اسکله چوبی بود. سست مثل چهارپایه زهوار دررفته مدرسه که زیر پای هیچ آدم و ریسهای در روزهای میانه بهمنماه تاب نمیآورد و از بس تق و لق بود از بالایش به پایین سکندری میخوردیم. خانه ما درست جایی میان مرز کویر و دریا بود. آقای بازیگر، همسایه پیرمان هر روز صبح مثل نجار سر کوچه یک مشت میخ در دهانش میریخت و برای تعمیر اسکله با چکش به جانش میافتاد. سالها بود که دریا داشت پس میرفت و او به ازای هر سال از عمرش تکه چوب جدیدی به اسکله میافزود.
اروگوئه: خوزه موخیکا، رئیسجمهوری پیشین اروگوئه دریافت حقوق بازنشستگی را نپذیرفت و گفت نمیخواهد برای دوره فعالیت خود بهعنوان عضو مجلس سنای کشورش، حقوقی را دریافت کند.
بیتالمقدس: پس از سالها توقیف شمار زیادی بستههای پستی، نامه و حتی یک صندلی چرخدار برای فلسطینیها،در چند روز اخیر رژیمصهیونیستی اجازه ارسال آنها را به کرانه باختری داد.
مهمترین خاطرهای که از مرحوم عزتالله انتظامی در ذهنم نقش بسته، حضور بیبدیل و توانای او در عرصه نمایش بود؛ حضوری که در هر صورت و با هر نقشی ماندگار و فراموشناشدنی شد.
او نه چارلز براسون بود و نه آنتونی کوئین. نه قد و قامت جان وین را داشت و نه چهره کاریزماتیک مارلون براندو. هیچ تناسبی هم با رابرت دنیرو یا نیکلاس کیج نداشت. او فقط عزتالله انتظامی بود، با تمام تهرانی بودن. با تمام ایرانی بودن.
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .