• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1399
کد مطلب : 99554
+
-

به بهانه سالروز تولد سیمین دانشور، خاطراتی از او را با اعضای خانواده‌اش مرور کرده‌ایم

بانوی داستان‌ها و روایت‌ها

بانوی داستان‌ها و روایت‌ها

نیلوفر ذوالفقاری

نامش شده بانوی داستان ایران و با واژه‌ها، سطرها و صفحه‌های کتاب گره خورده است؛ سیمین دانشور، نخستین زن داستان‌نویس ایران و خالق ماندگارترین آثار ادبی؛ زنی که زندگی و سرنوشتش هم دست‌کمی از داستان‌های خواندنی خودش ندارد. برای همه ما، چه اهل ادبیات و داستان باشیم و چه نه، نام سیمین دانشور با رمان «سووشون» شناخته شده است. داستان خوشه‌چین‌ها در کتاب ادبیات مدرسه همه ما را با این چهره ادبی آشنا کرد. زندگی مشترک او با جلال آل‌احمد و عاشقانه‌های این دو نویسنده بزرگ، بخشی از تاریخ ادبیات معاصر را شکل داده است. بانوی داستان اگر بود، در هشتمین روز از اردیبهشت باید نودونه‌ساله می‌شد. اما حالا سالروز تولدش بهانه‌ای است برای مرور خاطرات او، از زبان 2نفر از نزدیک‌ترین اعضای خانواده‌اش. ویکتوریا دانشور، خواهر او و لیلی ریاحی، خواهرزاده و دخترخوانده بانوی نویسنده.


 


   خاطرات خواهرانه‌

ویکتوریا دانشور سخت سخن می‌گوید، حالش چندان خوش نیست و گذر عمر او را که حالا بیشتر از 93سال دارد، دچار بیماری و کهولت کرده است. با این حال هرچند شمرده‌شمرده و کلمه‌کلمه، اما با اشتیاق از خواهرش حرف می‌زند؛ «پدرم پزشک بود و مادرم نقاش، آنها صاحب 6فرزند شدند که حالا همه آنها از دنیا رفته‌اند و تنها من مانده‌ام. سیمین سومین فرزند خانواده، دختری باهوش و پرتحرک بود. دست به هر کاری که می‌زد سرآمد بود. درسش خوب بود و در مدرسه رتبه اول را کسب می‌کرد. ما آن سال‌ها در شیراز زندگی می‌کردیم.» با اینکه شهرت سیمین بعدها به زبان و ادبیات فارسی گره می‌خورد، اما به‌نظر می‌رسد یادگیری زبان انگلیسی هم از همان کودکی برایش اهمیت داشته و بعدها برای تحصیل در خارج از کشور، به کمکش آمده است. ویکتوریا دانشور می‌گوید: «هر مهمانی که از خارج به شیراز می‌آمد، خواهرم با او به زبان انگلیسی مصاحبه داشت. او از همان کودکی زبان انگلیسی را از فارسی کم نمی‌آورد. از همان بچگی در ورزش‌های مختلف مثل شنا و اسب‌سواری مهارت داشت. در دبیرستان هر موقع تست هوش انجام می‌شد، خواهرم حرف اول را می‌زد. خلاصه مدرسه و خانواده به‌وجودش مباهات می‌کردند». خاطرات خواهرانه از پس سال‌های دور برای ویکتوریا دانشور زنده می‌شوند؛ «ما کودکی خیلی خوبی داشتیم. پدر و مادرمان خیلی روشنفکر بودند. توی حیاط‌مان یک حوض بود که با سیمین در آن شنا می‎کردیم. نان ریز می‎کردیم و می‌دادیم به ماهی‎ها.» ویکتوریا 5سال از سیمین کوچک‌تر بوده، اما رابطه صمیمانه‌ای بین آنها وجود داشته. خودش می‌گوید: «خیلی با سیمین ایاغ بودم. او هر جا می‎رفت، مرا با خودش می‌برد. حتی بعدها وقتی با جلال آل احمد می‌رفتند دماوند، من هم با آنها می‌رفتم». سیمین بعدها برای تکمیل تحصیلاتش راهی پایتخت شد؛ «خواهرم برای ادامه تحصیل در دانشگاه راهی تهران شد. هر وقت به شیراز برمی‌گشت همه فامیل زیر دروازه قرآن در انتظار ورودش بودند.»

