مجتبی میرزاجانپور برای اهالی والیبال یک نام و چهره خاص است؛ ستاره بابلی تیم ملی والیبال ایران نه به واسطه پروازهای بلند و آبشارهای کوبندهاش که بهخاطر شادیهایی که بعد از کسب هر امتیاز بروز میدهد شناخته میشود و هرگاه در ترکیب تیم ملی به میدان میرود مظهر تعصب است.
از هر فرد سیگاری که بپرسی چرا سیگار کشیدن را ترک نمیکند، احتمالا میگوید این کار برایش مثل آب خوردن است و اگر بخواهد، از همین فردا دیگر سیگار نمیکشد.
میان دود و ترافیک و بوقهای ممتد خیابانهای شلوغ تهران، هنوز هم هستند گذرهایی که آرامش و صفا را به جانت هدیه میدهند؛ جاهایی که گذر از آنها هزینه چندانی هم ندارد و برای پیاده گز کردن گزینه خوبی هستند.
دستدردست و تنسپرده به هم، شتابان از ایستگاه دور میشوند، نه مثل دیگرانی گمشده در بیتکیهگاهی روزگار که وقتی از اتوبوس بیرون میآیند، احساس میکنند زمین زیرپایشان گم شده است.
«بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی»، آن زمان که فردوسی، شاعر حماسهسرای ایرانی این بیت را میسرود، شاید نمیدانست بیشتر از هزار سال بعد علاقهمندان به اشعار او، دست بهدست هم میدهند تا داستانهایش را به گوش مردم برسانند.