمینه پخش و معرفی انواع موسیقی برقرار نیست. متأسفانه این تعادل، چه در رسانههای عمومی و چه در صدا و سیما، رعایت نمیشود؛ درحالیکه با رعایت آن، میتوانستیم به توازن مطلوبی دست یابیم. درواقع، اگر موسیقی ایرانی، پاپ، کلاسیک غربی، مقامی و سایر گونهها بهصورت متعادل ارائه شوند، فضای موسیقایی کشور غنیتر و زیباتر خواهد شد؛ البته ذکر این نکته لازم است که موسیقی کلاسیک غربی در دوران جنگ عمدتا در قالب مارش و سرودهای متناسب با آن شرایط استفاده میشد، اما حتی در آن زمان نیز افراط وجود داشت. پس از آن، این نتیجه گرفته شد که باید نوعی از موسیقی را جایگزین یا تقویت کرد تا با موسیقی رایج به تعادل برسد و در نهایت، موسیقی ایرانی حاکم شد.
منظور از موسیقی ایرانی، صرفا موسیقی با سازهای ایرانی نیست؛ چراکه لزوما هر اثری که با ساز ایرانی اجرا شود، موسیقی اصیل ایرانی محسوب نمیشود؛ بهعنوان مثال، وقتی استادی مانند شهناز تار مینوازد و هنرجویی مبتدی همان ساز را مینوازد، آیا این دو اجرا قابل مقایسه هستند؟ به باور من، برای اینکه اثری را در شأن موسیقی اصیل ایرانی بدانیم، همساز باید ایرانی باشد و هم نوازنده باید در سطح استادی قرار داشته باشد.
بهنظر شما آیا امروزه در زمینه موسیقی سنتی، کمی از عمق کارها کاسته نشده است؟
شاید بیان این موضوع برای برخی چندان خوشایند نباشد، اما به گمانم نوعی نگرش بازاری بر فضای موسیقی کشور حاکم شده است؛ مثلا حتی بهخود من گاهی پیشنهاد میشود که چند قطعه عاشقانه اجرا کنم. در پاسخ میگویم: حافظ عاشقانه سراست، بیدل هم عاشقانه میسراید، اما در جواب میشنوم: «شعری بخوان که مردم بپسندند.» در اینجا یک پرسش بنیادی مطرح میشود: اگر ما هنرمندان، رسالت خود را خدمت به مردم میدانیم، آیا باید منتظر بمانیم تا مردم به ما جهت بدهند؟ این نکتهای بسیار مهم است. آیا بیدل و حافظ منتظر میماندند تا مردم به آنان بگویند چگونه شعر بسرایند؟ یا آهنگسازان بزرگ در انتظار میماندند تا مخاطبان شیوه نواختن را به آنان دیکته کنند؟ مسلما چنین نیست. در حقیقت، رسالت هنرمند این است که برای مردم کار کند، به این معنا که سطح سلیقه و ذوق عمومی را ارتقا دهد؛ نه اینکه از جامعه سفارش بگیرد و تابع سلیقه موجود باشد. هنرمند باید پیشرو باشد، نه دنبالهرو و همواره با مردم باشد، اما در خدمت تعالی ذائقه هنری آنان.
موسیقی سنتی در سراسر جهان وجود دارد و همواره شباهتهایی بین گونههای مختلف آن در کشورهای گوناگون دیده میشود.آیا موسیقی سنتی ایران نیز با موسیقی سنتی دیگر کشورها اشتراکاتی دارد؟
موسیقی ما ریشه در زندگی و فرهنگ مردم این سرزمین دارد. ما از انواع گوناگونی مانند موسیقی فولکلور، مقامی، مردمی و نواحی برخورداریم که همگی مستقیما از زندگی روزمره مردم نشأت گرفتهاند؛ برای نمونه، در شهرستان تربتجام، نواختن دوتار چنان با زندگی مردم عجین شده که در بسیاری از خانوادهها مادران این ساز را مینوازند و فرزندان بهطور طبیعی از ایشان میآموزند. این نواها بهطور کامل در بافت زندگی مردم جای گرفتهاند؛ برای مثال در مراسم «جشن گندم» که همزمان با دروی این محصول برگزار میشود، موسیقی خاصی اجرا میشود که کاملا با فضای این آیین همخوانی دارد. هر کشوری موسیقی خاص خود را دارد، اما آنچه قابل تأمل است، رویکرد کشورهای مختلف به حفظ این میراث است.
