• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
سه شنبه 24 دی 1398
کد مطلب : 92775
+
-

آسمان خالی، زمین صاف

نگاه
آسمان خالی، زمین صاف


امیرعلی علامه‌زاده ـ روزنامه‌نگار

پرنده که برخاست، امید را پرواز می‌داد. چنان‌که گویی از این زمین نبود که برمی‌خاست. بالا بود و بلند می‌رفت. و می‌رفت ... تیر غیب نبود، به غیب بود که پرنده را پراند، از زندگی. چنان غیب که غیبت‌اش هم نبود. شک اما چرا. به شک بود که برخاسته بود و به شک بود که امید داشت و امیدوار به آینده. بی‌شک افتاد به زمین. همان ناهموار همیشه، که دوست می‌داشتش. بر آن بالیده بود و از آن عزم پرواز کرده بود. زیستن در ناهمواری، انتظار همواری را آرزو کرده بود. این‌قدر نباید زود هموار می‌شد زمینی که حالا از آن داغی سرخ، زمین سرد پذیرنده شده بود. صاف شد. بولدوزر آمده بود به صاف کردن آن ناهمواری تاریخی. خاطره‌ها آن‌قدر صیقل داشت که خودش عمری بلغزد بر دامن یاد پرنده. آخر زمین را مثل شعر بیژن نجدی کردید چرا؛
به‌خاطر کندن گل سرخ اره‌ آورده‌اید؟
چرا ارّه؟
فقط به گل سرخ بگویید: تو، هی تو
خودش می‌افتد و می‌میرد!
دل صاف نشد با غم، صاف نمی‌شود مگر به اندوهی که اشک شد، و صبری که اجر شد در باهم ‌بودن، با قطعه 
«آسمان خالی» از «آدام هرست»، در 10سالگی آفرینش اثر هنری و هفتمین روز غم‌انگیز پرسه پرنده.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید