• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
شنبه 11 اسفند 1397
کد مطلب : 49502
+
-

پلی استیشنم را فروختم، راهی مشهد شدم

منطقه 6


«علیرضا بهرامی‌فر» مسافر جاده تاریکی است که از جاده‌های تاریک راهش را پیدا می‌کند و به سمت خدا می‌رود. علیرضا بهرامی‌فر 18 ساله در خانواده‌ای 4 نفره در محله دروازه غار به دنیا آمد. شغل پدر آزاد و مادرش خانه‌دار است. از 8 سالگی با دوستان نابابی که پیدا می‌کند رو به کارهای خلاف می‌آورد و تا 16 سالگی با این دوستان روزگار می‌گذراند. بهرامی‌فر در یکی از جشنواره‌هایی که توسط شهرداری اجرا می‌شود با «مصطفی اینانلو» و گروه همراهش آشنا می‌شود، گروهی که برخلاف دیگر همکیشان خود، نصیحت کن نیستند بلکه تلاش دارند تا گوشی شنوا و یک دوست خوب برای علیرضا و دوستانش باشد. راهی زیارت مشهد می شود. برای این سفر پلی استیشن خود را می‌فروشد و همراه دوستانش راهی مشهد می‌شود. «‌‌با ورود به حرم، نوای نوحه مداح و فضای معنوی حرم من را در فکر فرو برد. از امام رضا(ع) خواستم کمکم کند تا من هم به سمت خدا بروم. دچار یک حالت روحی شدم که راضی نبودم از حرم بیرون بیایم» در مشهد، علیرضا از پوسته سخت و بد خود بیرون می‌آید و به فردی دیگر تبدیل می‌شود فردی که خدا همیشه همراه اوست. «دعای مادرم و عنایت امام رضا(ع) شامل حال من شد، دیگر سمت آن دوستانم نرفتم.» از سال 1394 به بعد یک علیرضای دیگر متولد شد. هم‌اکنون در سال یازدهم مشغول به تحصیل و همچنین به‌‌عنوان پیک غذا مشغول کار هستم هم درس می‌خوانم و هم کار می‌کنم. می‌خواهم طلبه شوم و به همنوع‌های خودم کمک کنم. از مسئولان تقاضا می‌کنم به محله «هرندی» عنایت ویژه‌ای داشته باشند.» 

این خبر را به اشتراک بگذارید