کشورهای پیشرفته اروپایی و غربی - بدون اینکه قصد مقایسه داشته باشم - برای موسیقی کلاسیک ارزش بسیاری قائلند و حتی با وجود استقبال محدود جوانان، با پرداخت یارانه از جایگاه این هنر حمایت میکنند. آنها برای نوازندگان سازهای کلاسیک احترام بسیاری قائلند، متأسفانه در ایران چنین رویکردی مشاهده نمیشود؛ حتی برای گروههای موسیقی شناختهشده نیز الزام دریافت مجوز وجود دارد. به گمانم این فضا، محیط مناسبی برای رشد و شکوفایی موسیقیدانان ایرانی فراهم نمیکند.
مجوز اساسا چیست؟ آیا موسیقی میتواند تا در آن حد خطرناک باشد که یک قطعه از آن بتواند امنیت، آرامش، مرزهای اعتقادی و جغرافیایی یا حتی بنیانهای کشور را تهدید کند؟
راستش را بخواهید معنای واقعی و ماهیت صدور مجوز برای موسیقی را بهدرستی درک نمیکنم، اما این مشکل کماکان در کشور ما پابرجاست. بهتر است این پرسش را مستقیما از مسئولانی بپرسید که مجوز صادر میکنند.
یادم میآید زمانی که آقای مرادخانی مسئول بود، مصوبهای به تصویب رسید که به موجب آن ۷۲تن از موسیقیدانان ایران-که نام اینجانب نیز در میانشان بود- از دریافت مجوز برای اجرا معاف شدند. با این حال، اخیرا حتی برای برگزاری کنسرتی در شهری مانند همدان، باید تمام مشخصات هنرمندان بهطور کامل فهرست و به اداره کل ارشاد استان ارائه تا مجوز لازم صادر شود. بهنظر میرسد اینگونه مصوبهها-که خود همان نهادها تصویب کردهاند-آن حرمت و احترامی را که باید نثار هنرمند شود، نشان نمیدهند.
نسل امروز با تکنیکهای موسیقی آشناست، اما مسئله، صرف آشنایی با تکنیک نیست، بلکه درک روح موسیقی ایرانی است. آیا اساسا میتوان برای موسیقی ایرانی «روح»ی قائل شد تا پرسش ما معنادار باشد؟
ارتباط و انس با هنر، پیشنیاز درک آن است. شما باید غزلیات حافظ، مولانا و سعدی را بخوانید و از آنها تأثیر بگیرید تا بتوانید روزی شاعر شوید. در گذشته میگفتند برای انس گرفتن با شعر، باید حدود 12هزار بیت از حفظ داشته باشید.
هنرمند باید با هنر خود مأنوس باشد. اگر جوان ایرانی امروز، ساز استادانی چون شهناز، کسایی، لطفی یا بهاری را نشنیده و از آن لذت نبرده باشد، نمیتواند ادعا کند که موسیقی ایرانی را درک میکند. من جوانان بسیاری دیدهام که مشتاق ایجاد پیوند بین موسیقی کلاسیک و ایرانی یا موسیقی مدرن و ایرانی هستند، اما این شناخت و انس، شرط اولیه است.
شناخت و انس، تنها به ارتباط دادن هنرها محدود نمیشود، بلکه به زندگی کردن با هنر نیاز دارد. این شاید مرحلهای فراتر از آشنایی محض است.
آیا موسیقی عرفانی، دکوری معنوی است یا تجربهای اصیل؟
من با چنین تقسیمبندیهایی موافق نیستم. روزی آموزشگاهی در تهران دیدم که موسیقی را به 3شاخه کلاسیک، سنتی و مذهبی تقسیم کرده بود. با خود گفتم: این چه نوع تقسیمبندیای است؟ اهالی موسیقی اساسا چنین دستهبندیهایی را به رسمیت نمیشناسند و به گمانم این تقسیمبندیها بیمعنا هستند.
بهعنوان مثال، وقتی میگوییم «موسیقی عرفانی» شما شعر حافظ را با موسیقی ایرانی اجرا میکنید و اگر کسی از آن تأثیر معرفتی بگیرد، میگویند این موسیقی عرفانی است. این درست مانند درک تدریجی ما از عشق مجازی است که زمانی چندان مقبول نبود، اما کمکم فهمیدیم که عشق مجازی هم ریشه در عشق حقیقی دارد. وقتی معشوق را زیبا میبینیم، در حقیقت در پی آن هستیم که بدانیم این زیبایی را چه کسی آفریده است. این نمود، نشانهای از آن معناست و باید این موضوع را با دقت و ظرافت بیشتری پی گرفت.
آینده موسیقی ایرانی را چگونه میبینید؟
موسیقی ایرانی با پشتوانه تاریخی غنی خود همواره در مسیر پیشرفت قرار دارد. تمام شاخههای موسیقی اعم از ردیف، مقامی و حتی پاپ، بهدلیل عشق و اشتیاق جوانان ما آیندهای درخشان خواهند داشت و هر یک در فرهنگ موسیقایی ایران جایگاه خود را حفظ خواهند کرد. تجربه تاریخ به ما نشان داده که هرگونه محدودیت و سختگیری، به رشد و محبوبیت بیشتر همان سبک موسیقی منجر شده است؛ همانطور که در مورد موسیقی پاپ و رپ شاهد بودیم.
