معلمها سر کلاس خیلی حرف میزنند و روزنامهنگارها، قلم و حالا ترکیبش، همین میشود که میخوانید. اینها برگی از یادداشتهای روزانه یک معلم ساده است و یک روزنامهنگار خطخطی.
میداند که بچههای روستا علاقه زیادی به کتاب و کتابخوانی دارند. چندسالی است این را فهمیده؛ از همان موقعی که کتابخانه خانگیاش را در گرکز راه انداخته تا بچهها بیایند و در مسیر رشد و تعالی قدم بردارند.
بزرگ و کوچک ندارد؛ همیشه بوی کباب اشتهابرانگیز است و مقاومت در برابر نخوردنش سخت، اما اگر بنا به هر دلیلی دست و بالت خالی باشد، ممکن است شرمنده خانواده شوی.
تهران بهار و اردیبهشت، طعم توت میدهد. توتهایی که بر درختان توت خیابانها و کوچههای این شهر بزرگ، میدرخشند و گاه بهدلیل رسیدن روی زمین میریزند و لکههایی تیره روی آسفالت خیابان و پیاده رو بر جای میگذارند.
از قدیم گفتهاند هوای بهار دزد است و ممکن است هر لحظه غافلگیرمان کند. یک ساعت آسمان آفتابی است و ساعتی بعد ابری و بارانی میشود و هوا هم دائم در حال سرد و گرمشدن است.