• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
یکشنبه 12 تیر 1401
کد مطلب : 165005
+
-

نگاهی به کتاب «آب‌پرتقال درکربلای 5» که روزهای اوج کرونا را به خط مقدم جبهه‌ها تشبیه کرده است

روایت کادر درمان از روزهای کرونایی

معرفی کتاب
روایت کادر درمان از روزهای کرونایی

زهرا راد؛ روزنامه‌نگار

کتاب «آب‌پرتقال درکربلای 5» شامل 135خرده‌روایت از مدافعان سلامت است که از ابتدای شیوع کووید در بخش‌های بستری بیماران کرونایی بیمارستان بقیه‌الله(عج) حضور داشته‌اند. پزشکانی که سابقه حضور در جبهه در سال‌های دفاع‌مقدس را داشته‌اند، ایثار و از‌خودگذشتگی کادر درمان را با حماسه 8سال دفاع‌مقدس مقایسه کرده‌اند. همانطور که در مقدمه کتاب آمده است، تلخی و شیرینی طنز و عبرت‌آموزی رگه‌های این خاطرات و روایات‌اند که همگی با یک نخ تسبیح به‌هم متصل شده‌اند و آن نیست جز ایثار و ازخودگذشتگی. آنچه می‌خوانید بخشی از روایات پزشکان و پرستاران بیمارستان است که به همت مهدی عجم گردآوری شده و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.

کادر درمانی بخش‌های کرونایی خاطرات بسیاری از روزهای شیوع بیماری کرونا و بیماران بستری شده دارند. نداشتن اطلاعات کافی و داروی مناسب برای مقابله با این ویروس و پذیرش بیماران بدحال از عواملی بود که ترس و اضطراب را نه‌تنها به بیماران بلکه به کادر درمانی هم منتقل می‌کرد. اما در همان شرایط سخت و طاقت‌فرسا، ایثار و از خودگذشتگی کادر درمان و نیروهای داوطلب، به خلق صحنه‌های زیبایی منجر ‌شد که اکنون به خاطراتی ماندگار در ذهن پرستاران و پزشکان به یادگار مانده است. یکی از پزشکان درباره آن روزها می‌گوید:«من در مقام پزشک متخصص بحران‌های مختلفی را از نزدیک تجربه کرده‌ام. به‌عنوان پزشک در 8سال دفاع‌مقدس خودمان، در سوریه، در عراق، در نبرد با تکفیری‌ها... اما هیچ‌کدام قابل مقایسه با روزهای سخت مقابله با کرونا نبود. هم از حیث وسعت درگیری هم از حیث شدت فشار به کادر پزشکی. واقعاً قابل قیاس نیست.» توصیف یکی دیگر از پزشکان در مقایسه با دوران دفاع‌مقدس خواندنی است: «دقیقاً مانند روزهای جنگ که شرایط اضطراری پرخطری برای کشور رخ داد، ما هم درست پرتاب شدیم داخل بحران ناشناخته که استقامت و پایداری نیاز اول و آخر آن بود. هیچ پزشکی را به ‌اجبار بیمارستان نگفتند که بمان و کار کن. انگار همه بیمارستان بسیج شده بود برای این تقابل بزرگ. خانم دکتر متخصص روماتولوژی‌مان که رشته‌اش هیچ ربطی به کووید نداشت، آمد و داوطلبانه درخواست خدمت در بخش بستری بیماران کرونایی را ارائه داد. روحیه‌ای جسور و شهامتش را همه دیدند.»

مثل فضانوردها 
پوشیدن لباس‌های چند لایه و تحمل شرایط سخت آن‌هم در هوای گرما خاطره مشترک همه کادر درمان از روزهایی است که شبانه‌روز در بخش‌های بستری بیماران حضور داشتند. اما این لباس‌ها گاهی باعث اسباب خنده پرستاران هم می‌شد؛«روزهای اول با آن لباس‌های حفاظتی ویژه، شده بودیم مثل فضانوردها! آدم‌ها با این لباس‌ها اصلا شناخته نمی‌شدند! به‌سختی جنس زن و مرد معلوم می‌شد. بعد از 2ساعت کار با این لباس، کل بدنمان خیس عرق بود. انگار پریده باشی توی استخر و درآمده باشی. تازه داخل آن لباس باید خدمت هم می‌کردیم. آن‌هم چه خدمتی! روزی 3بار دوش گرفتن کار هر روزه ما بود. شده بودیم مرغابی فضانورد! اوایل این لباس آن‌قدر بی‌کیفیت بود که به‌سرعت ریش‌ریش می‌شد و به قول رفقا علاوه ‌بر مرغابی فضانورد، ژنده‌پوش هم شده بودیم و اسباب خنده محفل دوستان.» 

با آسانسور به خط مقدم رفتم
رویارویی با ویروس ناشناخته در بیمارستان، دست‌کمی از مبارزه در میدان جنگ نداشت. صحنه‌های ایثار و ازخودگذشتگی و سخت بودن شرایط بیمارستان، برخی پزشکان را به حال و هوای جبهه پرت می‌کرد. حتی آنهایی که جوان بودند و آن روزها را درک نکرده بودند، روزهای مقابله با کرونا را با شنیده‌های خود از دوران دفاع‌مقدس مقایسه می‌کنند؛ «پرستار بخش داخلی بودم. وقتی کرونا آمد و هنوز کل بیمارستان را نگرفته بود، گفتم می‌خواهم بروم بخش مراقبت‌های ویژه! یعنی خط مقدم دفاع از سلامت، یعنی مواجهه مستقیم با خود ویروس، چشم در چشم! بالاخره مسئولان بخش راضی شدند و رفتم خط. حس خاصی داشتم. درست مانند روزهای جنگ که شنیده بودم رزمنده‌ها بعد از طی دوران کوتاه آموزشی و ثبت‌نام در پایگاه‌های بسیج سوار اتوبوس می‌شدند و به دوکوهه می‌رفتند برای اعزام. در مستندهای روایت فتح دیده بودم. با همان حال سوار آسانسور شدم و به خط رفتم!» 

گروه‌های داوطب و جهادی
یادمان هست در روزهای اوج کرونا، کادر درمان دغدغه مداوای بیماران را داشتند اما با افزایش تعداد فوتی‌ها، اعزام به بهشت‌زهرا(س) و غسل و تدفین هم دغدغه مضاعفی برای آنها شده بود. روزهایی هم بود که آنقدر آمار بستری بیماران زیاد بود که برای رسیدگی به بیماران هم نیرو کم داشتند. در این شرایط بحرانی، طلاب داوطلب آمادگی خود را برای کمک اعلام کردند. آنها هر کاری از دست‌شان برمی‌آمد انجام می‌دادند؛ از غذا دادن به بیماران گرفته تا ضدعفونی و تعویض ملحفه بیماران؛ «تعداد فوتی‌های بیمارستان در حال افزایش بود. مسئله غسل و کفن اموات هم خودش داستانی شده بود برای ما. طلاب جهادی به کمک آمدند و حضورشان تأثیر عجیبی روی بچه‌ها می‌گذاشت. این طلاب علاوه بر غسل و کفن اموات، همه کار می‌کردند؛ حمل بیمار، غذا دادن به بیمار، استحمام بیمار، ضدعفونی کردن بخش‌ها و خلاصه همه کاری که فکرش را بکنید. از یک نفرشان پرسیدم: واقعاً برای چه آمده‌اید؟ سرش را پایین انداخت و آرام گفت: «برای اینکه امر آقا زمین نماند.» 

این خبر را به اشتراک بگذارید