• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
دو شنبه 23 خرداد 1401
کد مطلب : 163151
+
-

به سَبکی پَر به سنگینی آه

مهدی خطیبی 

تا قبل از تو، مرد برای من شبیه پدرم بود؛ آرام، سربه‌زیر با عطر بهارنارنج دست‌هایش. هیچ‌کس جز من بوی این عطر به مشامش نمی‌خورد. پدرم هیچ‌وقت به چشم کسی زل نمی‌زد. نگاهش را همیشه می‌دزدید. ابروهای پرپشتش هم به آن چشم‌های ریز کمک می‌کرد. دوست دارم یک‌بار هم که شده، دست بکشم روی ابروهای پرپشتش و‌ کنارشان بزنم تا بهتر بتوانم آن چشم‌های ریز را تماشا کنم. می‌دانم حرف‌های زیادی در آن چشم‌هاست. آخ اگر این اتفاق بیفتد، انگار به آسمان رفته و ابرها را کنار زده و‌ خورشید را دیده باشم. برای همین است که همیشه دنبال گوشه‌ای می‌گردم تا دزدکی نگاهش کنم.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید