گفتوگو با نویسنده کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» که رهبر انقلاب بر آن تقریظ نوشتهاند
یامامورا؛ مادر تنها شهید ژاپنی دفاعمقدس
فرشاد شیرزادی-روزنامهنگار
مسعود امیرخانی، داستاننویس و مترجم، از نویسندگان کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» است؛ کتابی که زندگی مادر ژاپنی شهید دفاعمقدس(کونیکو یامامورا) را برای نخستینبار روایت میکند. این کتاب به همت حمید حسام، دیگر نویسنده کتاب، توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد و رهبر انقلاب نیز بر آن تقریظ نوشتهاند. با مسعود امیرخانی درباره وقایع زندگی مادر شهید ژاپنی که در دوران جوانی دلباخته تاجر و بازرگانی ایرانی میشود و از پیش از انقلاب به ایران میآید و مسلمان میشود، گفتوگو کردهایم.
داستان کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» را برایمان بگویید. از نگاه و نظر شما بهعنوان نویسنده، این کتاب چه ویژگیهایی داشت که رهبر انقلاب بر آن تقریظ نوشتند؟
این کتاب روایت زندگی یک زن ژاپنی است که در ۲۰سالگی دلداده یک بازرگان و تاجر ایرانی در کشور ژاپن میشود و با این فرد ازدواج میکند. درواقع یکسال از زندگی مشترکشان را تا زمانی که فرزند اولشان به دنیا بیاید، در ژاپن میگذرانند و بعد به ایران مهاجرت میکنند. وقتی او به ایران مهاجرت میکند، زمزمههای مخالفت مردم با رژیم شاه شنیده میشود و شاهد حوادث و اتفاقات انقلاب در ایران است. زندگی او در ایران به پیروزی انقلاب منتهی میشود. پس از آن هم همچنان در ایران میماند و جنگ آغاز میشود و هر دو پسرش وارد جنگ میشوند و فرزند کوچکشان در جنگ به شهادت میرسد. پس از آن، ایشان به سلسلهای از فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و تربیتی روی میآورند که این فعالیتها از سوی ایشان بهنوعی داوطلبانه انجام میگیرد.
از ویژگیهایی که این کتاب دارد و بین دوستانی که کتاب را خواندهاند و کسانی که به هر حال در حوزه مستندنگاری کار میکنند، زبانزد شده، چیست؟
یکی از ویژگیهای مهم این کتاب را مانند اغلب کتابهای موفق مستندنگاری، یافتن نوع سوژه میدانند. وقتی ما با چنین سوژهای روبهرو بودیم، متوجه شدیم که این فرد، یعنی مادر ژاپنی و راوی، قابلیت دارد که خاطراتش را بازگو کند و ما هم آن را در قالب کتاب منتشر کنیم. به هر حال سفری طولانی از کشوری در منتهیالیه شرق یک قاره با فرهنگ، آداب، رسوم و مذهب خاص داشته و به کشوری دیگر در غرب آسیا با فرهنگ و دین متفاوت آمده است. اتفاقاتی در زندگی او میافتد؛ یکی یادگیری زبان و دیگری آشنا شدن عمیق با فرهنگ مردم ایران است. او در این خلال به آموختن مسائل دینی و مذهبی کشورمان میپردازد که جزو نکاتی است که از مهمترین ویژگیهای این کتاب به شمار میرود. اما اینکه تقریظ بر چه اساسی است، شاید نتوانم بهدرستی پاسخ بدهم، اما بههرحال در نظر خوانندگانی که با آنها در ارتباط بودهایم، به گمانم، جدای از بحث سوژه که گفتم ما به چه دلیل خاطرات این خانم را گرفتیم، نثر و نگارش این کتاب و ساختاری است که دارد. این سلسله ویژگیها، کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» را به یکی از کتابهای خواندنی در حوزه مستندنگاری تبدیل کرده است.
