• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
پنج شنبه 27 دی 1397
کد مطلب : 44983
+
-

درس‌هایی از زندگی بازیگر‌خاطره‌ساز

درس‌هایی از زندگی بازیگر‌خاطره‌ساز

مرتضی کاردر/ روزنامه‌نگار

2ساعت تمام بود و او نقش اصلی را بازی می‌کرد. نمایش، موزیکال بود و بازی در نقش اصلی دشوار. به تحرک بسیار نیاز داشت. اما او 2ساعت تمام روی صحنه می‌رفت و می‌آمد و چنان‌که اقتضای نقش بود، طنازی می‌کرد و تماشاگران را در تالار اصلی تئاتر شهر می‌خنداند. تابستان امسال مریم کاظمی «خسیس» مولیر را در تالار اصلی تئاتر شهر به صحنه برد و حسین محب‌اهری نقش اصلی نمایش یعنی «هارپاگون» را بازی می‌کرد.
وقتی به صحنه آمد تکیده بود. سرطان مچاله‌اش کرده بود. جمع و جور و کوچک شده بود اما همه شب‌های اجرا را با انرژی تمام به صحنه آمد و بازی کرد و هرشب با تشویق طولانی تماشاگران صحنه را ترک کرد.
حسین محب‌اهری مثل خیلی از بازیگران بود، خیلی از بازیگرانی که چند نسل با نقش‌هایشان خاطره دارند. آن‌قدر بازی کرده‌اند که شاید تماشاگران همه نقش‌هایشان را به‌خاطر نیاورند اما بخشی از خاطره‌های تصویری نسل ما را ساخته‌اند. حسین محب‌اهری هم نقش‌های کوچک و بزرگ بسیاری را بازی کرده بود. از جنگ‌ها و سریال‌های تلویزیونی تا تئاتر و سینما. از «محله بهداشت» و «محله برو بیا» تا «ق مثل قلقلک» که در میان کودکان و نوجوانان به «مبصر چهارساله کلاس» معروف بود و او نقش معلم کلاس را بازی می‌کرد؛ نقشی که هنوز در ذهن بسیاری از ما خاطره شیرین عصرهای جمعه را تداعی می‌کند.
آنچه او را از خیلی از بازیگران متمایز می‌کرد، تلاش او برای ماندن بود و درس‌هایی که از جدال طولانی‌اش با سرطان به دیگران داد. 

 جدالش با سرطان نزدیک به 7 سال طول کشید. در این جدال طولانی یکی، دو بار هم موفق شد سرطان را کنار بزند و به زندگی برگردد ولی سرطان چیزی نبود که به این راحتی‌ها از پا دربیاید و هر بار برمی‌گشت.
اما او تا روزهای آخر به زندگی امیدوار بود، دوست داشت برگردد، دوباره بازی کند و بخنداند. عاشق بازیگری بود و به مدد عشق، جان خسته‌اش را به صحنه می‌آورد و بازی می‌کرد. بعد از نمایش «خسیس» قرار بود در «رؤیای شب تابستان» بازی کند، به جلسه‌های تمرین هم رفت، اما بیماری مجال نداد. با این همه باز هم از پا ننشست و مریم کاظمی خبر داد که قرار است برای عید، «ساعت هشت در کشتی» را با بازی حسین محب‌اهری به صحنه ببرد. اما دریغ که سرطان چیزی نبود که به این راحتی‌ها از پا در بیاید و هر بار برمی‌گشت و... سرانجام او را از پا درآورد.

این خبر را به اشتراک بگذارید