من آینده را روشن میبینم؛ چراکه استعدادهای درخشان و جوانان پرشوری را میبینم که با تعهد به سنتهای اصیل موسیقی ایرانی مشغول فعالیت هستند. با این حال، هشدار میدهم که دولت باید از تمامی گونههای موسیقی ایرانی حمایت کند؛ نه اینکه صحنه موسیقی را بهدست بازاریانی بسپارد که تنها به ترویج یک نوع موسیقی علاقهمندند. امروز شاهدیم که چگونه در سراسر کشور تنها یک نوع موسیقی تبلیغ میشود. این پرسش جدی است: چرا دولت از موسیقی سطحی حمایت میکند و به تجارتپیشگانی امتیاز میدهد که تنها به سود مالی میاندیشند؟ دولتی که همواره بر اهمیت فرهنگ تأکید دارد، چرا این واقعیت را نمیبیند؟
اکنون این پرسش اساسی مطرح میشود که چه باید کرد؟ راهکار و توصیه شما به سیاستگذاران فرهنگی چیست؟
مشکل اصلی در کشور ما این است که گویی برخی افراد از پیش برای پستهای مدیریتی تعیین شدهاند؛ بهعنوان مثال، فردی که امروز مدیر معاونت هنری ارشاد است، فردا ممکن است به وزارتخانهای دیگر منتقل شود. آیا بین این انتصابها ارتباط منطقیای
وجود دارد؟
اجازه دهید خاطرهای را بازگو کنم: یکی از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) نزد من آمد و اعلام کرد که قصد دارد پایاننامهاش را در زمینه موسیقی بنویسد. وقتی از او پرسیدم چه دانشی از موسیقی داری؟ صریحاً
پاسخ داد: هیچ.
پرسیدم: پس این پایاننامه چه فایدهای خواهد داشت؟ پاسخ داد: من در آینده قرار است در ارشاد مدیر شوم. گفتم: یعنی صرفا به این دلیل که مدیر خواهی شد، میخواهی درباره مدیریت موسیقی بنویسی؛ درحالیکه هیچ آشناییای با موسیقی نداری؟ با صراحت پاسخ داد: بله.
وقتی مدیر حوزه موسیقی، خود موسیقیدان باشد، بهدرستی درد و دغدغههای هنرمندان را درک و ارتباط مؤثرتری با آنان
برقرار میکند.
دمی خجسته و در صحبت خجسته دمی
اگر بخواهید به جوانان ۵۰سال آینده ایران نصیحتی درباره برخورد با هنر و آثار هنری کنید، چه توصیهای خواهید داشت؟ این نصیحت میتواند یادگاری باشد که بعدها، زمانی که ما پیر شدیم و پای تلویزیون یا گوشی نشستیم، ببینیم.
این نصیحت را میتوانم در قالب قطعهای از شعر «رعدی آذرخشی» بیان کنم:
خوش است ناله نای و نوای زیر و بمی دمی خجسته و در صحبت خجسته دمی
ز سبزه فرشی و از سرو سایبانی سبز ز می سبویی و از ابر نوبهار نمی
به غیر آنکه مرا یار غمگساری نیست به خاطرم نبود از زمانه هیچ غمی
چه رازها که نگفتم، کجاست همنفسی؟ چه راهها که نرفتم، کجاست همقدمی؟
چرا به دفتر عشق ای خدای لوح و قلم به غیر حیرت و حسرت نمیزنی رقمی
به عشق کوش که تا در دل تو ره نکند نه ماجرای وجودی نه وحشت عدمی شکار شد دل رعدی به یک نگاه و حذر ز شیرگیری چشمان آهوی حرمی!
هرگاه چیزی- یک نگاه، یک حرف، یک منظره- در دلتان نشست و دلتان لرزید، بدانید که در آنجا حضور خدا را میتوان یافت. گفتهاند اگر نسیم الهی بر وجودتان وزید، خود را به آن بسپارید و روی برنتابید. در آن موضوع یا آن لحظه، حقیقتی نهفته است. چه آن منظره زیبا باشد، چه موسیقی دلنشین، چه کلامی نغز یا چهرهای دوستداشتنی، خود را به آن بسپارید و از آن فاصله نگیرید. این نکته بسیار مهم است؛ زیرا درست در همانجاست که خدا با شما سخن میگوید. هرکجا دلتان لرزید، بدانید که خدا با شماست.