30
پنج شنبه 27 آبان 1400
شماره 8365
دوچرخه
123
123
پیامـک شما را درباره این صفحه می خوانیم

رونق دنیای نوجوان‌ها

وقتی خبر الکترونیک شدن هفته‌نامه‌ی دوچرخه را شنیدم، خیلی ناراحت شدم. واقعاً مسئولان ما در حق رسانه‌های چاپی، به‌خصوص مطبوعات نوجوان کم‌کاری می‌کنند.
ویژه
اول: یک‌شنبه‌ی گذشته که داشتیم صفحه‌های دوچرخه‌ی این هفته را آماده می‌کردیم، خبر آمد که استان هرمزگان سخت و طولانی لرزید.
گوش‌دادن مهم است؛ کرونا، خانه‌نشینیِ گاه و بی‌گاه والدین و تعطیلی مدرسه‌ها در دو سال گذشته یادمان آورد که باید گوش‌دادن بلد باشیم.
خدمات اورژانس اجتماعی 1570 برای درخواست‌های کمک درباره‌ی فوریت‌های روانی دانش‌آموزان در سراسر کشور فعال شده است.
به شما هم گفته بودند که «بازی جدی نیست»؟ هروقت وسط بازی دعوا می‌کردیم یا زمین می‌خوردیم معمولاً این جمله را می‌شنیدیم.
در یک بعدازظهر آفتابی در باغ‌وحش شهر نیویورک، قطاری کوچک به بخش فیل‌ها نزدیک می‌شود. وقتی قطار به قفس یک فیل ماده‌ی آسیایی به‌نام «هَپی» می‌رسد،
با فرارسیدن فصل‌های سرد سال، آسمان شفاف‌تر می‌شود. نور ستاره‌ها واضح‌تر است و صورت‌های فلکی که در خط‌الراس یا بالای سر ما قرار می‌گیرند نیز متفاوت می‌شوند.
به مناسبت روز ملی پرنده‌نگری؛ بایدها و نبایدهای پرنده‌نگری

وقتی ندانسته پرنده‌نگر بودم!

اولین پرنده‌نگری من، مربوط به تماشای حرکت‌ دسته‌جمعی پرندگان در فصل بهار و پاییز است. حرکت جمعی‌شان را دوست داشتم؛
گردش پاییزی

گردش پاییزی

قطره‌های باران به زمین شلاق می‌زنند. رعد و برق آسمان را خراش می‌دهد و باصدای بلندش فریاد می‌کشد.
یک هفته از کلاس آنلاین
یک هفته از کلاس آنلاین
همه‌چیز از دو سال پیش شروع شد؛ از آن چهارشنبه‌ی آخر. بی‌خیال و خوشحال به‌خاطر ستاره‌ای که برای آزمایشم گرفتم، از مدرسه آمدم بیرون. رفتم خانه و یک استانبولی زدم و خودم را ولو کردم جلوی تلویزیون. مامانم گفت: «دنیز، امروز که به کسی نزدیک نشدی؟»

کو آن‌ همه برگ ‌های سرسبز‌؟

آهسته قدم گذاشت پاییز

یک خورشید کافی نیست

شاید خندیدن کار راحتی باشد، اما خنداندن اصلاً کار ساده‌ای نیست. آدم‌های خیلی کمی هستند که بلدند چه‌طور دیگران را بخندانند؛ «شهرام شفیعی» یکی از همان آدم‌هاست.
PDF دوچرخه
کوتاه دوچرخه
سلام دوچرخه! حالت خوب است؟
نام گروه ما «مافیا» است که از حرف‌های اول اسم‌هایمان متین‌روپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلان‌خان، یعنی خودم ساخته شده است.
بازم نفر اول شدم و نمره‌ی ریاضی و انگلیسی‌‌ام 100 شد. من یک نابغه‌ی مادرزادم و توی کلاس، کسی به گَرد پاهایم نمی‌رسد، چون همه از دَم خنگ هستند!