آن لبخند خواستنی
دوست عزیزم دکتر غلامعلی شهیدی عکسی از دکتر یلدا را در گروه همکلاسیها گذاشته است. یک ساعت بعد ناگهان به من میگوید «اگر توانستی یک مطلبی برای این عکس بنویس». هنوز این جمله را تا آخر نخواندهام که میگویم چشم. چون همان لحظه احساس کردم واقعاً یک چیزی در عکس هست که نوشتنی است. چیزی که او با آن لبخندش آن را در این عکس میگوید. حالا شبِ رفتنش بماند که شبی شده است که نمیتواند برایم جالب نباشد. کسی که اسمش یلدا بود مرگش در شب یلدا اتفاق افتاده است.