• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
دو شنبه 25 فروردین 1399
کد مطلب : 98125
+
-

وقتی چاه، پسربچه را بلعید

گزارش یک حادثه واقعی که به‌خاطر سرقت دریچه فاضلاب رخ داد

لیلا شریف- خبرنگار

خواندن اخبار و تحلیل آنها از پشت کلمات راحت است؛ مثل اینکه بخوانیم هزار هزار دریچه فاضلاب دزدیده یا چند تن از کابل‌های برق آن شهر دور و روستای دورتر بریده شده و به سرقت رفته‌اند و وقتی قرار است جزوی از حادثه باشیم، داستان متفاوت می‌شود. من بدون آنکه بدانم سال‌ها قبل جزوی از این اخبار بد حوادث شدم، البته نقش‌آفرینی‌ام چندان نزدیک و در چشم نبود اما با واسطه‌های دور فهمیدم که مردن بر اثر بریدن کابل برق یا افتادن در چاه به‌دلیل نبود دریچه، چطور معنا می‌شود.
مردن یکی از پسرهای روستایی در شمال به‌دلیل بریدن کابل‌های برق، نخستین مواجهه من با یک خبر حوادث بود که قبل از مخابره‌شدن به رسانه‌ها و مسئولان محلی، در میان اهالی روستا مانند بمب ترکید. آن سالی که پسر معتاد به‌خاطر پول، شبانه بالای دکل برق رفت و سیم‌هایش را برید و همانجا خشک شد، من مثل همه بچه‌های تازه مدرسه‌رفته در دنیای خودم بودم. آن زمان تنها به این فکر می‌کردم که‌ ای کاش تعطیلات و مسافرت تا جایی که نفس داشتند، کش بیایند اما در میان این سرخوشی‌ها به یاد دارم که اهل روستا از شنیدن خبر مردن آن جوان، داغدار شده بودند و نمی‌دانستند که نفرین روانه پسر کنند یا اینکه او را به آبروی خانواده‌اش ببخشند. خیلی از اهالی روستا دلشان با آن پسر صاف نشد، حتی آنطور که می‌گفتند مادر پیرش در روز خاکسپاری از شرم اهالی روستا توان عزاداری نداشت. این اتفاق تا سال‌ها در خاطر من ماند، همیشه برای قضاوت در مورد چنین دزدهایی در یک برزخ مانده بودم و نمی‌دانستم باید برای فقر آن پسر غصه بخورم یا برای گناهش در ذهنم توبیخش کنم.
 چند سالی گذشت و این بار در تهران و باز هم به واسطه یکی از اقوام در دایره روایت‌کنندگان یک حادثه قرار گرفتم. پسربچه‌‌ای برای خرید به خیابان رفته بود اما ناگهان ناپدید شد. خبر به سرعت پخش و هراسمان از دزدیدن بچه‌ها چند برابر شد. آنطور که بزرگ‌ترها در آن زمان اخبار روزانه را به گوش ما می‌رساندند، پسربچه آب شده و به زمین رفته بود. همه برای پیداکردن پسر بسیج شدند. کسی فکر نمی‌کرد که پسر بچه واقعا آب شده و به زمین رفته باشد. خانواده پسربچه برای پیدا کردن فرزندشان به هر دستاویزی چنگ زدند و حتی شب قبل از پیداشدن فرزند گمشده‌شان به سراغ یک جن‌گیر رفته بودند تا شاید از این طریق نشانی از پسرشان به‌دست بیاورند.
بالاخره خبر آمد که یک کارگر شهرداری در فضای سبز بلوار نزدیک منزل پسربچه، صدای ناله بچه‌ای را شنیده است. وقتی به چاه نزدیک شد، دید که چاه پسربچه را بلعیده است اما خب بخت یار پسر بود، چرا که وزن زیاد مانع شده بود که چاه عمل بلع را کامل انجام دهد و پسر میان چاه آویزان بود.
این پسر بعد از 3روز گرسنگی و تشنگی نجات پیدا کرد و به‌احتمال زیاد، آن سارق دریچه فلزی هیچ وقت نفهمید که با دزدیدن یک دریچه چه حادثه و لحظات تلخی را برای یک پسربچه به بارآورد.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید