شکل و حرکت جهان
محمدهاشم اکبریانی ـ نویسنده و روزنامهنگار
سر از کتاب میگیرم و از دوستم که کنارم نشسته و درسش را میخواند میپرسم: «بهنظرت جهان چه شکلیه؟» کمی عصبانی میشود. زل میزند به من و میگوید: «آخه مرد حسابی من جایی رو که نشستم نمیدونم چه شکلیه، بعد درباره جهان از من میپرسی!» میخندم و دوباره سر به کتاب میاندازم. هنوز یک صفحه پیش نرفتهام که دوباره میپرسم: «وقتی به جهان بهعنوان یک کل نگاه کنیم بهنظرت حرکتش رو به شماله یا جنوب؟»
دوستم سوسکی را نشان میدهد و میگوید «برو از اون بپرس».
ـ ولی اون یه سوسکه.
ـ خب برا همین میگم برو از او بپرس.
ـ مسخرهم میکنی؟
ـ نه به جون تو.
سوسک شاخکهایش را حرکت میدهد. سرش رو به من است. میروم و سؤالم را از او میپرسم. فوری فرار میکند. نمیدانم از دیدن من ترسید یا از پرسشم. با دست میگیرمش. میآورم جلوی دهانم و دوباره سؤالم را تکرار میکنم. چشم به من میدوزد. قشنگ معلوم است که چشم به من دارد. میگوید گوشات را بیاور تا جواب بدهم. سرم را که پیش میبرم در یک آن دهانش را باز میکند و مرا میبلعد. صدایش را میشنوم که به دوستم میگوید «حالا جهانش آنقدر کوچک است که جهان بزرگ برایش بیمعنا میشود.» دوستم میخندد. صدای خندهاش را خوب میشنوم.