• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
پنج شنبه 3 بهمن 1398
کد مطلب : 93616
+
-

نام همه دردها...

آخر هفته
نام همه دردها...


امیرعلی علامه‌زاده ـ  روزنامه‌نگار

پنجشنبه شاید روز مرور هفته باشد؛ کرده‌ها و ناکرده‌ها، و از آن بیشتر نقد خود. پنجشنبه با غریبی شادی، شبیه اندوه شیرین است، نه غم غروب جمعه را دارد، نه سرخوشی دیرپاشدن از خواب عمیق صبح آن را. ما با روزی طرفیم که آن را انتظار می‌کشیم و از آن چیزی نمی‌دانیم، شبیه کارنامه ثلث سوم نظام قدیم آن سال‌ها که با همه شادی از تمام‌شدن سال، غمی، نگرانی یا چیزی نگفتنی داشت که عیش‌ات را نوش‌ات نمی‌کرد. برای بازنده‌ها شاید فرقی ندارد، ولی فرق داشتن در بیان که نیست همیشه؛ در وجود است. پنجشنبه هست و فرق دارد. مرور در پنجشنبه، شبیه نامه‌نگاری است؛ دور حسرت‌انگیزی که واقعی است اما مرتکب آن نمی‌شویم. کمتر دست به قلم می‌بریم نامه‌ای بنویسیم با کسانی که نیستند نزدیک، و نمی‌پرسیم چرا از این سنت قدیم ارتباطی که بیش از اینها مؤثر بوده است، اینقدر مومنانه پرهیز می‌کنیم، وقتی شک نداریم و در تاریخ دیده‌ایم و خوانده‌ایم که چه نامه‌ها که سودمند بوده‌اند و چه نامه‌ها که پیام عاشقی برده‌اند و نتیجه هم آورده‌اند. مرور روزهای هفته در پنجشنبه، از این باب مفید است که شاید قدر خواب عمیق را بیشتر بدانیم و از اجتماع خواب‌زده کمتر بگوییم که سنت بیداری، جز به شب‌های دوست‌داشتن، گویا بیشتر سودمند بوده بشر را، تا بیداری در روزهای غم‌انگیزی که آه از خبر می‌آید و ناله از عنصر خبری مفعول ماجرا. چقدر دیگر باید بیدار بود که مرور کرد؛ بگذار در خواب و بیداری نشئه‌گونه ولو در رختخواب صبح پنجشنبه‌ای که تعطیل است، دست‌کم بر روزنامه‌نگاران، مرور کنیم هفته را، که بهتر از بررسی توییتر با چشمان نیمه‌باز هر صبح است؛ درست بعد از زودتر پریدن از ساعت کوک‌شده تلفن دستی، که جای همه‌چیز این روزها را پر کرده است؛ جای قلم و کاغذ و نامه و رادیو و تلویزیون و لپ‌تاپ و اینها را. مرور هفته‌ها مثل نگاه ساده و منتظر مسافر اتوبوس شمالی است که در جاده هراز برای ناهار و نماز نگه داشته است و هر چقدر هم قرار باشد شمال خوش بگذرد، مسافرت با اتوبوس و تنهایی اصلا خوش نمی‌گذرد و او در سرما، این‌پا و آن‌پا می‌کند که راننده برگردد و بوق حرکت را بزند که زوزه نیسان آبی، پیچ سرد و بی‌روح را چنان داغ می‌کند که تا سر بگردانی، او زوزه‌کشان رفته است. مرور، همان نیسان آبی رفته است و در لطیفه‌های ما هم، حق تقدم با آن بود که قبل از همه و پیش از همه، رفته بود. همه ما این مرور را داریم، هر چند به روی خودمان نیاوریم. مگر می‌شود باخته‌های هفته را، همان روزها را، همان بخش از عمر را، مرور نکرد که چه شد که چنین شد و با کاش فردایی و شاید فردایی، دوباره امید فردا نداشت. مرور هفته ملاحتی دارد مثل نیسان آبی جاده‌های شمال که گاهی نوع شگفت‌انگیز حضورش، نیش مبارک را مفتوح می‌کند و گاهی چنان رقت‌بار، که غم چرایی وجودش را به دل می‌نشاند. گاهی هم کمک است؛ قدیم‌ها و دوران دانشجویی از معرفت راننده‌های همین نیسان‌های آبی، روایت‌ها می‌کردند و می‌گفتند در زمستان نکند از جاده فیروزکوه بروی، از هراز برو. هراز که گرفتار شوی، بالاخره کسی و کاری و مغازه‌ای هست؛ نبود، راننده نیسانی هست که برای کمک، کنار بزند و بپرسد «چی شده آقا؟». مرور شاید باعث شود بپرسیم چه و چه‌ها شده و بعد لبخند رضایتی از آن برخیزد که نشان از دانستن درد است. نام همه دردها، «دانستن» است و ما که آدم فراموشی‌هاییم و آدمیزاد نسیان، بهتر که با هم مرور کنیم و برای هم مرور کنیم روزها و دیروزها را، تا هنوزها، ‌ای کاش‌های کمتری یادمان بیاورد که هرچه می‌دانی این روزها؛ غم است و تسلایی هم نیست که یادآوری کند که این‌همه غم است و برای این‌همه است و تنهایی درد نمی‌کشیم که پیری گفته بود «مرگ اجماع، عروسی است.» فکرش را نمی‌کردم نام ستونی را آخر هفته برگزینم که بیشترین غربت نگاه را دارم با آن؛ که غم از اول بود و هست با ما و پیش از ما، جلوجلو رفته است. شاد زی و مهر افزون!
 

این خبر را به اشتراک بگذارید