• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
شنبه 20 مرداد 1397
کد مطلب : 26510
+
-

ک روایت از چغازنبیل و تاریکی اطرافش

میل عبادت در نور کمرنگ غروب

میل عبادت در نور کمرنگ غروب

محسن بوالحسنی|شاعر و مترجم



نرسیده به شوش، جاده‌ای ا انحرافی وجود دارد که شما را به یکی از باشکوه‌ترین بازمانده‌های تاریخ می‌رساند. و من آن روز غروب، از طریق همین جاده و همین راه انحرافی به یکی از «چغا»های زنده جهان رسیدم. اگر چه حالا دیگر اسمش با مُسمایش همخوانی ندارد و گذر زمان و دست انسان و طبیعت شکل «زنبیل»اش را تراشیده؛ اما آنجا با آن شکوه‌ غمگینش همچنان «چغازنبیل» است. چند چراغ محدود تنها چیزی است که شما را نسبت به آنچه پیش رویتان قرار گرفته مطلع می‌کند و دور این بنای عظیم و عزیز که روزگاری نخستین ساختمان مذهبی ایران بوده تاریکی در تاریکی است. محلی‌ها منظورشان از «چغا» تپه‌های غیرطبیعی در دشت خوزستان است که گاهی سطح صاف خاک را به بلندی‌های انگار تُو سری خورده‌ای حجم داده‌اند. تا شب چیزی نمانده بود و می‌دانستم آنجا ستاره‌باران زیبایی دارد؛ معبدی که عیلامی‌ها به آن «زیگورات دوراونتاش» می‌گفتند با معماری بی‌نظیرش شکلی دارد پله‌ای که از کف به سقف‌، حجم و مساحتش کوچک‌تر می‌شود تا برسد به بالاترین منطقه و درونی دارد تُودرتُو و مشخصا بکر؛ حتی در روزگار خودش. داشتن راهنما برای دیدن چغازنبیل، امری است لازم؛ حتی اگر مثل من خوزستانی باشید و آشنا به منطقه. اطراف تاریکی، رو به‌ زیگورات ایستاده‌ام و گوشه و کنارش را به کمک نور ضعیف و زردی که این عبادتگاه را بیشتر از پیش به تاریخ گره می‌زند رصد می‌کنم. راهنما توضیح می‌دهد: «چغازنبیل نام مدرن «دوراونتاش» یا «ال‌انتاش نبی ریشا» است؛ شهری عیلامی که حدود ۱۲۵۰ سال قبل از میلاد ساخته شده است. اونتاش‌گال- پادشاه عیلام باستان- دستور ساخت این شهر مذهبی را داده‌ و این بنا دقیقا در میانه این شهر واقع شده‌ و مرتفع‌ترین بخش آن است.» چشم‌ام به رد مسیر انگشت‌های مرد راهنماست وقتی اضافه‌ می‌کند: «در طبقات پنجگانه چغازنبیل که به موازات یکدیگر و بالاتر از سطح زمین احداث شده‌اند 12عبادتگاه وجود دارد و هر کدام اسمی دارد». از اسم‌ها می‌گذرم و می‌دانم به یاد داشتنشان بی‌فایده است. اصل همین تاریخ است که قرن‌های قرن است اینجا، بر خاک مظلوم خوزستان ایستاده و خودش نیز به مظلومی در این گوشه تار و کم نور به آمدگان تبسمی خندوهناک می‌کند. راهنما می‌گوید و من نمی‌بینم. از کتیبه‌ای حرف می‌زند که اینجا در چغازنبیل پیدا شده؛ کتیبه‌ای که روی‌ آن این متن حک شده است: «من اونتاش گال: آجرهای طلایی را حکاکی کردم. من در اینجا این مأوا را برای خدایان گال و اینشوشیناک برپا کردم و این مکان مقدس را هدیه کردم. باشد که کارهای من که هدیه‌ای است برای خدایان گال و اینشوشیانک، پذیرفته شود». قرار می‌گذاریم که فردا برویم و از موزه‌ای که آن سمت جاده شوش قرار گرفته و مربوط به کشفیات تاریخی این خطه‌است بازدید کنیم؛ قراری که میسر نمی‌شود و من تنها غروب چغازنبیل را با میل عبادتی برای همیشه به‌خاطر می‌سپارم.


* چند اثر از محسن بوالحسنی: خانه‌ای جدید در آمریکا (شعرهای ریچارد براتیگان)، لطفا این کتاب را بکارید، براتیگان، ... و مجموعه‌ شعرهای ایشان قاتل من است، از من بعید، مفاجا

این خبر را به اشتراک بگذارید