8 روز سرگردانی دانشآموز قاتل پس از قتل همکلاسی
دانشآموز 15ساله که در پارک با همکلاسیاش درگیر شده و دست به جنایت زده بود، پس از 8 روز سرگردانی، خودش را به پلیس معرفی کرد.
به گزارش همشهری، ماجرای این درگیری به شامگاه یکشنبه، اول دیماه برمیگردد. آن روز مأموران پلیس در جریان یک درگیری مرگبار در پارکی حوالی فلاح قرار گرفتند و به تحقیق در این خصوص پرداختند. بررسیها حکایت از این داشت که پسری 15ساله در درگیری با همکلاسیاش از ناحیه گردن چاقو خورده و پس از انتقال به بیمارستان جانش را از دست داده است. در ادامه مأموران 4نفر از عاملان درگیری را که تمام آنها پسرانی دانشآموز و نوجوان بودند، بازداشت کردند. یکی از آنها قاتل را معرفی کرد و به افشای راز این درگیری مرگبار پرداخت. او گفت: قاتل پسر 15سالهای به نام سعید است. سعید (قاتل) و مقتول هر دو همکلاسی هستند و با هم دوست بودند تا اینکه مدتی قبل به خاطر برخی مسائل با یکدیگر اختلاف پیدا کردند. آنها هر روز برای هم کری میخواندند و کمکم اختلاف آنها بیشتر شد تا جایی که کریخوانیهایشان به اینستاگرام هم کشیده شد. همین موضوع باعث درگیری آنها شد تا اینکه روز حادثه در پارک قرار گذاشتند. وی ادامه داد: من و بچههای دیگر هرکدام به هواخواهی یکی از آنها به پارک آمدیم که درگیری آغاز شد. وقتی یکدیگر را کتک میزدیم، ناگهان سعید (عامل جنایت) با چاقویی که همراه داشت، ضربهای به طرف مقتول پرتاب کرد که به گردنش برخورد کرد و او غرق در خون روی زمین افتاد. بعد از آن همگی از ترس فرار کردیم.
وقتی عامل جنایت شناسایی شد، گروهی از مأموران با دستور قاضی ساسان غلامی، بازپرس جنایی تهران مامور شدند تا متهم به قتل را دستگیر کنند. او اما از وحشت دستگیری فراری شده بود و خانوادهاش اطلاعی از مخفیگاه وی نداشتند. درحالی که جستوجو برای شناسایی مخفیگاه دانشآموز فراری ادامه داشت، وی روز دوشنبه نهم دیماه (8 روز پس از جنایت) به اداره آگاهی تهران رفت و خودش را معرفی کرد. او در بازجوییها به قتل همکلاسیاش اقرار کرد و گفت هرگز قصد کشتن او را نداشته است. این نوجوان 15ساله که دانشآموز کلاس دهم است، در ادامه گفت: مقتول دوست صمیمی من بود و سالهاست با یکدیگر همکلاسی هستیم. این اواخر اما مادرم به من اجازه نمیداد تا با مقتول رفتوآمد کنم. دوستانم با هم قرار میگذاشتند و مادرم وقتی میشنید که مقتول هم هست، اجازه نمیداد بروم. دلیلش این بود که او دوست خوبی برای من نیست. من هم نمیتوانستم روی حرف مادرم حرفی بزنم و سعی میکردم جاهایی که مقتول بود، نروم. این موضوع باعث ناراحتی دوستم(مقتول) شد. کار به کلکل کردن کشید تا جایی که او مدام برای من کری میخواند. دوستی ما به دشمنی کشیده شد تا جایی که روز حادثه با هم در پارک قرار گذاشتیم. او اما دوستانش را با خودش آورده بود و من تنها بودم. از ترسم چاقو همراه خود برده بودم. قصدم این بود که او را بترسانم به همین دلیل چاقویی به سمتش پرتاب کردم. وی ادامه داد: بعد از قتل فرار کردم. هرچند هنوز نمیدانستم که دوستم فوت شده است، با این حال از ترسم دیگر به خانه نرفتم. 8روز در خیابانها سرگردان بودم و در دستشویی پارکها میخوابیدم. گرسنگی اذیتم میکرد و در این چند روز بهدرستی غذا نخورده بودم تا اینکه تلفن فردی در پارک را قرض گرفتم و به دوستم زنگ زدم. از او شنیدم دوستم با ضربه چاقوی من فوت شده و پلیس در تعقیبم است. قصد داشتم خودکشی کنم که در پارک با مردی آشنا شدم. برای او تعریف کردم که چه بلایی سرم آمده و سرنوشت مرا به کجا رسانده است. او برایم غذا تهیه کرد و به خانوادهام زنگ زد. بعد گفت حاضر است یک وکیل خوب به من معرفی کند و خواست تا خودم را معرفی کنم. من هم تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم.
این متهم پس از اقرار به قتل برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار قاضی دادسرای اطفال قرار گرفت تا پس از آن به کانون اصلاح و تربیت منتقل شود.