حسین کاظم زاده-استاد حوزه و دانشگاه
دقت در سیره امام خمینی، بعدی از شخصیت و اندیشههای ایشان را برای ما روشن میسازد و آن اینکه در بسیاری از موارد ایشان بهرغم نظر شخصی خودشان درباره یک موضوع بهخاطر رأی و نظر مردم، از نظر شخصی خود گذشته و بهاصطلاح با مردم مدارا میکند. رهبر انقلاب در سخنرانی امسال خود در حرم مطهر حضرت امام، این مسئله را در شخصیت ایشان، نشان از باور صادقانه به مردمسالاری دانستند، مردم سالاریای که امام آن را از متن دین فهمیده بود، لذا با کسی در این رابطه رودربایستی نداشت. مواردی از اهتمام امام به مردمسالاری ولو مخالف رأی شخصی خود باشد را ذکر خواهیم کرد. 3 مورد را خود امام، در نامه خود به آیتالله منتظری پردهبرداری میکند: «والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید... والله قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. والله قسم، من رأی به ریاستجمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.»
روایت یکم
نخستوزیری مهندس بازرگان
در مورد مهندس بازرگان توجه به این مطلب که امام به اختلاف خودشان با نخستوزیر پیشنهادی شورای انقلاب واقف هستند، حائز اهمیت است.
در کوران انقلاب و مقطع نزدیک به بهمنماه و زمان پیروزی، ایده اصلی مبارزاتی بازرگان و دوستان همجبههشان این است که اصلاحات و انقلاب در چارچوب قانون اساسی باشد یعنی در چارچوب سلطنت، سرش هم این بود که باور نداشتند که ملت میتوانند سلطنت و پشتیبان آن یعنی آمریکا را از صحنه خارج کنند. در مقابل سیاست قطعی امام این بود که شاه باید برود و به هیچ عنوان و یک قدم هم از این خطمشی خود کوتاه نمیآمدند. بازرگان در حضور امام خمینی «سه انگشتش را جلوی امام گذاشت و گفت: آقا! ایران سه رکن دارد: شاه، ارتش و آمریکا. شما میگویید شاه برود، اولا کجا برود؟ شاه رفتنی نیست، به فرض برود، با آمریکا و ارتش چه میکنید؟ فکر این دو رکن را کردهاید؟ حضرت امام با تبسم فرمودند: شما بگویید شاه باید برود، با مردم همصدا بشوید، وقتی رفت، ارتش فرزندان همین مردمند، به دامن انقلاب برمیگردند، آمریکا هم گورش را گم میکند. شما غصه اینها را نخورید، شما موضع ملت را بپذیرید که شاه باید برود.» حضرت امام پس از این دیدار صریحا خطاب به مردم این خطمشی برخی از محترمین را خطرناک توصیف کرده و هشدار میدهد: «گاهی یک پیشنهادهایی از بعضی اشخاصی که خیلی توجه به تمام مسائل ندارند میشود- از بعضی از آقایان، از بعضی از محترمین- که مثلًا خوب است که اصل رژیم باقی باشد و این شخص برود، لکن بعضی تصریح به این میکنند که ایشان هم باشد، لکن همانطوری که قانون اساسی تکلیف سلطان را معین کرده است که سلطان باشد و حکومت نکند، و بعد کمکم، یک قدم یک قدم جلو برویم؛ این جزو اشتباهاتی است که آقایان دارند. آنهایی که سوءقصد دارند یعنی میخواهند این رژیم را حفظش کنند و بعد هم هر کاری میخواهد بکند. آنهایی که حُسن نیت دارند و آنطور نیست که بخواهند یک ظلمی ادامه پیدا بکند، آنها هم اشتباه دارند.
سر مخالفت امام هم با نخستوزیری مهندس بازرگان با توجه به توضیحی که خود ایشان بعدا ارائه کردند، همین مسئله بوده است، اینکه اساسا نوع نگاه ایشان به مسائل، یک نگاه انقلابی و برگرفته از روح حرکت مردم ایران باشد نبوده است.
با وجود این نظر شورای انقلاب یعنی نمایندگان طیفهای مختلف مبارزین قبل از انقلاب بر این است که نخستوزیر باید بازرگان باشد:
«از نخستین روز ورود امام به ایران، مهمترین بحث در بین ما، بحث تعیین نخستوزیر و اعضای دولت انقلاب بود و چون از ابتدا تصمیم بر این بود که روحانیت در امور اجرایی دخالت نکند، همه ما به این نتیجه رسیده بودیم که در این زمینه از نیروهای نهضت آزادی و جبهه ملی استفاده بشود. بنابراین ما بهعنوان اعضای شورای انقلاب، پس از بحث و بررسی موضوع (در جلسه مورخ ۱۴بهمن۱۳۵۷)، مهندس مهدی بازرگان را پیشنهاد دادیم.»
با وجود این یعنی علم به تفاوت راهبردی و مبارزاتی با مهندس بازرگان و مخالفت درونی حضرت امام با این پیشنهاد به قول خودشان دوستان(اعضای شورای انقلاب) با این انتخاب موافقت میکنند.
روایت دوم
ریاستجمهوری بنیصدر
نمونه دیگر از سیره مردمسالار حضرت امام، ریاستجمهوری جناب ابوالحسن بنیصدر است.
بررسی شیوه برخورد امام خمینی با جریانات پیش آمده از آغاز ریاستجمهوری بنیصدر تا زمان عزل او، حکایت از تلاش ایشان تا حد امکان برای عدمدخالت در مسائل مختلف و اختلافات موجود است. ایشان همیشه در مسیر عدمدخالت مستقیم در مسائلی که از سوی مسئولان قابل حل بود و همچنین واگذاری مسائل به مجلس شورای اسلامی، حرکت میکرد، ایشان از همان ابتدا - با اینکه بعدا اعلام کردند که با ریاستجمهوری بنیصدر موافق نبودهاند- مسیر را برای بنیصدر جهت انجام برنامههایش باز گذاشتند و حتی وی را به فرماندهی کل قوا نیز منصوب کردند.
چنین میشود که رهبر پرنفوذ و قدرتمند بزرگترین انقلاب قرن در اوج اقتدار و قدرت، نظر خود را درخصوص مهمترین، حساسترین و سرنوشتسازترین اتفاق بعد از انقلاب، حتی از نزدیکترین یاران خود مخفی میسازد و به رأی جمهور کشورش گردن مینهد. هیچکس تا زمانی که بعدها خود امام در نامه خود به منتظری اعلام کرد که به بنیصدر رأی نداده است، از رأی و نظر ایشان در دور اول انتخابات خبر نداشت. با توجه به نفوذ معنوی فوقالعاده امام در ذهن و جان مردم، بیراه نیست که بگوییم اگر ملت کوچکترین نشانهای از رأی امام در دست داشت، قطعا کسی دیگر را انتخاب میکرد و بنیصدر رأی نمیآورد. اما بنیانگذار نظام، مسلک دیگری داشت. رأی مردم برای وی حجت بود.
اما او پای انتخاب مردم ایستاد و با رفتار و تصمیمات بنیصدر مدارا کرد. مدارایی که حتی نزدیکترین یارانش را بیتاب کرده بود. نامه این یاران به امام حاکی از همین مسئله است که خالصانه و عاجزانه از امام درخواست دارند که واقعا اگر نظر شما در این مقطع زمانی روی اداره کشور براساس نظر این جریان –یعنی جریان بنیصدر- است بفرمایید که ما با کمال میل صحنه را خالی کنیم و سراغ کارهای طلبگیمان برویم.
خاطره شیرینی را مقام معظم رهبری در این جهت ذکر کردهاند که حاکی از همین سعه صدر حضرت امام در این رابطه است، سعه صدری که هضمش برای اصحاب ایشان هم قابلقبول نبوده است.
در زمان ریاستجمهوری بنیصدر، وقتی مأیوس شدیم از اینکه امام حرف ما را درباره آقای بنیصدر قبول بکنند، خدمت ایشان رفتیم. ما یکییکی میرفتیم، چند نفری میرفتیم، نوشتهای میگفتیم، زبانی میگفتیم. من یکبار خدمت امام رفتم و صریحا گفتم من به این نتیجه رسیدهام که چون دیگر نمیشود با آقای بنیصدر برخورد بکنیم، من به همان روش قبل از انقلاب باید عمل بکنم. ما قبل از انقلاب حرفهایی میزدیم که وقتی کسی در آن حرفها میاندیشید، موضعی نسبت به آن دستگاه پیدا میکرد. من به ایشان گفتم مجبورم الان حرفهایی بزنم، که وقتی کسی درباره آنها اندیشید، موضعی علیه آقای بنیصدر بگیرد. امام نگاه کردند و تبسمی کردند و هیچچیز نگفتند.
روایت سوم
قائممقامی آیتالله منتظری
بنا بر گواهی خود امام و خاطرات متعددی از نزدیکان و یاران ایشان امام از همان ابتدا با قائممقامی آیتالله منتظری مخالف بودند و ایشان را فاقد شرایط لازم برای تصدی این پست خطیر میدانستند. اما همان ملاکی را که در مورد بازرگان و بنیصدر بدان اشاره رفت در همین مصداق هم وجود داشت و آن تصمیم مجلس خبرگان رهبری بود، امام در نامه معروف 67/8/1 خطاب به آقای منتظری به این مطلب مهم اشاره دارند: «هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم، و در این زمینه هر دو مثل هم فکر میکردیم. ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند و من هم نمیخواستم در محدوده قانونی آنها دخالت کنم.»
