• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
چهار شنبه 1 مرداد 1399
کد مطلب : 105510
+
-

دنباله‌سازی در سینما در گفت‌وگو با جواد طوسی

پسرفت غم‌انگیز یک رؤیای ادامه‌دار

پسرفت غم‌انگیز یک رؤیای ادامه‌دار

نگار حسینخانی_روزنامه نگار

در دهه60 میلادی وقتی سری فیلم‌های «جیمز باند» فهمید با استقبال مخاطبان همچنان می‌فروشد، دنباله‌سازی را با پرده‌های سینما آشنا کرد؛ آنقدر موفق که در دهه70 میلادی، فرانسیس فورد کاپولا، «پدرخوانده» را تا قسمت سوم پیش برد. «راکی»، «جنگ ستارگان»، «مدمکس»، «رامبو» و «بیگانگان» در گذشته و «ترمیناتور»، «ماموریت غیرممکن»، «ارباب حلقه‌ها»، «دزدان دریایی کارائیب» و... در سال‌های اخیر شماره‌دار شدند. در این سال‌ها سینمای ایران هم از این قافله عقب نماند. «اخراجی‌ها»ی مسعود ده‌نمکی به   3 رسید و آنقدر مزه کرد که «رسوایی» هم تکرار شد. حالا اما پرده سینماهای ایران میزبان 2فیلم سینمایی «خوب، بد جلف۲؛ ارتش سری» و «زن‌ها فرشته‌اند۲ » است. اما به‌واقع سنت دنباله‌سازی در سینمای ایران چقدر جدی و در عین حال موفق است؟ با جواد طوسی، منتقد سینما، در این‌باره گفت‌وگو کرده‌ایم.

در کشورهایی که رویکردی صنعتی به سینما دارند، ساختن فیلم دنباله‌دار که در گیشه موفق بوده، اتفاقی معمول است. ولی در سینمای ایران این دنباله‌دار بودن، تاریخی نزدیک به دودهه دارد. چرا؟
با رجعتی تاریخی، یا فلش‌بکی به نمونه‌های موفق در سینمای جهان، می‌توان به‌راحتی متوجه شد که سیاست‌های شایع در سال‌های اخیر سینمای بومی ما، تعارض آشکاری با جهان دارد. یک نمونه بارز و کلاسیک آن در سینمای جهان، فیلم‌های سری جیمز باند بود که دوره اول آن با بازیگری شون کانری توانست سال‌ها با اسامی مختلف این محوریت را استمرار بخشیده و مخاطب خود را فراتر از جغرافیای منطقه‌ای، در کشورهای دیگر ازجمله ایران داشته باشد؛ مثل «مامور007»، «شما فقط دوبار زندگی می‌کنید» یا «الماس‌ها ابدیند». همه این فیلم‌ها با نقش محوری کانری ساخته می‌شد و عمدتا در ایام نوروز به نمایش درمی‌آمد. این رویه براساس شکلی قاعده‌مند و حرفه‌ای متشکل از مجموعه‌ای از فیلمنامه‌نویسان متبحر، آهنگساز، تهیه‌کننده و کارگردانی که اصول و قواعد کلی این نوع فیلم‌های دنباله‌دار را بلد بود و کارکشتگی لازم را داشت، بود. نسل‌های دهه‌های 30 و 40 «تونی رم» با بازی جیل سینت جان، ریچارد کنت و فرانک سیناترا را ‌به خاطر دارند. شکل عامه‌پسند آن را در فیلم‌های نورمن ویزدوم می‌دیدیم. همه این فیلم‌ها می‌توانستند منطق خاص خود را داشته باشند. اما در سینمای ما اگر بخواهیم به نمونه‌های اکران فعلی اشاره کنیم، زن‌ها فرشته‌اند2 است. آیا قسمت یک این فیلم توانسته در سینمای عامه‌پسند سرگرمی‌ساز، از اصول قواعد حرفه‌ای خود در جهت این نوع سینما برخوردار باشد؟ اگر پاسخ منفی است پس تولید و ساخت آن نمی‌تواند توجیه منطقی داشته باشد.

اما بی‌شک این فیلم‌ها در سری نخست خود موفقیت‌هایی داشته‌اند که 2 یا 3 آنها هم ساخته شده است.
شاید این فیلم‌ها در مخاطب‌شناسی نسبی قرار گیرند و سرمایه خود را بازگردانند، ولی ساخت و تولید آنها نمی‌تواند حتی در سینمایی که عنوان بدنه را یدک می‌کشد نیز نقش مؤثر داشته باشد. مؤثر از جهت سرگرمی در چارچوب قصه‌های دم‌دستی که به‌درستی با روایت‌پردازی مطلوب، فیلم را به اثری قابل‌قبول تبدیل کند.

فیلم خوب، بد، جلف2؛ ارتش سری هم اینطور است؟
خوب، بد، جلف بیشتر مورد چنین نقدی قرار می‌گیرد. در زن‌ها فرشته‌اند2، تلاشی قابل رؤیت است که سعی کرده کلاژی با ژانرهای مختلف ایجاد کند تا بتواند جنس سینمای کمدی آمیخته با طنزی ارائه کرده باشد. اگر قیاس مع‌الفارق نباشد، در مجموعه آثار مل بروکس، ما بازی با ژانر و تکثرگرایی در کلاژ شیوه‌های روایی و نمایشی، توأم با ادای دین به بعضی گونه‌های سینمایی را شاهد بودیم. اگر چنین تجربه‌ای بخواهد گام‌های نخست را بردارد به‌نظرم بلامانع است، مشروط بر اینکه چه شروع ساخت و چه ادامه آن از یکسری توانمندی، هوشمندی و قالب‌شکنی برخوردار باشد تا در این فضا و چرخه تولید بی‌رونق سینمای ما، هم تنوع روئین و ساختاری را در سینمای سرگرمی‌ساز پایه‌ریزی کند و هم مقداری باعث ارتقای سلیقه مخاطب شود. برای این ارتقا، قاعدتا در نقطه‌ای ایده‌آل سینمایی را متصورم که اصول و قواعد حرفه‌ای را بنا می‌کند، چراکه تهیه‌کننده، فیلمنامه‌نویس و کارگردان به‌خوبی به چارچوب فیلمسازی مورد نظر اشراف دارند که در اجرا آن را به اثبات می‌رسانند. اگر این اتفاق وجود نداشته باشد، عملا ساخت و تولید این فیلم‌ها توجیه منطقی و حرفه‌ای ندارد.

دنباله‌سازی هنوز جایگاه خود را پیدا نکرده است؟
ما همچنان به دلایل مختلف، سینمایی را تجربه می‌کنیم که با گذشت 4دهه، در مرحله آزمون و خطاست و هنوز در موقعیتی ثابت قرار نگرفته. هنوز نمی‌توانیم سینمای کلان حرفه‌‌ای را پایه قرار دهیم؛ سینمایی که مبتنی بر درک درست و واقع‌بینانه و هوشمندانه از زمانه خود باشد. اگر بخواهیم این نوع فیلم‌ها را با آثار موفق جهان ارزیابی کنیم، سینمای ایران محلی از اعراب ندارد. در سال‌های98 و 99، چه بخش خصوصی کارآمد و کاربلدی داشتیم که از درک معاصر برخوردار باشند و سوژه‌هایی را شناسایی کنند که نسبت درستی با مخاطب‌شناسی متکثر داشته باشد و جذابیت را در جهت درست شناسایی کند؟

وقتی مردم از فیلمی استقبال کردند احتمالا از قسمت دومش هم استقبال می‌کنند. این مهم‌ترین استدلال برای پیروی از سنت دنباله‌سازی است. اما گاهی قسمت دوم یک فیلم با شتاب و صرفا برای تکرار موفقیت قسمت قبلی ساخته می‌شود. نتیجه اینکه قسمت دوم، جذابیت قسمت اول را ندارد. اما چرا در سینمای ایران بیشتر برای محصولات کمدی دنباله‌سازی می‌شود؟
در نمونه‌های موفق مثل پدرخوانده هم که در سری یک و 2 موفق بود، از قسمت سوم آنقدر کم ‌استقبال شد که کاپولا به شکست انکارناپذیر خود اعتراف کرد؛ فیلمسازی که یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما را ساخته و همچنان فیلم او در فهرست منتقدان جزو 10فیلم اول است. کاپولا هم در ادامه نتوانست باور خود را به‌درستی در جهت تولید سری سوم آن به‌کار گیرد. همینطور در فیلم «اینک آخرالزمان». در ژانر وحشت بعد از «جن‌گیر» فیلم‌های «طالع‌نحس» یک و دو ساخته می‌شود که فیلم‌های موفقی بودند یا «ترمیناتور» و... که سعی کردند در عین روایت ساختارشکنانه خود، تجربه نوینی را پایه‌ریزی کنند. اما فیلم‌های ایرانی که به تکرار و ادامه کشیده می‌شوند، معمولا فیلم‌هایی کمدی آمیخته با هجو هستند که عملا نمی‌توانند تعریف قاعده‌مندی از طنز و هجو ارائه کنند. در حالی ‌که در سینمای دنیا حتی اگر بگوییم این شکل فیلمسازی در همان ژانر کمدی منطق‌پذیری دارد، شاهد آن هستیم که کارگردان تلاشی کارآمد و نه مذبوحانه انجام می‌دهد؛ به این دلیل که کار درست خود را در فیلم‌های تکرار‌شونده بعدی به اثبات برساند. اما عملا دیده می‌شود که فیلم‌هایی که در ژانر کمدی سینمای ما ساخته می‌شوند باری به هر جهت هستند. در فضای بی‌رونق و ناکارآمد سینما، نسخه‌ای تجویز می‌شود، مبنی بر اینکه تنها فیلم‌های کمدی تا اطلاع ثانوی جواب خواهد داد.

دنباله‌سازی‌ به‌عنوان فرمولی برای جذب مخاطب چقدر می‌تواند جدی باشد و سینمای ایران تا چه میزان از این قابلیت به‌درستی استفاده می‌کند؟
براساس باوری غلط و کلیشه‌پرداز، اگر استارت ساخت فیلم‌ها تا حدی موفق بود، باید آن را ادامه داد. اکنون برای رفع تکلیف و بهره‌برداری توهین‌آمیز از تماشاگر عام، فیلم‌هایی ساخته می‌شود که در همان شکل تکرار‌شونده خود نه‌تنها هیچ فضیلت و قابلیت حرفه‌ای ندارند بلکه در پسرفت غم‌انگیزی قرار گرفته‌اند. این نزول به ‌گونه‌ای در کلیت اثر جا خوش کرده که باعث نزول مخاطب می‌شود. همه اینها برمی‌گردد به شرایط منفعلانه‌ای که حاکم بر سینمای ما و چرخه سیاستگذاری آن است؛ مدیریت نه چندان کارآمدی که فاقد نظارت صحیح و اعمال سیاستگذاری درست است، در حالی ‌که می‌تواند برای تولید سالانه‌اش فکری کند تا فیلم‌هایی در تنوع و تکثر موضوعیت پیدا کرده و هم آثار جدی و هنرمندانه را پوشش دهد و هم عامه‌پسند و سرگرمی‌سازی را. مدیریت درست سینما می‌تواند در جهت ارتقای سلیقه مخاطب، سیر نزولی این سلیقه را که سم مهلکی برای فیلمسازی در سینمای بومی و اقلیمی ایران است، سامان دهد. متأسفانه ما عملا شاهد وضعیت بی‌سامانی هستیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید