• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
شنبه 1 شهریور 1399
کد مطلب : 108231
+
-

نیمای شاعر و نظریه‌پرداز را نمی‌توان تفکیک کرد

مؤلفه‌های شعر نیمایی در گفت‌و‌گو با مصطفی علی‌پور

بسیاری ممکن است هنر نیما را تغییر درصورت شعر بدانند، همچنان‌که شعر نو اغلب از نظر صوری تعریف می‌شود، نه محتوایی. اصلی‌ترین مؤلفه‌های شعر نیما چیست؟ زبان و موسیقی چه جایگاهی در شعر نیما دارد؟ آنچه او در «حرف‌های همسایه» و «ارزش احساسات» و یادداشت‌های دیگر می‌گوید تا چه اندازه در شعر او تجلی یافته است؟ مصطفی علی‌پور، یکی از نظریه‌پردازانی است که در طول سال‌های گذشته بیشتر همت خود راحذف و بررسی درباره نیما و شعر او کرده است. «تا صبحدمان؛ مقدمه‌ای بر زیبایی‌شناسی تصویر و زبان شعر نیما»، «ساختار زبان شعر امروز» و «درباره زبان شعر» ازجمله کتاب‌های او در حوزه نظریه شعر است که عمدتا بر مبنای دیدگاه‌های نیما شکل گرفته. علاوه بر این، سال‌هاست که او در کارگاه‌های خود دیدگاه‌های نیما را در حوزه شعر تبیین می‌کند. آنچه می‌خوانید خلاصه‌ای از یک گفت‌و‌گوی بلند با  او درباره نیماست.