روایت چهارم
گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی
حضرت امام در سال ۴۸ و در نجف اشرف در درسهای خارج فقه خود، مسئله ولایت فقیه را بهعنوان اندیشه پشتیبان نهضت اسلامی خود مطرح میکنند و در آنجا از ولایت شرعی فقها برای تصدی حکومت سخن به میان آوردند و مبارزات را وارد یک فصل جدیدی کردند و آن را به هدف ایجاد یک حکومت اسلامی با محوریت یک فقیه جامعالشرایط ارتقا دادند. پیشنویس قانون اساسی از زمان حضور حضرت امام در پاریس در دفتر ایشان آغاز شده بود. این پیشنویس را جمعی از حقوقدانان مورد بررسی مجدد قرار دادند و پس از ملاحظه مراجع و حضرت امام رحمهمالله در اختیار شورای طرحهای انقلاب قرار گرفت و بالاخره با بررسی شورای انقلاب، با 151اصل در قالب 12 فصل به تصویب میرسد، و در 24خرداد 1358جهت اظهارنظر مردم منتشر شد. به موجب اصل سوم و پانزدهم این پیشنویس، آرای عمومی مبنای حکومت است و حاکمیت ملی از آن همه مردم است، اسلامیت نظام از طریق شورای نگهبان قانون اساسی تأمین میشود و اثری از ولایت فقیه به چشم نمیخورد. حضرت امام یک روز پس از انتشار متن پیشنویس قانون اساسی در روزنامه کیهان از همه اقشار، روحانیان، روشنفکران و متفکران اسلامی درخواست فرمود که آن را بررسی کرده و نظر دهند و خود به هیچ عنوان متعرض این نشدند که چرا در این پیشنویس، ولایت فقیه که اساس این نهضت بوده، هیچ اشارهای حتی به آن نشده است. البته برخلاف برخی هم که ادعا میکنند حضرت امام، این پیشنویس را تأیید کردند و ولایت فقیه را عده دیگری برخلاف نظر ایشان، در قانون گنجاندند، ایشان در همین بیانات خود، تلویحا به کاستیها و نواقص این پیشنویس اشاره میکنند. روش و منش امام این است که مردم و نخبگان، خود به جمعبندی در این زمینه برسند، لازمه باور به مردمسالاری همین است. باید موقف و ذهنیت مردم، بهتدریج به سمت و سوی صحیح پیش برود: «باید نظر کنید به این قانون. یکماه مهلت دارید، یکی یکی موادش را درنظر بگیرید، و هر چه بهنظرتان رسید که برای اسلام مفید است و موافق با جمهوری اسلامی است و در این قانون ناقص است، در آن جهت تذکر بدهید و بنویسید و در روزنامههایی که هست منتشر کنید. آقایان ننشینید که دیگران قلمها را بردارند و بررسی از قانون بکنند.» در این مهلت یک ماهه و در طول مدت بررسی این پیشنویس در مجلس خبرگان قانون اساسی، از سوی علما، مراجع، نخبگان و مردم، یک موجی در مطالبه قرار گرفتن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی شکل میگیرد و این اصل بهعنوان یکی از جنجال برانگیزترین اصول قانون اساسی به تصویب میرسد.
روایت پنجم
قبول قطعنامه 598
برای درک این نکته در قبول این ماجرا که بهرغم نظر شخصی ایشان بود، توجه به بیانات و پیامهای متعددی که تا یک هفته قبل از پذیرش قطعنامه ایشان صادر کردند، جالب توجه است:«مسئولین نظام باید تمامی همّ خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است بهوجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش بهسوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسولالله- صلیالله علیه و آلهوسلم- است. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنههای نبرد، تقدیم مینمایم.» این راهبرد که در طول 8 سال دفاعمقدس با ادبیاتهای مختلف مثل اینکه «جنگ در راس امور است» تکرار شده است، حاکی از سیاست قطعی ایشان در ارتباط با جنگ است.
با وجود این و تصمیم جدی امام بر ادامه جنگ، بنا بر گزارشهایی که مسئولان دال بر عدمتوانایی کشور برای جنگ ارائه میکنند، امام جام زهر را مینوشند. تحلیل رهبر انقلاب در این زمینه شنیدنی است: «قبول قطعنامه از طرف امام، بهخاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولان آن روزِ امورِ اقتصادی کشور مقابلِ روی او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمیکشد و نمیتواند جنگ را با این همه هزینه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت.
مردمسالاری صادقانه
نگاهی به سیره امام در گذشت از نظر شخصی و عمل به خواست مردم
در همینه زمینه :