![هر کس حکایتی به تصور چرا کنند](/img/newspaper_pages/1397/07%20MEHR/18%20%E2%80%8CMEHR/LAEE/1003.jpg)
تصویرهای رایج از چهره حافظ چقدر به واقعیت نزدیک هستند؟
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
حافظشناسها میگویند هیچ تصویر مستندی از چهره لسانالغیب وجود ندارد
![هر کس حکایتی به تصور چرا کنند](/img/newspaper_pages/1397/07%20MEHR/18%20%E2%80%8CMEHR/LAEE/1003.jpg)
مریم سمائی
چهره حافظ هنوز یک معماست. شاعر پرآوازهای که قرنهاست با ما زندگی میکند چهره در نقاب دارد و رخ نمینماید. حافظ تنها شاعری است که از او چهرههای مختلفی ترسیم شده و کسی نمیتواند با شنیدن نامش به یک چهره یا تندیسی واحد برسد. این در حالی است که وقتی سخن از فردوسی به میان میآید چهره مردی با صلابت و با نگاهی به دوردستها در ذهن نقش میبندد یا وقتی سعدی مهمان ذهن میشود چهرهای مهربان با چشمانی براق برایمان تداعی میشود اما ابعاد و پیچیدگیهای شخصیت حافظ، رسیدن به یک طرح کلی و مورد قبول برای همه را دشوار کرده است.
بهاءالدین خرمشاهی -نویسنده، قرآنپژوه و حافظشناس سرشناس ایران- در اینباره میگوید: تصویر ذهنی ما از حافظ یک معماست و هر کسی براساس برداشتی که از شعرهای او دارد تصویر ظاهری او را در ذهن ترسیم میکند. هیچکس تصویری واقعی از حافظ ندارد و ما نمیتوانیم بگوییم تصاویری که از حافظ وجود دارد چقدر به تصویر واقعی او نزدیک است اما آنچه مسلم است این است که حافظ مردی با چشم و ابروی مشکی و دارای محاسن بوده.
این استاد ادبیات به درنگ میگوید: ما 2نوع چهره داریم؛ یکی همان چهره ظاهری است که برای حافظ راهی برای ترسیم آن وجود ندارد چون اسنادی در اینباره نداریم که بتوانیم چهرهاش را نقاشی کنیم و دیگری چهره به معنی شخصیت است که این را میتوان از شعر حافظ استنباط کرد. بر کسی پوشیده نیست که حافظ مردی خوشاخلاق، بذلهگو با لبخندی دوپهلو و حتی گاهی چندپهلو بوده است. به عقیده من اگر کسی بخواهد چهره حافظ را براساس اخلاقش نقاشی کند باید حافظشناس باشد و اشعار او را بهطور کامل خوانده باشد. حافظ برای من که 60سال است حافظ میخوانم مردی خوشقیافه، خوشاخلاق با شخصیتی آرام و فهیم است. در اینجا باید به یک حدیث نبوی اشاره کنم؛ «اطلبو الخیر عند حسان الوجوه؛ یعنی از نیکرویان انتظار خیر و نیکی داشته باشید آدمهای خوشقیافه معمولا آدمهای کامیابی هستند و حافظ بهطور حتم خوشچهره بوده است.
استاد خرمشاهی در ادامه میگوید: حافظ همیشه پریشانی را از خود دور میکرده است؛ «جمع کن به احسانی حافظ پریشان را/ ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی.» یا در غزلی دیگر پریشانی را از شعرش دور میکند و میگوید: «حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت/ طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود». حافظ همیشه به شعرش مینازد اما در هیچ کجا به چهرهاش اشارهای نکرده است؛ «صبحدم از عرش میآمد خروشی، عقل گفت/ قدسیان گویی که شعر حافظ ازبر میکنند.»
این حافظشناس برجسته به خوشخویی، خوشگویی و نرمخویی حافظ اشاره میکند و میگوید: در کل اشعار حافظ، فقط دوبار او را عصبانی میبینیم؛ یکی در اینجا که میگوید: «صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد/ پاردمش درازباد آن حَیَوان خوشعلف»
یا در جایی دیگر سروده است: «گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود/ تا ریا ورزد و سالوس، مسلمان نشود/ رندی آموز و کرم کن که نهچندان هنر است/ حَیَوانی که ننوشد می و انسان نشود.»
خرمشاهی اضافه میکند: حافظ با معشوق و محبوب زمینی بسیار مهربان است و حتی سربهسر او میگذارد. برخلاف برخی شعرا که به پای معشوق میافتند و خواری و ذلت میگزینند، حافظ اینگونه نیست و حتی گاهی به معشوق طعنه میزند و متلک میگوید. او بسیار بذلهگو و شوخطبع است؛ «گفتم آه از دلِ دیوانه حافظ بیتو/ زیر لب خندهزنان گفت که دیوانه کیست.»
او اشارهای هم به عزت نفس حافظ میکند و میگوید: حافظ ازجمله شاعرانی است که عزت نفس خوبی داشته است. در غزلی میگوید: «ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم/ با پادشه بگوی که روزی مقدر است». حافظ کمتر سفر میکند و بیشتر در شهر و دیارش است و این بیت نشان میدهد که حتی آنزمان که بسیاری از شعرا شعرهای خود را به دربار میبردند او روزی را مقدرشده میداند و سفر نمیکند. لایههای پنهانی از شخصیت حافظ وجود دارد و بعضی با آوردن نمونههایی از اشعار او درصدد تخریب هستند اما در یک کلام باید گفت که حافظ نمونهای از سلامت انسانی و اعتدال انسانی و روحانی بوده و ما در اشعار او سلامت روح و گفتار را میبینیم. تصویر واحدی از چهره حافظ وجود ندارد اما به قول خود حافظ «به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک.»
*تیتر برگرفته از غزل حافظ: معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد/ هر کس حکایتی به تصور چرا کنند