چگونه سوژه را پیدا کردید؟ با چه سلسله موانعی در انتخاب سوژه این مستند روبهرو بودید؟
با اینکه ایشان حدود ۶۰سال از عمرشان را در کشور ما گذراندهاند و تقریباً سهچهارم عمرشان در کشور ما بوده، چندانکه باید و شاید شناخته نشده بودند. البته ایشان مصاحبههایی با نشریات، مطبوعات و حتی تلویزیون داشتند و به هر حال، جسته و گریخته روایتهایی را از خودشان عنوان کردند، اما بهصورت کاملاً اتفاقی؛ بهخصوص پس از شهادت فرزندشان به سلسلهای از فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی روی آوردند. یکی از آن فعالیتها همکاری ایشان با موزه صلح بوده است. این موزه هر سال تعدادی از جانبازان شیمیایی کشور ما را برای بازدید، دیدار و گفتوگو با بازماندگان فاجعه اتمی هیروشیما و ناکازاکی به کشور ژاپن میبرده است. در یکی از این سفرها، آقای حمید حسام که به هر حال بانی و نویسنده اصلی کتابند و خودشان هم جانباز ۸سال دفاعمقدس هستند، در مسیر طولانی هوایی از تهران به دوبی و از دوبی به کشور ژاپن، کنار خانم بابایی نشسته بودند. وقتی ایشان با سیمای شرقی خانم بابایی و حجاب ایشان مواجه میشوند، برایشان این پرسش پیش میآید که موضوع از چه قرار است. وقتی در این مسیر طولانی با هم گفتوگو میکنند، متوجه میشوند که ایشان چه وقایع و اتفاقاتی را از سر گذراندهاند و چگونه به ایران آمدهاند، مسلمان شدهاند و در فضای انقلاب و دفاعمقدس قرار گرفتهاند و چگونه فرزندشان در دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسیده است. این ایده اولیه به ذهن آقای حسام میرسد که خاطرات ایشان بهصورت کامل اخذ شود. گفتوگو با ایشان انجام شد و ایشان پذیرفت که پای صحبت و گفتوگوی ما بنشیند و پس از آن هم خاطرات مکتوب شد.
جنبه روایی کتاب شما که داستاننویس هستید به لحاظ تکنیک به چه شکل است؟ خطی، دایرهوار یا تکنیکی دیگر؟ از امروز روز برمیگردید به گذشته یا در خلال کتاب بهاصطلاح سینماییها فلشبک میزنید؟
چون خاطرات ایشان چنان فراز و فرود داشت که حد ندارد. دوره کودکی ایشان با پایان جنگ جهانی دوم مقارن است؛ یعنی دهه۲۰ خورشیدی ما. آنجا اتفاق خاصی در تاریخ کشورشان برای آنها رخ میدهد. پادشاه ژاپن نطقی رادیویی میکند. پادشاهی که به نوعی مقامی خدایی در نگاه مردم ژاپن داشته و به هیچ عنوان تا آن زمان گفتوگویی با مردم نداشته و جنگ جهانی دوم باعث میشود که نطقی رادیویی ایراد کند. ایشان میگوید: «مادربزرگم همه ما را پای یک رادیو جمع کرد تا نطق پادشاه را گوش دهیم.» این اتفاق زمانی رخ میدهد که او ۶سال بیشتر ندارد. همینها، محیط زندگیشان و محیطی که به هر حال در آن بزرگ شده، مجموعاً این ظرفیت را داشت که از ویژگی روایی بهره ببریم که در این کتاب هم همان خط را پی گرفتهایم؛ بدون اینکه بخواهیم فلش بک یا فلش فوروارد بزنیم. متن هم بهصورت خطی پیش میرود. فصل به فصل مقاطع مختلف زندگی مادر شهید ژاپنی را دربرمیگیرد و پیش میرود. تیراژی که کتاب تا به امروز داشته بهنظرم موید این است که خوانندگان، نگارش، صناعت، تکنیک و نوع مستندنگاری را پسندیدهاند. شمارگان فروش رفته کتاب هم پیش از بیماری خانم بابایی(کونیکو یامامورا) که شاید با بیماری ایشان فضای رسانهای به سمت خواندن و تبلیغ این کتاب بیشتر رفت، بالا بود. صدا و سیما، مطبوعات و خبرگزاریها هم به این کتاب پرداختند. تقریظ رهبر انقلاب هم که به موضوع اضافه شد، تیراژ کتاب را بالاتر برد. بهگمانم در این دوره که کتاب سخت خوانده میشود، مجموعه این عوامل، دلیل موفقیت کتاب باشد.
بهعنوان پرسش آخر میخواهم بدانم برای نگارش کتاب چند ساعت مصاحبه انجام دادهاید؟
من و آقای حمید حسام حدود ۵۰ساعت با خانم بابایی و نزدیکان ایشان و کسانی که با ایشان مرتبط بودند، مصاحبه انجام دادیم. خودم همواره در گفتوگوهایمان تأکید کردهام که نقش ویژه همسر ایشان در ترسیم یک تصویر زیبا از فرهنگ ایران، چه فرهنگ دینی ما و چه فرهنگ و آداب و رسوم ملیمان، بسیار مؤثر بوده و هست. چون همسرشان سالها پیش از دنیا رفتهاند، سعی کردیم این تصویر و تأثیرگذاری مؤثر و فعال را چه از زاویه نگاه ایشان و چه گفتوگوهایی با دوستان همسرشان که در قید حیاتند، در کتاب به شکل پررنگتری نشان دهیم. درواقع ما سعی کردهایم چه در متن و چه در توضیحاتی که در پاورقیها آوردهایم، حق ایشان را از این منظر بهنحو احسن ادا کنیم.