چند روایت درباره مرد مقتدر قلب تجاری پایتخت
راه و رسم بزرگان
وقتی در بازار تهران از حاجاحمد کریمی نام میبرید با مجموعهای از کارهای خیر و عامالمنفعه روبهرو میشوید؛ در دل هرکدام از این گرهگشاییها پای مرحوم کریمی در میان است؛ از جزئیترین مشکلات در بازار تهران مانند رفع سد معبر و آسفالتکردن خیابان برای تردد راحت عابران گرفته تا تهیه وام برای کاسبان خسارتدیده یا ساخت خانه برای سیلزدگان گرگان و.... بهگفته حاجمصطفی بهارلویی، از دوستان نزدیک حاجاحمد، وقتی به او متذکر میشدیم تا کمی از فعالیتهایش کم کند و مراقب سلامتی و قلبش باشد، پاسخش این بود که خداوند قلب داده تا به واسطه آن پیگیر مشکلات مردم باشم. در این گزارش، فعالیتها و ویژگیهای مرحوم احمد کریمی به روایت مصطفی بهارلویی پیشروی شماست.
راز جذبه و اقتدار
«سر حاجاحمد همیشه برای کار خیر درد میکرد. برای انجام همه کارها جذبه و اقتدار داشت، دلیل اصلیاش هم این بود که برای هرکاری شخصاً وقت و انرژی میگذاشت. با نظم و انضباطی که داشت برای کسی جای حرف باقی نمیگذاشت.» حاجمصطفی بهارلویی با این توصیف از ماجرای شروع رفاقتشان با حاجاحمد یاد میکند: «زمان آشنایی ما به روزهای مبارزات انقلابی و فعالیتهای سیاسی منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی میرسد. در واقع جرقه آشنایی ما از آنجا شروع شد و رفاقتی چهل و چند ساله شکل گرفت، البته بیست و چند سالی هم از این مدت رفاقت بهصورت مستقیم به دوستی و همکاری با حاجآقا گذشت.»
سرسخت در برابر بینظمی و تأخیر
مردمداری، رعایت ادب و اخلاق مهمترین ویژگی حاجاحمد به روایت دوستان و آشنایان و نزدیکان است. حاجآقا همیشه صبورانه پای صحبت و درددل مردم و همکاران مینشست، اما هرگز اهل تو ذوقزدن و مخالفتهای غیرمنطقی نبود؛ حتی وقتی نظر طرف مقابل برخلاف عقیدهاش بود. بهشدت برای نظم و انضباط و عمل به وعده ارزش قائل بود تا جایی که از هیچ بدقولی و بینظمی، حتی در دیدار با مسئولان گذشت نمیکرد. بهارلویی در اینباره تعریف میکند: «در همه جلسات، چهکاری و چه غیرکاری، همیشه سر وقت حاضر میشد. یکبار با یکی از مسئولان جلسهای داشتیم، این مسئول نیمساعت دیر به جلسه آمد. حاجآقا خیلی سریع جلسه را ترک کرد و گفت: «وقتی کسی برای وقت مردم احترام قائل نمیشود، برای قول و وعدهاش هم ارزش قائل نخواهد شد. به همین دلیل تحت هیچ شرایطی به نظم جلسههای کار، نشستها و قرارهایش بیتوجهی نمیکرد.»
آن روز که سیل آمد...
برای حاجاحمد اینکه مشکل و نیاز کجا باشد، بازار تهران یا در دورافتادهترین نقطه کشور، اهمیت نداشت. با شنیدن هر اتفاق تلخ و ناگواری، از زلزله بم تا سیل گرگان، در کوتاهترین زمان ممکن خودش را به محل حادثه میرساند تا گرهگشای دلشکستگان باشد. بهارلویی با گریزی به رسم دست به خیری حاجاحمد، از چندوچون ساخت خانه برای سیلزدگان گرگان تعریف میکند: «وقتی خبر سیل گرگان را شنید، خیلی سریع راهی گرگان شد تا برای مردم سیلزده این شهر کاری انجام دهد. وقتی دید مردم خانه و زندگیشان را در سیل از دست دادهاند، برای ساختن حدود 100خانه برای سیلزدگان در این شهر دست بهکار شد.»
در جمع خسارتدیدگان کوچه سیدولی
محال بود جایی کاسبی یا جمعی از کاسبان دچار حادثه و خسارت شده باشند و حاجآقا از کنار این ماجرا بیتفاوت عبور کند یا به واسطه پیگیر ماجرا شود. هرجا متوجه میشد برای کسی مشکلی پیش آمده، شخصاً وارد میدان میشد تا مشکلات را بررسی و اقدام به تأمین نیاز فرد صدمهدیده کند. بهارلویی در اینباره یادی از ماجرای آتشسوزی پاساژ کیف و کفش در بازار تهران میکند: «پاساژ کیف و کفش در کوچه سیدولی آتش گرفت و کاسبها خسارت زیادی دیدند. تعدادی از آنها حتی بیمه هم نداشتند. حاجآقا شخصاً رفت با فروشندگان صحبت کرد، میزان خسارتهای وارده را برآورد کرد و به همه خسارتدیدگان وام 50میلیونی بدون بهره داد.»
شیوه برخورد با آقای زاویهدار!
صبوری و سعهصدر از دیگر ویژگیهای حاجاحمد در رفتار با دوستان و حتی بدخواهانش بود. هیچوقت اهل تلافیکردن و خشمهای آنی نبود. اینکه حالا اگر کسی به قول معروف چوب لای چرخ گذاشت و به دردسرهایش اضافه کرد در وقت ناتوانی از او انتقام بگیرد، در مرام و مسلکش نبود. بهارلویی تعریف میکند: «در میان کاسبان بازار فرد کجخلقی بود که با حاجآقا حسابی زاویه داشت و همیشه در هرجایی یا با او مخالفت میکرد یا اینکه پشت سرش عادت به بدگویی داشت. حاجاحمد از همه ماجرا مطلع بود و کاملاً میدانست این فرد فضا را علیهاش مسموم میکند، اما به رو نمیآورد. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه خود این آقای زاویهدار با حاجآقا، با کاسبان همصنفش دچار مشکل شد و همه شکایت پیش حاجاحمد بردند و کلی گلایه کردند. یادم نمیرود؛ با همه بدیها و رفتارهای زشتی که در حقش کرده بود، در زمان گلهگزاری شاکیان، رسم جوانمردی را بهجا آورد و کوچکترین حرفی علیه آن مرد نزد و فقط شنونده درددل شاکیان شد.»