ناجی زمین و زندانی
دوچرخه سواری که به دنبال کاهش ته سیگار و زندانیان غیر عمد است
فاطمه عسگرینیا- روزنامه نگار
«یک حادثه غیر عمد بود. منراهی زندان شدم، اما در نهایت زندان حکم شروع فصل جدیدی از زندگی را برایم داشت!» حرفهایش را با این جملات آغاز میکند؛ مردی که اینروزها سفیر مهربانی شده است؛ هم ناجی زندانیان جرائم غیرعمد شده، هم ناجی محیطزیست و زمین و هوا. صحبت از
امیر مظلومی است؛ کسی که به دوچرخهسواری و سفر به کشورهای مختلف با دوچرخه شهرت دارد اما وقتی فعالیتهای اجتماعی و فرهنگیاش را در کنار فعالیتهای ورزشی قرار میدهیم کفه همه وزنهها برابر است. 51ساله است و کولهبار تجاربی که در زندگی جمع کرده، خیلی بیشتر از سنوسالش است. او هم نجار است هم ناجی انسانها از بند، هم دوچرخهسوار است هم مروج کتاب و مهربانی.
نجار بودم، ناجی شدم
نجاری شغل خانوادگی آنهاست. از پدر و پدربزرگ گرفته تا برادرها همه زندگیشان به بوی چوب و صدای ارهبرقی گره خورده است. برای امیر هم همینطور بود تا اینکه آن حادثه تلخ در کارگاه کوچک نجاریاش رخ داد: «متأسفانه چند سال پیش، بهدنبال حادثهای در کارگاه نجاری، یکی از کارگرانم جان خود را از دست داد و همین مسئله باعث شد تا چالشهای بسیاری برای من در کار و زندگی شکل بگیرد؛ از دردسرهای شکایت خانواده کارگر فوتشده تا مشکلات مالی. نکته جالب اینجا بود که من هرگز به زندان به چشم یک اسارتگاه نگاه نکردم بلکه از همان روز اول بهعنوان یک مرحله از سفر زندگی آن را پذیرفتم. همین باعث شد از زندان درسهای بزرگی بگیرم و یکی از اهدافم کمک به زندانیان نیازمندی شد که همانند خودم با جرائم غیرعمد راهی زندان شده بودند؛ بهطوریکه تا به امروز 10زندانی را با کمک خدا و یاری همه خیرین آزاد کردهایم و در این مسیر، پرتوان و باانرژی اهدافم را دنبال میکنم.»
مبارزه با آسیبها با یارمهربان
«من در زندان فهمیدم که راه کاهش آسیبهای اجتماعی توجه به ارتقای فرهنگی و سطح سواد مردم جامعه است، بهخاطر همین فکر توزیع کتاب بین مردم به ذهنم خطور کرد.» این ایده را آنقدر جدی دنبال کرد که حتی دربارهاش با فرمانده انتظامی مشهد هم همفکری کرده و در نهایت کتابخانه خیابانی خود را نبش خیابان فکوری مشهد راهاندازی کرد، آنهم با 120جلد کتابی که خودش در خانه داشت: «آنقدر این کتابخانه خیابانی را جذاب و آراسته و با عشق درست کردم که چشم هر بیننده و رهگذری را در نگاه اول میگرفت. کمکم مردم جذبش شدند. بعد که قصهاش را شنیدند همین مردم یاورم در تامین کتابها شدند. کتابها را بین زبالهگردها، مردم محلههای آسیبدیده و حتی روستاهای محروم و بچههای کمسنوسالشان توزیع میکردم و معتقد بودم با دستبهدست کردن کتابها، فکر و اندیشه مردم هم باز میشود. آنقدر تامین کتاب برای جامعه هدفی که درنظر داشتم برایم مهم و حیاتی بود که حتی وقتی کتابی برای توزیع نداشتم، کتاب را قرض میکردم. اما هرچه گذشت و همراهی مردم بیشتر شد، تعداد کتابهای در اختیار ما هم بیشتر و بیشتر شد و موفق شدم کتابهای بیشتری را اهدا کنم.»
سبک جدید زندگی با دوچرخه
با اینکه به قول خودش 2ماشین مزدا و یک موتور دارد، اما هیچچیز به او مانند سفر با دوچرخه نمیچسبد: «روزی که متوجه شدم بهعنوان یک توریست دوچرخه سوارمیتوانم بار و بنه سفرم را در خورجین دوچرخهام بگذارم و راهی سفر شوم، باورم نمیشد سفر با دوچرخه چه زیباییهای خاصی دارد. سفرهای زیادی را همراه با خانواده و دوستانم در داخل و خارج از کشور با دوچرخه انجام دادهام و در همه این سفرها بهعنوان سفیر عشق و مهربانی سعی کردهام خصلت ایرانیها را که همان مهربانی است به همه معرفی کنم.» او مهر ایران و مهربانی ایرانی را با ثبت عکسهای یادگاری از مردم هر روستا، شهر و کشوری که سفر میکند، ماندگار میکند: «عکاس هستم و یکی از کارهای ثابتم در سفرها ثبت چهره مردم هر منطقه است؛ عکسهایی که حتما یک نسخه از آنها را بهخودشان هدیه میدهم.» در کنار ترویج عشق و مهربانی بهخصوص در میان غیرایرانیها سعی میکند نام ایران و ایرانیها را با هدایایش در ذهن آنها ماندگار کند. بخش قابلتوجهی از هزینه سفرهایش را از همان کارگاه نجاری تامین میکند و میگوید: «با عشق کار میکنم و با عشق سفر میروم تا مروج مهربانی میان مردم دنیا باشم.»