• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
پنج شنبه 25 مرداد 1397
کد مطلب : 27249
+
-

بلد نیستیم حرف بزنیم

پی‌رنگ سخن
بلد نیستیم حرف بزنیم

اسماعیل امینی


بلد نیستیم حرف بزنیم؛ به جای حرف‌زدن، موضع‌گیری می‌کنیم؛ قاطعانه و بدون انعطاف، حتی درباره موضوعاتی که خیلی هم جدی نیست. مثلا به جای آنکه بگوییم من طرفدار فلان تیم فوتبال هستم. می‌گوییم تیم فوتبال فقط تیم من است. من این تیم را می‌پرستم، اصلاً تیم‌های دیگر هیچ چی نیستند.
به جای آنکه بگوییم من فلان رنگ را دوست ندارم. می‌گوییم از فلان رنگ، حالم به هم می‌خورد.
* * *  
بلد نیستیم انتقاد کنیم؛ به جای انتقاد کردن، افشاگری می‌کنیم، تهمت می‌زنیم و فحاشی می‌کنیم.
نماینده مجلس به جای آنکه به وزیر بگوید برنامه‌ها و عملکرد شما این کاستی‌ها را دارد. فریاد می‌زند فرزند شما چرا این قدر حقوق می‌گیرد؟ شما چرا در خانه اشرافی زندگی می‌کنید؟ شما چرا افراد متعهد (یعنی کسانی را که من برای‌شان توصیه‌نامه نوشته‌ام) استخدام نمی‌کنید؟
وزیر به جای آنکه از برنامه‌ها و عملکرد خود گزارش بدهد و دفاع کند فریاد می‌زند اینهایی که افشاگری می‌کنند خودشان اهل رانت خواری و زد و بند هستند و....
* * *  
وای اگر منتقد‌ زن باشد. وای به حال زنانی که یکی از کاستی‌های دوستان ما را متذکر بشود،آن وقت دیگر نیازی به پاسخ و افشاگری نیست. نخستین واکنش این است؛ تو چرا اینطوری لباس پوشیده‌ای؟ این چه طرز آرایش و جلوه‌گری است و... . اینها تازه مؤدبانه‌ترین واکنش‌هاست، نگاهی به فضای مجازی بیندازید تا دریابید که در بی‌ادبی و هتاکی و ناجوانمردی، چه رکوردهایی خلق می‌شود.
* * *  
بلد نیستیم استدلال کنیم؛‌ به جای استدلال، روی حرف‌مان (هر چند سست و غیرمنطقی) پافشاری می‌کنیم و خیال می‌کنیم پافشاری بر حرف‌مان، نشانه حقانیت‌مان است.
با ساده‌لوحی تمام می‌گوییم: 50درصد خزر سهم ایران بوده است و حالا دارند سهم‌مان را معامله می‌کنند.
اصلا چه‌کسی حوصله می‌کند که یک مطلب تحقیقی و مستند و مستدل را درباره پیشینه موضوع بخواند؟
هر چه ساده‌لوحانه‌تر بگویی، مشتری بیشتری خواهی داشت. ببین داداش قضیه خیلی ساده است: ما قبلا 2 تا کشور بودیم کنار خزر، ایران و شوروی، نصف مال ما بود و نصف مال اونا، به همین سادگی! تازه شاه چون زورش بیشتر بود گاهی تا 80درصد هم پیشروی می‌کردیم و شوروی‌ها از ترس آمریکا جرأت نداشتند جیک بزنند.
* * *  
بلد نیستیم به حرف دیگران گوش کنیم. اصلا دیگران مگر حرفی برای گفتن دارند؟
ما مطمئنیم که همه‌‌چیز را می‌دانیم. با دیدن چند تا عکس از 3-2 تا فیلم قدیمی از شبکه‌های ماهواره‌ای، متخصص تاریخ پهلوی می‌شویم و با خواندن 3-2 سطر از یک کتیبه‌ هخامنشی، کارشناس‌ارشد تاریخ باستان!
از این طرف هم با شنیدنِ یک سخنرانی از فلان استاد برساخته، خیال می‌کنیم استاد تاریخ صدر اسلام شده‌ایم و به راحتی می‌توانیم تشخیص بدهیم که فلان وزیر، مانند اشعث است و فلان مدیر از خوارج است و آن استاد برساخته و هیجان‌زده، زبانِ گویای حق است و بلا تشبیه میثم و عمار است لابد!
پس حالا که ما همه‌‌چیز را می‌دانیم و همین الان از پای برنامه من و تو یا از پای سخنرانی فلان استادِ افشاگر و همه‌‌چیزدان(!) برخاسته‌ایم، می‌توانیم بیفتیم به جان هم.
در تجربه آموخته‌ایم که هنگام گوش‌سپردن به دیگری، باید مراقب باشیم که حرف‌هایش بر ما اثر نکند چون ما مطئنیم که همه‌‌چیز را می‌دانیم و قطعا و حتما و صددرصد، حق با ماست و دیگران هیچ حقی ندارند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید