بخت سیاه، سقف سفید
گزارش
پردههای توری، دیوارهای سفید و آفتابی که سرظهر، دست و پایش را روی قالی پهن کرده، یادشان نمیرود سال قبل، کیان و کیوان و شکوفه فرزندان 4، 5ساله منصوره، چطور از درد، بهخود میپیچیدند و چطور با آن چشمهای تیلهای، مژههای بلند و سیاه و صورتهای کوچک، به خاله فریبا زل میزدند:« خاله دستم درد میکند، پاهایم درد میکند.»