داستان ویلچر
نگاه
سالهای طولانی از آن نیمه شب تاریک گذشته است؛ نیمه شبی که هنوز هم گاهی کابوساش را میبیند و خوف میکند. پشت فرمانِ ماشین تازه خریداری شدهاش نشسته بود و با سری خوش در جاده پر پیچ و تاب چالوس بهسوی مازندران پیش میراند.
دلیوری با پای پیاده
قصه نوجوانانی که خریدهای مشتریان را از سوپرمارکتها به خانهها میرسانند
روزگار
جای خالی همان بچههای قد و نیمقدی را پر میکنند که روزگاری در هر ساعتی در دسترس بزرگترها بودند و به اشارهای خود را به بقالی محل میرساندند تا مایحتاج ریز و درشت خانه را زود و سریع تهیه کنند.