• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
دو شنبه 4 آذر 1398
کد مطلب : 88673
+
-

حکایتی از گلستان سعدی

قصه‌های کهن
حکایتی از گلستان سعدی


خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی‌وقت، هیبت ببرد؛ نه‌چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
درشتی و نرمی به هم در، به است
چو فاصد که جراح و مرهم نه است
درشتی نگیرد خردمند پیش
نه سستی که ناقص کند قدرِ خویش
نه مر خویشتن را فزونی نهد
نه یکباره تن در مذلّت دهد
      

شبانی با پدر گفت:‌ ای خردمند
مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
بگفتا نیک مردی کن نه چندان
که گردد خیره گرگِ تیز دندان
 

این خبر را به اشتراک بگذارید