• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
پنج شنبه 20 خرداد 1400
کد مطلب : 132776
+
-

روشنفکری در خیابان/ من راوی قصه‌های مردمم

روشنفکری در خیابان/ من راوی قصه‌های مردمم

سیدمحمدحسین هاشمی

 درست روبه‌روی هم نشسته‌ایم. تو من را نمی‌بینی؛ تو از من بی‌خبری؛ تو انگار نه انگار که اینی که روبه‌رویت نشسته است دارد چه می‌کشد و چه می‌گوید و چه می‌خواهد. فقط گاهی اوقات به من، به روبه‌رویت، نگاه می‌کنی و سرت را می‌چرخانی و تمام. این روایت ماست. روایت روزهای ماست. روایت زندگی؛ زمانه؛ روزمرگی. حاضرم قسم بخورم که تویی که روبه‌رویم نشسته‌ای، پنج دقیقه دیگر، هیچ‌چیزی از من را به یاد نخواهی آورد؛ حتی فراموش می‌کنی که چطور خیره شده‌ام به چشمانت. به چشمانی که می‌دانم در هر چروکی که کنارش افتاده، کلی ماجرا نهفته است و کلی داستان ناگفته مانده. تو، از آدم‌هایی شبیه من کم نمی‌بینی. من هم کلی آدم شبیه تو را می‌بینم و نگاهشان می‌کنم؛ با دقت. زل می‌زنم به چشمانشان و مدام سعی می‌کنم که یک جوری، حتی اگر کم، تحلیل‌شان کنم. من عاشق تحلیل کردن آدم‌ها هستم؛ آنقدری که دوست دارم دوباره از اول، درس خواندن را شروع کنم و روانشناسی بخوانم. مثلاً همین امروز، قبل از تو، وقتی توی ایستگاه منتظر رسیدن مترو بودم، خانمی را دیدم که آن طرف نشسته بود. داشت موسیقی گوش می‌داد و خیره شده بود به ریل مترو. انگار که داشت به تمام دنیا فکر می‌کرد. به هر چه در آن دارد اتفاق می‌افتد. انگار که دلش می‌خواست همه‌‌چیز را عوض کند. من تمام اینها را از نگاهش، از چشمانش خواندم. درست و غلطش را هم نمی‌دانم. اما خودم با خودم، دوست دارم که اینطوری فکر کنم. درست مثل چیزی که درباره تو فکر می‌کنم. اینکه تو داری به فرزندت فکر می‌کنی. شاید داری به آینده‌اش در این دنیا فکر می‌کنی. داری به این فکر می‌کنی که چطور عاقبتش را بهتر کنی. آینده‌اش را زیباتر کنی. من دوست دارم که برای آدم‌ها قصه بسازم. قصه زندگی‌شان را و بهترین جا برایش، همینجاست. همین وسط مترو. اینجا تا دلت بخواهد قصه هست و آدم‌ها هر کدام روایتگر یک ماجرا هستند. فقط کافی است نگاهشان کنی. درست توی چشمانشان نگاه کنی. من به این قضیه اعتقاد دارم و می‌دانم که اعتقادم درست است. کافی است مثل من، چند دقیقه از روزت را بگذاری پای حرف‌های مردم. آن موقع به چشمانشان نگاه کنی. بعد از چند وقت، از نگاهشان همه‌‌چیز را می‌فهمی. انقدری که دیگر به شنیدن حرف‌هایشان نیازی نداری. دیگر خودت برای خودت، نویسنده کتابی می‌شوی که حرف‌های آدم‌هاست. آدم‌هایی که این روزها، بیشتر از همیشه تنها هستند و خیلی‌هاشان این تنهایی‌ را دوست دارند. من راوی قصه‌های آدم‌ها هستم.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید