40 سال کتابفروشی در خیابان
نباتی، فروشنده قدیمی کتاب: پیش نیامده که در فکر تغییر شغل باشم، حتی وقتی بازارم کساد بود و درآمدی نداشتم
محمدتوفیق مشیرپناهی| سنندج-خبرنگار :
یکی از بساطهای رایج در پیادهروها و حاشیه خیابانهای سنندج بساط کتاب است. اگر سایر دستفروشان هر روز جایشان را عوض کنند یا اجناسشان را تغییر دهند، کتابفروشهای حاشیه خیابانهای سنندج جزو قدیمیترین دستفروشان شهرند که هر روز و حتی روزهای تعطیل بساطشان را در همان محل ثابت، در مسیر خیابان امام و فردوسی پهن میکنند. خریداران و علاقهمندان به کتاب نیز با این دستفروشان کتاب آشنایند و به آنها سفارش کتاب میدهند.
بساط کتابفروشی «اسماعیل نباتی» روی یک تخت فلزی پهن میشود که بیشتر خریداران قدیمی وی را با نام «کتاب اسماعیل» میشناسند. گفتوگوی همشهری را با این کتابفروش قدیمی حاشیه خیابان میخوانید.
کمی درباره شغلتان توضیح دهید.
بیشتر از 40 سال است که کتابفروش هستم. قبل از آن چند سالی شاگرد بنا و بعد استادکار بودم. یک روز با خریدن کتابخانه شخصی یکی از آشنایان به فکر فروش کتاب افتادم. چند سالی میشود که در همین قسمت از خیابان امام کتابفروشی دارم. ابتدا 2 نفر بودیم. شریکی داشتم که اتفاقا با هم کارگری میکردیم و در همان سالهای اول کتابفروشی را رها کرد و دوباره سراغ بنایی رفت. اما من تا امروز ماندگار شدم. در تمام این 40 سال همین جا کتابفروشی کردهام و فکر کنم فقط 2 بار تخت فلزی زیر کتابها را عوض کردم.
از این شغل رضایت دارید؟
کار من با خیلی از دستفروشان کنار خیابان و حتی مغازهدارانی که امروز ارزش مغازههایشان میلیاردی است، فرق دارد. این شغل به نظرم یکی از باارزشترین شغلهای جامعه است که از طریق فروش یک جلد کتاب دنیایی از اطلاعات و آگاهی را به خریدار و مشتری میدهید، اما این امکان در شغلهای دیگر فراهم نیست. در یک لباسفروشی شما لباسی میخرید که آن را بپوشید تا سردتان نشود یا پوششی برای بدنتان باشد.
در یک اغذیهفروشی شما برای یک وعده غذایی چیزی تهیه میکنید و میخورید که برای همان یک ساعت به شما لذت میدهد و رفع گرسنگی میکند. اما کتاب یک عمر به شما لذت میدهد، یک عمر به شما میآموزد. پیش نیامده است که در فکر تغییر شغلم باشم، حتی وقتی بازارم کساد بود و درآمدی نداشتم. با اینکه برای تامین معیشت خانوادهام دچار مشکل میشدم، اما شغلم را نگه داشتم.
مشتریان شما عموما چه افرادی هستند؟
همه جور مشتری پیدا میشود، اما بیشتر افرادی مشتری من هستند که مطالعه و کتاب خواندن را در یک سن و سالی شروع کردهاند و الان این کار جزو عادتهای زندگیشان شده است. این افراد برای خریدن کتاب تازه قاعدتا به ما مراجعه میکنند. مشتریان ثابت و چندسالهای دارم که میآیند کتاب میخرند و سفارش کتاب میدهند. من هم اگر آن کتاب را نداشته باشم، برایشان پیدا میکنم.
البته همه نقد پولش را پرداخت نمیکنند و من حساب دفتری دارم و نسیه هم کتاب میدهم. ازطرفی چون کنار خیابان هستم، مشتریان رهگذری هم دارم که سربازها، مسافران و دانشجویان از این دسته مشتریان هستند. البته در این چند سال که بازار خواندن رمان گرم بود، تعدادی از مشتریانم خانمهای خانهدار بودند که به رمانهای ایرانی علاقهمند میشدند و این رمانها را میخریدند.
در بساط کتابفروشی خود چه جور کتابهایی میفروشید؟
در ابتدای کارم یعنی همان 40 سال قبل که زیاد با نیاز و خواسته مشتری آشنا نبودم و با یک کتابخانه شخصی کارم را شروع کرده بودم، فرقی نمیکرد و همه نوع کتابی میفروختم.
در سالهای اول انقلاب که از پرفروشترین سالهای کتابفروشی و کارم بود، بنا به اقتضای همان دوره و حال و هوا کتابهای معروف به «جلد سفید» خواهان زیادی داشت. در سالهای پایانی دهه60 کتابهای خاطرات سیاستمداران مشتری داشت. در این سالها هم مشتریها دنبال کتابهای رمان و رمان تاریخی هستند. در مجموع سعی میکنم بنا به سلیقه و ذائقه مشتریان کتاب تهیه و عرضه کنم.
وضعیت خرید کتاب با توجه به موج گرانی
«اسماعیل نباتی» فروشنده کتاب میگوید: مشتریان ثابت که به خواندن عادت دارند و نمیتوانند آن را ترک کند، در هر شرایطی حتی بدترین شرایط اقتصادی امروز هم کتابشان را میخرند. کتاب هم مثل لبنیات و گوشت و مرغ گران شده است. همین کتابهای افست که از روی نسخه اصلی چاپ میشود به علت گران شدن کاغذ درصدی گران شده است. کتابهای چاپ اول هم که به کتابفروشیها میآید با نرخ روز محاسبه میشود و قیمت روز پشت جلد میخورد. اما کتابفروشی من داستانش کمی با بازار فرق میکند. من سعی میکنم کتابی در بساطم نماند و بتوانم کتاب جدیدی بیاورم، هرچند سود کمتری داشته باشد. از طرفی من کتابخانه شخصی و کتاب به اصطلاح دست دوم میخرم که ابتدا سعی میکنم آن را با قیمت مناسب (که به نفع فروشنده هم باشد) بخرم و بعد درصد کمی روی کتاب میگذارم تا مشتری قدرت خریدش را داشته باشد. برای من همان شوق مشتری از دیدن کتابی که مدتها دنبالش میگشته و در بساط من آن را پیدا کرده، کافی است.