خاطرات لیلی ریاحی، دخترخوانده سیمین دانشور از بانوی داستان

او مادرم بود
یکی از نقاط عطف زندگی مشترک سیمین دانشور و جلال آل‌احمد، باخبرشدن آنها از این موضوع بوده که نمی‌توانند صاحب فرزند شوند. بعد از مراجعات متعدد به پزشکان حتی در خارج از کشور، آنها متوجه می‌شوند که هرگز نمی‌توانند بچه‌دار شوند. عشق بزرگ آنها باعث می‌شود به زندگی بدون بچه ادامه دهند، اما دست سرنوشت، باعث می‌شود سال‌ها بعد سیمین در نبود همسرش، دختری را به فرزندی قبول کند. جلال آل‌احمد کتابی دارد با عنوان «سنگی بر گوری» که در آن از بچه‌دار نشدن خودش و سیمین شاکی است. این کتاب 12سال بعد از مرگ نویسنده و توسط برادرش شمس آل‌احمد منتشر شد. سیمین دانشور هرگز درباره این کتاب صحبتی نکرد و فقط در مقدمه‌ای بر کتاب «غروب جلال» نوشت: «پس از چاپ سنگی بر گوری به سراغ نامه‌های جلال رفتم تا با خواندن آنها تلخی بی‌وفایی منعکس در سنگی بر گوری را با شیرینی وفای مندرج در نامه‌ها جبران کنم». لیلی ریاحی، خواهرزاده سیمین دانشور است، مادر او هما نام داشت. سیمین دانشور که بعد از درگذشت همسرش احساس تنهایی بی‌اندازه‌ای داشت، در خاطراتش می‌نویسد: «لیلی شادابی و جوانی را به خانه ما هدیه کرد. اگر هم خودم بچه داشتم، به‌اندازه لیلی دوستش نداشتم». لیلی ریاحی از نخستین خاطراتش از مادرخوانده خود می‌گوید: «7 یا 8ساله بودم، آن زمان با خانواده‌ام در اصفهان زندگی می‌کردیم. اداره پست 2کتاب برایم آورد که خانم دانشور از تهران فرستاده بود. این کتاب‌ها، «تاریخ جهان برای خردسالان» و «جغرافیای جهان برای خردسالان» نام داشتند. یادم هست که یک تابستان طول کشید تا این کتاب‌ها را بخوانم و بسیار بر من تأثیر گذاشتند». ریاحی می‌گوید که سیمین دانشور هرگز کسی را مجبور به خواندن کتابی نمی‌کرد و انتخاب را برعهده خود شخص می‌گذاشت. بعدها با مرگ هما دانشور، لیلی جوان راهی خانه سیمین و جلال می‌شود که البته بانوی نویسنده با از دست دادن همسرش، در تنهایی و سکوت در آن خانه زندگی می‌کرده است. دانشور ،خواهرزاده را به سرپرستی خود درمی‌آورد و از او مثل دختر نداشته‌اش مراقبت می‌کند. ریاحی می‌گوید: «سیمین دانشور بر همه جنبه‌های زندگی من تأثیر داشت. ویژگی‌های اخلاقی او واقعا تحسین‌برانگیز بود و من چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. از او آموختم که انصاف داشته باشم و یاد گرفتم بدون تعصب با موضوعات مواجه شوم».

   حافظِ سعدی و حافظ
علاقه به ادبیات از همان کودکی در وجود بانوی نویسنده نهادینه شده بود. ویکتوریا دانشور می‌گوید: «سیمین حافظه‌ خیلی خوبی داشت. شعری از حافظ را یک‌بار که می‎خواند، حفظ می‎شد. سعدی را هم حفظ بود. روزنامه‌ مدرسه دست او بود. سر صف که مقاله می‎خواند، همه برایش دست می‎زدند و می‎گفتند این سیاه‌سوخته چه هوشی دارد! در زمان کودکی هر وقت مهمان می‌آمد، سیمین شعرهای مختلفی می‌‌خواند و من ویولن می‎زدم». آنطور که ویکتوریا دانشور می‌گوید، خواهرش سال‌ها بعد در مکالماتش بیشتر درباره شعر حرف می‌زد؛ « او از اشعار رودکی برایمان حرف می‌زد.از مولوی هم خیلی شعر می‌خواند و می‌گفت سهراب سپهری نابغه است.»