عده‌ای آغاز شعر نیمایی را از شعر «افسانه» در ۱۳۰۱ می‌دانند و عده‌ای دیگر معتقدند نیما از ۱۳۱۶ و ۱۳۱۷، یعنی انتشار «ققنوس» و «غراب» و شعرهایی که در دهه20 شمسی منتشر می‌شود، به کمال می‌رسد. از نظر شما نیما کدام است؟ نیمای افسانه یا ققنوس؟ 
نیما از افسانه شروع می‌شود. افسانه یک نقطه عطف و نقطه تحول در شعر فارسی است. از شعری که با مشروطیت آرام‌آرام‌حرکت می‌کند برای تغییر. بعد از یک دوران‌گذار بحرانی ادبی که شعر از آن لایه‌های تودرتو که ارتباطش را با جامعه قطع می‌کند در دوران مشروطیت کم‌کم به مردم نزدیک می‌شود و اوج این نزدیکی را در افسانه می‌بینیم. این یک امتیاز افسانه است، ولی افسانه به لحاظ ارزش‌های زیبایی‌شناسی و شکل‌شناسی هم یک تحول بسیار بزرگ بوده. با این‌همه اگر افسانه نیما اتفاق نمی‌افتاد بعدها علاقه و ذائقه نیما دیگر آن‌قدر حرکت نمی‌کرد برای تحول جدی‌تر که حالا سال 1316یا 1317 غراب و ققنوس را خلق کند. درواقع نیما از افسانه نیما شده و بعد می‌توان گفت اوج به‌اصطلاح پهلوانی نیما در شعرهای نیمایی‌اش اتفاق می‌افتد.
نیمای شاعر مهم‌تر است یا نیمای نظریه‌پرداز؟ 
نیما را اصلا نمی‌توان تفکیک کرد. نیما یک شخصیت دوبعدی دارد؛ هم نظریه‌پرداز است و هم شاعر و نظریه‌های خودش را اجرا می‌کند. نیما مهندس شعر بوده و هر مهندسی برای خلق یک اثر هنری معماری پیشنهادهایی دارد که  باید بر مبنای یک نظریه باشد. نیما خیلی پیش‌تر از آنکه به شعر مورد نظرش برسد، نظریه‌ها را در ذهنش ساخته و بعد بر مبنای نظریه‌هایش آثاری را تولید کرده است.
اگر بخواهیم اصول و مبانی نظریه نیما را در شعر فهرست کنیم، مهم‌ترین مولفه‌هایی که می‌توانیم برشماریم، چیست؟ 
3مولفه اساسی در شکل‌دهی به شعر نیما بوده‌اند: ذهن نیما، موسیقی و دیگری زبان. ذهن به اندیشه و محتوا مربوط می‌شود، به هرحال متعلق به حوزه تاریخی و جغرافیایی خاصی است. اتفاق‌هایی که در شعرهای نیما می‌افتد محصول دوران ماست، در حالی ‌که شاعران پیش از او اینطور نبودند.
مولفه دوم موسیقی شعر نیماست. نیما معتقد به موسیقی است، آن‌قدر که نوعی عبودیت دارد در برابر موسیقی، تا حدی که به هیچ‌روی حاضر به حذف موسیقی نیست. نوع تعریفی که از موسیقی می‌کند با آنچه به نام موسیقی در شعر سنتی و کلاسیک داریم متفاوت است. او معتقد است یک مصراع یا یک بیت، وزن تولید نمی‌کند و وزن یک جریان است که از آغاز شعر شروع می‌شود و ادامه پیدا می‌کند تا نقطه پایان شعر. همین نکته است که سبب کوتاهی و بلندی مصراع‌ها می‌شود.
در حوزه زبان، نیما معتقد است مردم امروز ما و جامعه امروز ما زبانی را طلب می‌کنند که در مناسبات اجتماعی‌شان درگیرش هستند. برخوردشان با پیرامون و طبیعت و نظام هستی زبانی را می‌طلبد که مردم به‌نوعی آغشته به آن زبان هستند. درواقع تمام ماهیت و ذاتشان با آن زبان شکل می‌گیرد. آنچه نیما در زبان خلق کرده، زبان معیار نیست. نیما معتقد است شعر باید زبان ویژه خودش را داشته باشد، لذا به عناصری پناه می‌برد یا سنت‌هایی را خلق می‌کند که زبان شعر او را تامین کنند. مثل خیلی از شاعران معاصر خودش نیست که مثلا بر پایه زبان معیار بنویسد؛ مثلا شعر «عقاب» دکتر خانلری، فاقد زبان به آن شکلی است که نیما از آن حرف می‌زند. نیما در زبان معیار دخالت می‌کند تا زبان شعر را تولید کند. چه دخالت در حوزه لفظ که واژه‌سازی می‌کند و چه در حوزه سنت‌های نحوی.
نکته دیگری که نیما در نامه‌ها و نوشته‌هایش، به‌ویژه در حرف‌های همسایه، بر آن تأکید می‌کند، ابهام است. به گمان من شعر نیما دوساخت دارد. خودش البته هیچ‌جا به این دو ساخت اشاره نکرده. دریافت من از شعر نیما این است. یکی ساخت صورت است که برمی‌گردد به موضوع زبان، لحن و به‌اصطلاح مفردات، یعنی درواقع واژگان و ساختار نحوی و موسیقی. یکی هم ساخت معنا که در واقع عمده ساخت معنا را ذهن شاعر تشکیل می‌دهد. محتوا، حس، شهود، عاطفه، عنصر تخیل و از همه مهم‌تر ابهام. ابهام ذاتی، قریحی و درونی شعر نیما ساخت معنا را ایجاد می‌کند و به همین دلیل وقتی شما با شعر نیما رودررو می‌شوید، غیر از آن خصلت‌های خاص غیرقابل تردید زبان نیما، با ابهامی مواجه می‌شوید که با یک‌بار خواندن ممکن است قانع نشوید و شاید شعر را دریافت نکنید و ناگزیر باشید که چندین بار بخوانید و تامل و تفکر کنید.
بسیاری ابهام را با پیچیدگی اشتباه می‌گیرند، درحالی‌که پیچیدگی در لفظ اتفاق می‌افتد و ابهام در ذات شعر. ابهام‌های نیما از جنس پیچیدگی نیستند. هرچند ممکن است در بعضی از شعرهای آغازین نیما رموز و پیچیدگی زبانی  وجود داشته باشد. حتی در شعرهای کمال‌یافته‌اش هم ممکن است باشد. اما دستاورد بزرگ نیما، جز مولفه‌هایی که گذشت،  ابهام است. نمونه‌اش را مثلا شعر در «ری‌را» می‌توانید ببینید. ری‌را یکی از مبهم‌ترین شعرهای نیماست و یکی از ماندگارترین شعرهای او. این ابهام که عنصر اساسی ساخت معنا در شعر نیماست، درواقع ظرفیت تأویلی را به شعر می‌دهد و باعث می‌شود یک اثر شعری به تعداد مخاطبانش تفسیر و معنا داشته باشد.
پس موسیقی، زبان و ذهن و ابهام که بهتر است آنها را زیرمجموعه همان ذهن قرار دهیم، مولفه‌های اصلی شعر نیما هستند و در عین حال به اعتقاد من گل سر سبد عناصر شعر نیما، ابهام است.

خیلی وقت‌ها در شعرهای اولیه و حتی شعرهای کمال یافته، پیچیدگی‌هایی می‌بینیم که سبب می‌شود از همان زمان تا امروز طیفی از مخاطبان نتوانند با شعرهای نیما ارتباط برقرار کنند، در حالی‌ که چنین پیچیدگی‌هایی در شعر شاگردان نیما مثل اخوان و شاملو کمتر است و آنها به زبان فارسی مسلط‌تر بوده‌اند.
عدم‌تسلط نیما را بر زبان، در مقایسه با اخوان و شاملو، قبول ندارم. نیما در پیچیده کردن زبانش تعمد داشت. به‌نظر من افسانه، شعر روانی است. در قطعاتی که نیما کار کرده و مثنوی‌ها، اصلا پیچیدگی وجود ندارد. گمان می‌کنم نیما کمی تعمد داشته در اینکه زبانش را طوری شکل دهد که به زبان هیچ‌کس شبیه نباشد. در شعرهای نیمایی نیما تقریبا شباهتی بین او و شاگردانش نمی‌بینیم. به همین دلیل یکی از غیرقابل تقلیدترین نیمایی‌های روزگار ما را به‌نظرم نیما ساخت. این به این معنا نیست که نیما نمی‌توانسته به زبان روان شعر بگوید.

یعنی شما اصلا به دشواری‌های زبانی و ضعف تالیف در شعر نیما اعتقاد ندارید؟
شاید در شعرهای اولیه چنین دشواری‌هایی به چشم بخورد یا در بعضی شعرهای دوره‌های بعد به‌دلیل اینکه نیما به هر روی تجربه‌گر بوده و تمام مراحل زندگی شعری‌اش در حال تجربه‌کردن. در عین حال آغازگر بوده. من فکر می‌کنم وقتی یادداشت‌های نیما را می‌خوانم گاهی متوجه می‌شوم که اصلا خود نیما مطمئن نیست اثری که خلق می‌کند شعر خوبی از آب در خواهد آمد یا نه. ما با شاعری سر و کار داریم که گویی برای نخستین‌بار در جهان دارد نخستین شعر جهان را می‌گوید. آغاز یک‌ نظام تازه شعری دشوار است، ضمن اینکه نیما تلاش می‌کرده به سنت هم وفادار باشد. به گمان من طبیعی بود که زبانش کمی پیچیده باشد، ضمن اینکه گفتم یک ذره تعمد را هم من در آن می‌بینم. فکر می‌کنم بخشی از این پیچیدگی‌ها به تجربه‌گرایی نیما برمی‌گردد. اما شاعرانی مثل اخوان یا شاملو پا در راهی گذشتند که نیما هموار کرده بود و طبیعی بود که کارشان آسان‌تر باشد.
در عین حال عمر نیما کوتاه بود. 61سال واقعا عمر کوتاهی بوده، به‌ویژه وقتی دشواری‌های نیما را هم لحاظ می‌کنیم. فکر می‌کنم اگر نیما بیشتر عمر می‌کرد شعرهای بسیار بهتری می‌گفت که نمونه کمال‌یافته دیدگاه‌هایش باشد.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید