• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
شنبه 24 اسفند 1398
کد مطلب : 96999
+
-

مثل طلوعی تازه

مثل طلوعی تازه

مرتضی کاردر_روزنامه نگار

سیدعلی میرافضلی از شخصیت‌های چندوجهی ادبیات امروز است. پژوهشگر ارجمند حوزه رباعی و برجسته‌ترین خیام‌شناس حال حاضر زبان فارسی است، شعر و نثر طنز می‌نویسد، گزیده‌هایی از رباعی شاعران امروز گرد آورده و کتاب‌هایی از شاعران گذشته تصحیح کرده است. در حوزه شعر نیز قالب‌های گوناگون مثل غزل و شعر کوتاه و بلند نیمایی را آزموده است. شعرهای کوتاه نیمایی او در سال‌های اخیر با اقبال بسیار مواجه شده و بسیاری او را به همین شعرهای کوتاه می‌شناسند. اما اصلی‌ترین وجه تمایز او در شعر امروز‌ کوشش برای احیای قالب نیمایی، به‌ویژه در شعرهای بلند است؛ شعرهایی که الگوی وزنی و ساختاری‌شان بر اساس دیدگاه‌های نیما یوشیج و اخوان ثالث شکل می‌گیرد، اما درونمایه شعرها برخلاف آثار بسیاری از پیروان نخستین نیما روایتگر است. شعرها در امروز شعر فارسی اتفاق می‌افتد و شاعر جهانی امروزین برای شعر خود می‌سازد که نه از توصیف‌های پراطناب نخستین پیروان نیمایی در آنها خبری هست، نه از نگاه سنتی شاعرانی که شعر نیمایی را در کوتاه و بلندکردن مصراع‌ها و تغییر جای قافیه می‌دانستند. از این جهت، سیدعلی میرافضلی آغاز دوباره‌ای در شعر نیمایی است؛ شاعری که نمونه‌های تازه‌ای از شعر نیمایی به‌دست می‌دهد؛ قالبی که در طول سال‌های گذشته پس از ظهور جریان‌های گوناگون، سال‌ها قالب مسلطی در شعر امروز فارسی نبوده و امید می‌رود با کوشش‌های شاعرانی مثل او بتواند جایگاه تازه‌ای در شعر امروز فارسی پیدا کند. سیدعلی میرافضلی پس از «خواب گنجشک‌ها» که نخستین حرکت کمال‌یافته او در شعر بلند نیمایی بود، در «روزهایی که جز شب» (نشر تمدن علمی ـ ۱۳۹۸) دومین مجموعه شعر بلند نیمایی خود را عرضه می‌کند. البته شعرهای بلند نیمایی در مجموعه‌های گذشته او مثل «تقویم برگ‌های خزان» و «دارم به ساعت مچی‌ام فکر می‌کنم» نیز به چشم می‌خورد اما پس از ارائه چند دفتر شعر کوتاه مثل «آهسته‌خوانی» و «مرا می‌نویسی» و «کارنامه تبر» شاعر به شعر بلند نیمایی بازگشته است. «سایه‌ها» شعری از مجموعه «روزهایی که جز شب» است که به مترجم فقید، مجتبی عبدالله‌نژاد، تقدیم شده؛ « شکرنویسانِ جهان را/ نام تو، تأکید حلاوت بود/ باران، خودش می‌خواست/ از روی لب‌های بلیغت مشق بنویسد./ با سروهای کاشمر، وصف تو را گفتم/ صد پیرهن بر خویش بالیدند./ آرامشت، دریای ژرفی بود/ که در نگاه ماهیان، توفان به پا می‌کرد. / در را که وا کردی/ لبخند تو/ مثل طلوعی تازه بر دیوار فرتوت جهان پاشید/ آنگاه دانستم/ زیبایی خورشید را/ از بازتاب سایه‌هایش می‌توان فهمید.»

این خبر را به اشتراک بگذارید