• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
چهار شنبه 10 اردیبهشت 1399
کد مطلب : 99473
+
-

سرقت طلا و شاباش‌های عروس و داماد در روز پاتختی

دختر عمه عروس با همدستی خواستگار سابقه دارش نقشه سرقت هدایای عروس و داماد را اجرا کرد

داخلی
سرقت طلا و شاباش‌های عروس و داماد در روز پاتختی


راز سرقت از خانه عروس در مراسم پاتختی، پس از گذشت 6‌ماه با ارسال یک پیغام از سوی دختر عمه عروس و اعترافات او فاش شد.
به گزارش همشهری، اواخر آبان‌ماه سال گذشته تازه عروس و دامادی به اداره پلیس رفتند و از سرقت پول، طلا و سکه‌هایی که شب عروسی‌شان هدیه گرفته بودند خبر دادند. عروس خانم در توضیح ماجرا گفت: مراسم عقد و عروسی مان در یک شب برگزار شد و تمام مهمانان مانند دوستان، فامیل و آشنایان سر عقد پول، سکه و طلا    هدیه دادند. تمام هدایای جشن عروسی را داخل کیسه‌ای که از قبل مادرم آن را تزیین کرده بود گذاشتیم. علاوه بر این مقدارزیادی شاباش جمع شد که همه پول‌ها را داخل همان کیسه تزیینی ریختیم. وی ادامه داد: آخر شب بعد از مراسم عروسی به خانه بازگشتیم و من کیسه هدایا را داخل کمد گذاشتم. شمارش دقیق نداشتم اما با توجه به حجم پول، ‌طلا و سکه‌ها حدس زدم حدود 500تا 600میلیونی باشد. تازه عروس ادامه داد: فردای روز عروسی دوستان، فامیل و همسایه‌ها به خانه‌ام آمدند تا مراسم پاتختی را برگزار کنند. مادرم همه آنها را دعوت کرده بود که پس از پایان مراسم، ‌برخی از مهمان هایم که فامیل درجه یکم محسوب می‌شدند شام را در خانه‌ام ماندند و بعد رفتند. پس از رفتن مهمان‌ها شروع کردم به جمع‌آوری خانه و بعد تمام هدایایی که در مراسم پاتختی برایم آورده بودند را برداشتم تا داخل کمد همان جایی که کیسه هدایای عروسی    بود قرار دهم اما به محض اینکه در کمد را باز کردم با جای خالی کیسه هدایایم روبه‌رو شدم. باورم نمی‌شد خودم شب قبل کیسه را داخل کمد گذاشته بودم اما اثری از آن نبود. همه جای خانه را گشتم حتی از همسرم خواستم داخل ماشین را هم بگردد اما جست و جوی ما فایده‌ای نداشت. درحالی‌که من مطمئن بودم کیسه را داخل کمد گذاشته بودم. این یعنی در مراسم پاتختی شخص آشنایی در فرصتی مناسب کیسه هدایا را دزدیده بود. اما همه آشنا بودند و نمی‌دانم چه‌کسی از اعتماد من سوءاستفاده و خیانت کرده است.

شروع تحقیقات
با شکایت تازه عروس و داماد، ‌پرونده‌ای در این خصوص تشکیل شد و گروهی از مأموران پلیس آگاهی تهران با دستور دادیار دادسرای ویژه سرقت مأمور رسیدگی به این پرونده شدند. در نخستین اقدام مأموران از تازه عروس و داماد خواستند تا اگر به فردی مظنون هستند او را معرفی کنند. آنها نام چند نفر از آشنایان و فامیل را به پلیس اعلام کردند که مأموران تحت عنوان مظنون از آنها تحقیق کردند اما چون مدرکی علیه هیچ کدام از مظنونان نبود، آنها یکی پس از دیگری آزاد شدند و به این ترتیب معمای سرقت هدایای عروس و داماد حل نشدنی باقی ماند.

پیغامی از سوی یک آشنا 
«متأسفم؛ سرقت هدایای عروسی  کار من بود و در این مدت لحظه‌ای عذاب وجدانم رهایم نمی‌کند. تصمیم گرفتم حقایق را بگویم تا به آرامش برسم و از تو بخواهم که مرا ببخشی» این پیغام دخترعمه عروس بود که چند روز قبل به دختردایی‌اش در تلگرام فرستاد و راز دستبرد به خانه عروس در مراسم پاتختی را فاش کرد. شاکی با دیدن پیغام دخترعمه‌اش شوکه شده بود و باورش نمی‌شد که دزدی از سوی وی که مانند خواهر بود برایش و رابطه صمیمی داشتند رخ داده است. به هرکسی فکر کرده بود جز دخترعمه‌اش سارا. به همین دلیل پس از اینکه متوجه شد دزدی از سوی دخترعمه‌اش رخ داده راهی اداره پلیس شد و به شکایت از او پرداخت.

سرقت با دستور خواستگار قلابی
با شکایت عروس خانم از دختر عمه‌اش، مأموران وی را در خانه‌اش دستگیر کردند. دختر جوان به نام سارا در تحقیقات به سرقت اقرار کرد و گفت خواستگارفراری‌اش، ‌او را اغفال کرد و دستور سرقت داد. اما پس از دزدی، با تمام طلا و پول‌ها فرار کرده و هیچ ردی از خودش به جا نگذاشته است. با اعترافات وی، مأموران مشخصات خواستگار وی را به‌دست آوردند و دریافتند که او یک کلاهبردار سابقه دار است که پیش از این دختری را به بهانه ازدواج فریب داده و از او کلاهبرداری کرده است. وی مدتی در زندان بود که پس از آزادی با سارا آشنا شده و در نقش خواستگار او را فریب داده تا هدایای عروسی دختر دایی‌اش را در مراسم پایتختی سرقت کند. با افشای این حقیقت، مأموران پاتوق‌های احتمالی مرد کلاهبردار را زیرنظر قرار دادند تا اینکه موفق شدند وی را دستگیر کنند. دختر جوان و خواستگار کلاهبردارش پس از اقرار به سرقت در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند و تحقیقات از آنها ادامه دارد.


گفت‌وگو
فریب خورده


سارا دختری 28ساله است که از وقتی خبر نامزد شدن دختر دایی‌اش را که با او رابطه صمیمی داشت شنید خودش هم تصمیم به ازدواج گرفت. اما خواستگاری نداشت تا اینکه در تلگرام با جوانی به نام سعید آشنا شد. سارا می‌گوید که خبر نداشت سعید یک کلاهبردار حرفه‌ای است و قصد فریب او را دارد.

خبر نداشتی که سعید سابقه دار است؟
اصلا. مگر می‌شود خبر داشته باشم که او کلاهبردار سابقه دار است و بعد به خواستگاری او جواب مثبت بدهم. فکر می‌کردم او آدم حسابی است. خودش را مهندس معرفی کرد و هر روز با یک ماشین مدل بالا به محل قرار می‌آمد. اما بعد متوجه شدم همه اینها نمایش بوده تا مرا فریب بدهد. چون ماشین‌ها را اجاره می‌کرد تا اعتماد مرا به‌خودش جلب کند.
چه شد که پی به راز او بردی؟
زمانی متوجه شدم که عاشقش شده بودم.البته نمی‌دانستم سابقه زندان رفتن دارد. به من گفت ورشکست شده و دیگر پولی در بساط ندارد تا به خواستگاری‌ام بیاید و مراسم عروسی بگیریم. ابتدا می‌گفت از پدرم سرقت کنم اما وقتی فهمید دختردایی‌ام قصد ازدواج دارد نقشه‌ای کشید و از من خواست تا طلاها و شاباش‌های عروسی او را سرقت کنم. چون من برایش از دختردایی‌ام تعریف کرده بودم و می‌دانست پولدار هستند.
چرا قبول کردی؟
اشتباه کردم. گول حرف هایش را خوردم. از سوی دیگر دختردایی‌ام عروس شده بود و چشم همه فامیل به من بود تا هرچه زودتر ازدواج کنم. من و دختردایی‌ام خیلی با هم صمیمی بودیم و دلم می‌خواست من هم مانند او هرچه زودتر ازدواج کنم تا بتوانیم به راحتی با هم رفت‌وآمد کنیم.
از روز سرقت بگو؟
می دانستم که دختردایی‌ام کیسه هدایا را داخل کمد اتاق خوابش گذاشته است. از سوی دیگر سعید از من خواست تا هر وقت که فرصت مناسب گیر آوردم آن را سرقت کنم. اما مسئله این بود که چطور کیسه را خارج می‌کردم؟! سعید به من گفت پای پنجره اتاق عروس می‌آید تا من کیسه را برایش به پایین پرتاب کنم. خیلی استرس داشتم تا مبادا کسی مچ مرا در حال سرقت بگیرد. اما خوشبختانه همه درگیر مراسم بودند و من به سرعت کیسه را برداشتم و از پنجره به پایین پرتاب کردم. سعید هم پای پنجره بود که کیسه را گرفت و رفت.
بعد چه شد؟
تا شب حالم بد بود تا مرز سکته پیش رفتم. پشیمان شده بودم اما دیگر فایده‌ای نداشت. باورم نمی‌شد به کسی که مانند خواهرم بود خیانت کرده‌ام. نمی‌دانستم چطور باید به چشمان او نگاه کنم. اما دیگر نمی‌توانستم به عقب برگردم. فردای روز سرقت به سعید زنگ زدم اما اخلاق و رفتارش تغییر کرده و سرسنگین شده بود. قرار بود طلاها را آب کند و به‌زودی به خواستگاری‌ام بیاید تا پولی برای تامین هزینه عروسی جور کنیم اما یک دفعه غیبش زد. موبایلش خاموش شد و من هیچ نشانی از او نداشتم.از طرفی تمام هدایای عروسی را که من سرقت کرده بودم برداشت و فراری شد. من ماندم با عذاب وجدان سرقت و شکستی که خیلی برایم گران تمام شد. سعید فریبم داد و با اعتمادم بازی کرد. گولم زد تا جایی که شدم سارق و حالا آبرویم نزد تمام فامیل و خانواده‌ام رفته است.
در این مدت دختر دایی ات به تو مشکوک نشد؟
نه اصلا از چشمانش بیشتر به من اعتماد داشت. خیلی ناراحت بود و مدام به من زنگ می‌زد. حرف هایش بیشتر عذابم می‌داد. وقتی می‌گفت به فلانی یا فرد آشنای دیگری مشکوک است و من نمی‌دانستم چه باید بگویم. احساس خفگی داشتم و شرمنده‌اش بودم، این شد که دیگر تصمیمم را گرفتم خودم را لو بدهم تا ازاین عذاب وجدان لعنتی خلاص شوم. از سوی دیگر این روزها به‌خاطر شیوع کرونا وحشت به جانم افتاده بود که مبادا بیمار شوم و جانم را از دست بدهم. تصمیم گرفتم همه‌‌چیز را به دختر دایی‌ام بگویم و از او طلب بخشش کنم. هرچند به قیمت از دست رفتن آبرویم تمام شد اما همین که توانستم حقایق را بگویم و طلب بخشش کنم برایم کافی است. بعد از لو   دادن قضیه سعید دستگیر شد که تازه فهمیدم پیش از من دختر دیگری را هم فریب داده و زندانی شده است.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید