تماشای گزارش

هنوز تا غروب راه درازی مانده و دل ابراهیم گرم است که لااقل به اندازه یک کتری دیگر هم چای دست مشتری بدهد. از وقت ناهار کاسبانی که دکانهایشان بیرون بازار ردیف شده مدتی گذشته و با دیدن بندوبساط چای داغ گل از گلشان میشکفد؛ «چای بیا اینجا!» گوش ابراهیم به اشاره آنها تیز است و مشتری را از دست نمیدهد؛ « دمی بدم یا کیسهای؟» خودش هم جواب خودش را میداند؛ «فرقی نمیکند بابا! داغ باشد... داغ...» کسانی که اهل نسکافه و هاتچاکلت هستند، صبر و مکثشان بیشتر از سینهچاکان چای قندپهلو است و تا دستگاه کارتخوان ابراهیم رسید پرداخت را تحویل دهد تاب میآورند؛ ولی کسانی که اهل چایاند حسابوکتابنکرده چای داخل لیوانهای کاغذی را هورت میکشند.