• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
یکشنبه 19 آبان 1398
کد مطلب : 87236
+
-

قربانی توافقی سیاه

قربانی توافقی سیاه

فرامرز قراباغی _ پژوهشگر و روزنامه‌نگار

دکتر سیدحسین فاطمی و به قول دکتر محمد مصدق «شهید راه وطن»‌تا زمان اعدامش در صبحگاه 19 آبان 1333 بارها به دلیل مخالفت با طرح‌های استعماری در زمان پهلوی اول و دوم و دولت‌های فروغی، سهیلی و رزم‌آرا ، دستگیر و 2بار- یک بار بر مزار محمدمسعود و دیگر بار بر پله‌های ساختمان شهربانی- مورد سوءقصد قرار گرفت.

این همه ستیز و دشمنی با او دلیل مشخصی داشت که خود در دادگاه به آن اشاره کرد؛ دشمنی با استعمار انگلیس.
فاطمی علاوه بر استعمارستیزی خصلت برجسته دیگری نیز داشت و آن اینکه به‌راحتی آلت دست، قرار نمی‌گرفت. چنانکه وقتی پهلوی دوم به او می‌گوید: «مصدق پیر است ولی شما جوان هستید و آینده دارید»، می‌گوید: «درست است ولی تا زمانی که دکتر مصدق هست ما درخدمت اعلی حضرتیم»  و همین خصیصه، دشمنی‌های داخلی را نیز برای او رقم می‌زد.
اما فاطمی دشمن دیگری نیز داشت. خصمی که خصومتش با او حتی هنوز هم پوشیده و پنهان مانده است؛ حزب توده.
حزب توده که داعیه مبارزه با شاه و استعمار انگلیس را داشت،‌ در واقع با هر شخص و گروه دیگری نیز که با وابستگی به شوروی مخالفت می‌کرد، سر ستیز داشت.

فاطمی چهره ممتازی در وطن‌دوستی و تلاش برای عدم وابستگی ایران به قدرت‌های جهانی داشت. توده‌ای‌ها فاطمی و کسانی چون او را رقیب خود و مزاحم اهدافشان می‌دانستند چرا که چنین افرادی به راحتی می‌توانستند از حمایت توده‌ها برخوردار شوند و تلاش‌ها برای حفظ منافع شوروی را در ایران به باد دهند.
همه این عوامل یعنی استعمار سیاه انگلیس‌، سلطه‌جویی سرخ شوروی و دشمنان داخلی به ویژه دربار پس از کودتا با اهداف گاه مشابه، درپی دستگیری فاطمی بودند.
انگلیس می‌دانست که با نابودی فاطمی یکی از مهم‌ترین جریان‌های مستقل که در پی آبادی ایران است، مضمحل می‌شود. حسین فاطمی، طراح ملی‌شدن نفت- به تأکید دکتر مصدق- بود. 

پس از رسیدن به مقام  وزارت امور خارجه در نخستین اقدام، سفارت انگلیس را تعطیل و بیش از 80 نفر از کارمندان وزارت امور خارجه را که وابستگی‌‌هایی به انگلیس و سفارت آن در تهران داشتند، اخراج کرده بود.
از سوی دیگر دربار، دشمنی‌های فاطمی را با سرسپردگان داخلی انگلیس همواره در نظر داشت. مهر‌ و موم‌کردن کاخ‌ها و ملی اعلام‌کردنشان را نمی‌توانست فراموش کند و دست آخر توده‌ای‌ها فاطمی را دشمنی می‌دانستند که با به چنگ آوردنش دست پری برای توافق و زد و بند با شاه و ایادی‌اش می‌داشتند. بنابراین هر سه در جست‌وجویی مستمر و مداوم برای یافتن سیدحسین فاطمی بودند.
اما فاطمی زخمی، تنها، بی‌پول و بی‌پناه پس از کودتا از طریق تماس از داروخانه‌ای در میدان کاخ با برادرزاده‌اش شاهین فاطمی به منزل عزیزالله قطب دزفولی می‌رود. قطب زن و فرزندانش را به جایی دیگر می‌فرستد و فاطمی نزدش می‌ماند. فاطمی زخم‌خورده از ترور نخست، بیمار و تبدار در همان خانه می‌ماند و پزشکی هفته‌ای یک بار او را معالجه می‌کند. اما در این میان  شهناز غلامی، دختر‌خاله فاطمی و همسر محمود آژن، مدیر نشریه به سوی آینده ارگان حزب توده از محل اختفای دکتر فاطمی مطلع می‌شود.
با اطلاع حزب توده از محل اختفای دکتر فاطمی معامله‌ای کثیف شکل می‌گیرد. به این ترتیب که مریم فیروز، همسر نورالدین کیانوری آخرین دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده به بهانه پرستاری پیش فاطمی می‌رود و او را شناسایی می‌‌کند. سند این شناسایی اقرار خود اوست که به شاهین فاطمی گله می‌کند که فاطمی با من رفتار سرد و توهین‌آمیزی دارد.» 
پس از شناسایی فاطمی مرحله فریب قطب دزفولی اجرا می‌شود، به این ترتیب که به او می‌گویند احتمالاً فاطمی لو رفته است و او را به یکی از خانه‌های مخفی حزب توده در شمیران منتقل می‌کنند.
مرحله بعدی مرحله دستگیری فاطمی است. یک زن توده‌ای محل اختفای او را به شهربانی اطلاع می‌دهد و سرگرد مولوی به همراه سروان حبیب‌الله جلیل‌وند و چند نظامی دیگر وارد محل اختفای فاطمی می‌شوند، اولین سخن فاطمی در مواجهه با نظامیان شنیدنی است: «من توده‌ای نیستم. من دکتر حسین فاطمی هستم.»‌ دستگیری فاطمی بهای آزادی سران زندانی حزب توده‌ می‌شود که به راحتی و در یک صحنه‌سازی آشکار از زندان، به اصطلاح فرار می‌کنند. فراری که تحت‌نظر رکن‌2 ارتش و بدون هیچ مزاحمتی انجام می‌شود.
فاطمی نه مکی بود، نه مظفر بقایی، فاطمی مسلمانی معتقد بود. دفاعیاتش در دادگاه با نام خدا شروع شد. آخرین جملاتش هنگام تیرباران که در اوج بیماری بود دفاع از میهن، اعلام وفاداری به مصدق و بیزاری از استعمار و وابستگی بود.

این خبر را به اشتراک بگذارید