   زندگی عاشقانه سیمین و جلال
ماجرای آشنایی سیمین دانشور و جلال آل‌احمد هم از آن روایت‌های جالبی است که ویکتوریا دانشور اینجا و آنجا در مرور خاطراتش تعریف کرده است؛ «یک سال عید رفته بودیم اصفهان به دیدن خواهرمان هما و موقع برگشت، به سختی بلیت گیر آورده بودیم. در اتوبوسی که می‎خواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خواهرم تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه. صبح دیدم خواهرم آماده شد تا بیرون برود. من هم می‎خواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آل‌‌احمد مقابل در ایستاده است. نگو اینها روز قبل قرار مدارشان را گذاشته‎اند. روز نهم آشنایی‌شان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم. در مراسم،‎ فامیل و همه‌ نویسندگان بودند. صادق هدایت هم بود. بعد آنها خانه‌ای اجاره کردند و رفتند سر زندگی‎شان.» ویکتوریا دانشور از سال‌های تحصیل خواهرش در خارج و دوری سیمین و جلال از یکدیگر می‌گوید و بی‌تابی‌ها و دلتنگی‌هایی که بارها در نامه‌هایشان به آنها اشاره کرده‌اند. او می‌گوید: «حلقه ازدواج با جلال تا آخرین روز عمر در دست خواهرم بود».

   اهل همدلی بود
وقتی صحبت از خصوصیات اخلاقی سیمین دانشور می‌شود، خواهر کوچک‌تر بغض می‌کند و با صدایی لرزان می‌گوید: «او خیلی مهربان و اهل همدلی بود. اگر در شرایط سختی قرار می‌گرفتیم، مثل این روزها که مردم در سختی هستند، سعی می‌کرد از دیگران مراقبت کند. شخصیت قدرتمند او واقعا قابل تقدیر بود. اگر از سختی‌ها گلایه می‌کردیم، سعی می‌کرد ما را دلداری دهد و می‌گفت: «غصه نخورید، زندگی همین است دیگر». خواهرم در شرایط بحرانی به خوبی می‌توانست خونسردی خود را حفظ کند». خواهر کوچک‌تر از مهربانی‌های سیمین دانشور در حق بقیه می‌گوید و خاطره نوروزی را تعریف می‌کند که پسرکی نیازمند را با خود به خانه آوردند، او را به حمام فرستادند و با لباس و غذا و کمی پول راهی خانه‌اش کردند. سال‌ها بعد ویکتوریا دانشور به خواهرش خبر می‌دهد که آن پسر حالا جوانی برومند شده، سواد یاد‌گرفته و در مغازه‌ای مشغول به کار شده است.

خانه سیمین و جلال
خانه‌ای که سیمین دانشور و جلال آل‌احمد آخرین سال‌های با هم‌بودنشان را در آن زندگی کردند، خانه‌ای در محله شمیران است که آل‌احمد با دست‌های خودش ساخته بود. این خانه که حالا به‌عنوان موزه، به همان شکل قدیم حفظ شده است، رد پای پررنگی در نامه‌های دوران دوری این دو نویسنده دارد. دانشور جایی از خاطراتش به‌خاطر می‌آورد که نامه‌ای برای جلال نوشته است؛ «اولا نقشه خانه رسید. خیلی نقشه عالی و خوب و جامعی بود و مخصوصا نما‌ها با آن سنگ‌های سبز و آجرهای قرمز. خدا کند در آن به سلامتی و خوشی به سر ببریم و یک بالین باشیم. ولی عزیزم، خرج لوکس در آن زیاد نکن آن هم با قرض. تو که می‌دانی بی‌لوکس هم می‌شود خوش بود و خوش گذرانید.» این خانه تا آخر هم بدون وسایل لوکس ماند. هرچه بوده از سال‌های گذشته بر جای مانده است. آل‌احمد وقتی کار اسکلت همین خانه تمام می‌شود برای همسرش اینطور می‌نویسد: «دم در ورودی که درش گذاشته شد، به‌دست مبارک خودم. عزیز دل، نمی‌دانم چرا یکهو به یاد این شعر نیما افتادم که می‌گوید نازک آرای تن ساق گلی/ که به جانش کشتم و به جان دادمش آب /‌‌ ای دریغا به برم می‌شکند».

بخشی از جملات سیمین دانشور در پیش‌بینی آینده
دنیای بهتری از راه می‌رسد
در دوره سامانی پس از اینکه آخرالزمان تاریخ برسد؛ یعنی پس از اینکه همه سنگ‌ها خوب وا کنده شد، یک دوره‌ سعادت بشری فرامی‌رسد. این دنیای پرهیاهو، شبیه بازار مسگرها پر از مواد‌مخدر، پر از تنش و تشنج میان شرق و غرب، با این همه بمب‌های جور واجور نمی‌تواند ادامه پیدا کند و حتما دنیای روشن و پر امید، انتظار بشر را می‌کشد.


داستان زندگی بانوی نویسنده
سیمین دانشور در 8ادریبهشت 1300 در شیراز متولد شد. او نخستین زن ایرانی است که به‌صورت حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت. مهم‌ترین اثر او رمان «سووشون» است که نثری ساده دارد و به 17زبان ترجمه شده است. این رمان ازجمله پرفروش‌ترین آثار ادبیات داستانی در ایران محسوب می‌شود. پدرش دکتر محمدعلی دانشور (احیاءالسلطنه) همان کسی است که دانشور در رمان سووشون از او با نام دکتر عبدالله‌خان یاد می‌کند. احیاءالسلطنه مردی با فرهنگ و ادب بود. مادر سیمین دانشور، قمرالسلطنه حکمت نام داشت؛ بانوی شاعر و هنرمندی که نقاشی را به فرزندانش می‌آموخت و مدتی هم مدیر هنرستان دخترانه هنرهای شیراز بود. سیمین 3برادر و 2خواهر داشت و در خانواده‌ای اهل ذوق و هنر پرورش یافت.از کودکی به ادبیات علاقه داشت و کلاس هشتم دبیرستان محمدجواد تربتی، معلم انشاء، موضوعی داد که سیمین را به‌وجد آورد. آقای معلم از انشای سیمین خوش‌اش آمد و آن را با نام «زمستان بی‌شباهت به زندگی ما نیست» در روزنامه محلی شیراز به‌چاپ رساند. او در دوره‌ای داستان‌نویسی را آغاز می‌کند که حضور زن به‌عنوان نویسنده خلاف عادت بود؛ کاری را که فروغ فرخزاد در شعر انجام می‌دهد، دانشور در داستان ترسیم می‌کند. نخستین اثرش «آتش خاموش» را در بیست‌ودوسالگی نوشت و در بیست‌وهفت‌سالگی چاپ کرد. در آخر بهار همان سال، یعنی 1327 پس از انتشار آتش خاموش سیمین دانشور در مسیر بازگشت از شیراز به تهران با جلال‌ آل‌احمد آشنا شد. این تاریخ نقطه عطفی در زندگی سیمین محسوب می‌شود، زیرا جلال ‌آل‌احمد نیز از نویسندگان بنام دوره است که اولا با بزرگان این عرصه آمد و شد دارد، ثانیا ذاتا نویسنده‌پرور است. دانشور یکی از دانشجویان مشهور دوران طلایی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است که در محضر استادانی مانند بدیع‌الزمان فروزانفر، ملک‌الشعرای بهار و پرویز ناتل‌خانلری حضور داشت. سیمین دانشور در سال1328 موفق به اخذ مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد. در سال1331 دانشور با استفاده از بورس تحصیلی فولبریت به آمریکا رفت و به‌مدت 2سال در رشته زیباشناسی در دانشگاه استنفورد مشغول تحصیل شد. پس از برگشتن به ایران، دانشور در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت تا اینکه در سال1338 استاد دانشگاه تهران در رشته باستان‌شناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آل‌احمد در سال 1348، رمان سووشون را منتشر کرد. از سیمین دانشور همواره به‌عنوان یک جریان پیشرو و خالق آثار کم‌نظیر در ادبیات داستانی ایران نام برده می‌شود. رمان «جزیره سرگردانی» که وقایع آن از نزدیکی‌های پاگیری انقلاب اسلامی در کشور آغاز می‌شود و تا پیروزی انقلاب ادامه می‌یابد، جزو آخرین آثار داستانی منتشره از این بانوی نویسنده است که در شمارگان بالایی به چاپ رسیده و مورد توجه محافل و منتقدان ادبی واقع شده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید