24-25
پنج شنبه 15 تیر 1402
شماره 8820
روز هفتم 4-5
123
123
پیامـک شما را درباره این صفحه می خوانیم

برآن عهد که بستیم، هستیم

«پدربزرگم حدود یک قرن پیش با یکی از اهالی روستا پیمان برادری بست
با همه مشغولیت‌های‌کاری و زندگی، روزی نیست که از هم سراغ نگیرند. وقتی هم کنارهم هستند، آنقدر صمیمی‌اند و طوری رفتار می‌کنند که گویا برادر خونی‌اند.
مساجد تهران، پاتوق عیارانی بود که عقد اخوت می‌بستند

پیمان یکرنگی

«برای خدا با تو برادری و صفا یکرنگی می‌ورزم، دستم را در دستت قرار می‌دهم و در پیشگاه خدا، فرشتگان، کتاب‌ها و فرستادگان او عهد می‌کنم که اگر از اهل بهشت و شفاعت باشم و اجازه ورود به بهشت را یابم، بدون تو وارد بهشت نشوم.»