• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
چهار شنبه 3 مهر 1398
کد مطلب : 80932
+
-

ملوان ایرانی پس از آزادی از بند دزدان دریایی روز گذشته به ایران بازگشت

درآغوش خانواده

رویداد
درآغوش خانواده


سرانجام 55ماه انتظار محمدشریف پناهنده، ملوان ایرانی گرفتار در بند دزدان دریایی سومالیایی به سر آمد و او ظهر دیروز به ایران برگشت و در فرودگاه امام خمینی(ره)، در آغوش خانواده‌اش قرار گرفت. محمدشریف به همراه 20ملوان دیگر، بهمن سال 93با یک لنج برای صیادی از بندرکنارک به آب‌های آزاد رفته بودند که در آنجا به محاصره دزدان دریایی سومالیایی درآمدند و ربوده شدند. دزدان برای آزادی ملوان‌ها از خانواده‌هایشان درخواست یک میلیون دلار کرده بودند و برای اینکه آنها را تحت فشار قرار دهند، مدام ملوان‌ها را شکنجه و صدای ناله‌هایشان را از پشت تلفن برای بستگانشان پخش می‌کردند. در این سال‌ها 8نفر از ملوان‌ها زیر شکنجه‌های دزدان دریایی جان باختند و برخی از آنها موفق شدند با کمک مأموران دولت سومالی از اسارتگاه‌های دزدان دریایی فرار کنند اما همچنان 4ملوان به نام‌های جلال دهواری، محمدشریف پناهنده، ابراهیم بلوچ و عبدالله نوهانی در اسارت آنها باقی ماندند. چند روز پیش بود که خبر رسید، یکی از این 4ملوان به نام محمدشریف پناهنده با کمک نهادهای بین‌المللی آزاد شده و در راه ایران است. پس از انتشار این خبر، خانواده این مرد برای دیدن دوباره‌اش لحظه شماری می‌کردند تا اینکه ظهر دیروز هواپیمایی که قرار بود او را از اتیوپی به تهران منتقل کند در فرودگاه امام خمینی(ره) به زمین نشست و ملوان کنارکی پس از بیش از 4سال دوری در آغوش خانواده‌اش قرار گرفت. او در گفت‌وگوی کوتاهی با خبرنگار همشهری از روزهای سخت اسارت گفت و لحظه خوش دیدن خانواده‌اش.

از اینکه بعد از سال‌ها تحمل رنج و سختی دوباره به ایران برگشته‌ای چه حسی داری؟
خیلی خوشحالم. خودم هم هنوز باورم نمی‌شود که به کشورم برگشته‌ام. خدا به من یک زندگی جدید داده.
اولین کسی را که در فرودگاه دیدی چه‌کسی بود؟
برادرم. راستش در همه این‌ سال‌ها دلم برای خانواده‌ام خیلی تنگ شده بود. برای تک تک آنها. مخصوصا برای 3تا پسرم.
در این مدت که زندانی بودی، عکس یا فیلمی از آنها ندیدی؟
نه. فقط چند روز پیش که آزاد شدم و قبل از اینکه به ایران بیایم، برایم عکس‌هایشان را فرستادند و دیدمشان. وقتی چشمم به عکس‌ها افتاد، گریه‌ام گرفت. در مدتی که زندانی بودم، فقط هر چند‌ماه یک‌بار برای اینکه خانواده‌ام را مجبور کنم که پول آزادی مرا فراهم کنند، اجازه می‌دادند که با آنها تلفنی حرف بزنم. اجازه نمی‌دادند که آنها برایم عکس بفرستند.
از روزهایی بگو که اسیر دزدان دریایی بودی؟
شرایطی که داشتیم خیلی سخت بود. نه از غذا خبری بود و نه بهداشت. اصلا به ما نمی‌رسیدند. مثلا هر دو یا سه روز مقدار کمی برنج و چند لیوان آب می‌دادند و ما را همانجا رها می‌کردند و می‌رفتند. حتی این اواخر بدتر هم شده بود. یک لیوان آب می‌دادند و می‌گفتند که باید هر 4نفرتان از آن استفاده کنید.
همه شما را در یکجا نگه می‌داشتند؟
بله. اولش که حدود یک سال در یک خانه بودیم. خانه که نه. یک کلبه چوبی بود. من و جلال دهواری، ابراهیم بلوچ و عبدالله نوهانی آنجا بودیم اما بعد ما را بردند داخل جنگل. آنجا نه راه فراری داشتیم و نه سرپناهی.
در جنگل چه کار می‌کردید؟
هیچی. ما را بسته بودند و کاری نمی‌توانستیم بکنیم. فقط دعا می‌‌کردیم و امیدوار بودیم که زنده بمانیم و یک روز آزاد شویم. البته این اواخر آنقدر حالم بد شده بود که دیگر به زنده ماندن و آزاد شدنم امید نداشتم. حتی نمی‌توانستم راه بروم و دوستانم باید زیر بغلم را می‌گرفتند و حرکت می‌‌کردم. دزدان دریایی وقتی وضعیتم را دیدند، از ترس اینکه همانجا بمیرم، تصمیم گرفتند مرا آزاد کنند.
غذایتان همان برنج بود؟
بله. فقط هر چند روز یک‌بار کمی برنج می‌دادند و آب. باید خودمان آب را با آتش جوش می‌آوردیم و برنج می‌پختیم.
کجا می‌خوابیدید؟
همان جنگل. آنجا تابستان‌ها خیلی گرم است و آفتاب طوری به سرمان می‌خورد که کلا گیج بودیم. زمستان‌ها هم سرد بود و اصلا به ما لباس گرم نمی‌دادند. آنها رفتار غیرانسانی داشتند. بعضی وقت‌ها برای اینکه ما را شکنجه دهند به طرفمان تیراندازی می‌کردند. البته گلوله‌ها به ما نمی‌خورد و آنها تیراندازی می‌کردند که بترسیم و از خانواده‌هایمان بخواهیم که زودتر پول را تهیه کنند و بفرستند.
وضعیت دوستانت چطور است؟
آنها شرایط سختی دارند و خواسته‌ام از مسئولان این است که تلاش کنند که آنها هم آزاد شوند. خیلی وضعیت بدی را تحمل می‌کنند. اگر من حالم وخیم نمی‌شد، دزدان دریایی آزادم نمی‌کردند. اگر دلگرمی آنها در این سال‌ها نبود، حالا زنده نبودم.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید