• یکشنبه 10 تیر 1403
  • الأحَد 23 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jun 30
دو شنبه 14 فروردین 1402
کد مطلب : 188258
+
-

تحمیل رأی پدران به پسران

گزارش
تحمیل رأی پدران به پسران

در یکی از گروه‌ها که همه اعضایش مخالف رهبر و انقلاب بودند، مباحثه می‌کردم. گفتم هم قانون و هم رهبر و هم همه ارکان را مردم انتخاب کرده‌اند. شما چرا رأی خود را به مردم تحمیل می‌کنید؟
یکی از اعضای گروه پرسید به فرض که مردم یک زمان به قانون اساسی رأی داده باشند، چه دلیلی دارید که قانونی که یک نسل یا 2نسل پیش به آن رأی داده‌اند، برای نسل‌های بعدی لازم‌الاجرا باشد؟
 به او گفتم آیا هویت جامعه با تغییر نسل‌ها چیز دیگری می‌شود؟ یا اینکه جامعه یک هویت واحد دارد؟
 متوجه حرف من شد، گفت خب حالا اگر هویت جامعه واحد هم باشد، شاید الان این هویت واحد تصمیم دیگری گرفته باشد.
 به او گفتم شما بگو این جناب جامعه چه کند؟ او تصمیمی گرفته است. بعد این تصمیم را تبدیل به قانون کرده ‌و بعد در قانون مشخص کرده‌ که اگر بنا شد تصمیمش عوض شود، چه کار باید بکند. آیا راهی معقول‌تر از این هم هست؟
مثل اینکه من تصمیمی ‌می‌گیرم و این تصمیم را تبدیل به برنامه زندگی‌ام می‌کنم و بعد در همین برنامه زندگی مقرر می‌کنم که اگر تصمیمم عوض شد، چه باید بکنم.
 پرسید آیا تا‌به‌حال مردم قانون را با این سازوکار عوض کرده‌اند؟ گفتم بله. یک دهه بعد از پیروزی انقلاب قانون را دوباره تغییر دادیم.
 پرسید چه سازوکاری در قانون برای تغییر قانون وجود دارد. گفتم در قانون پیشنهاد رفراندوم از جانب دوسوم نمایندگان مجلس که وکلای مردم هستند، می‌تواند به رهبری داده شود. او تنفیذ می‌کند و بعد تصمیمات کشور تغییر می‌کند. خب، وکلای مردم تا‌کنون چنین درخواستی نداده‌اند.
 پرسید اگر اینطور است، استدلال امام را شنیده‌ای که به شاه می‌گوید به فرض هم که این قانون باشد، پدران ما رأی داده‌اند، آنها به ما چه ربطی دارند؟
جواب دادم اتفاقا حالا معلوم می‌شود که نظر امام چه بوده است. او در سخنرانی‌ای که در 24آبان 57 انجام داده است، در خارج کشور این بحث را طرح می‌کند. او می‌گوید الان مردم اراده‌شان تغییر کرده است. اما قانون ما به‌گونه‌ای است که اساسا اجازه پیاده‌شدن این اراده را به مردم نمی‌دهد. چرا؟
چون اساسا حکومت ما سلطنت مشروط به قانون بوده. حالا سلطنت این آقا به چه دلیل باید باشد؟ می‌گویند در سلطنت، اگر پدر شاه است، سلطنتش به پسرش منتقل می‌شود و اگر پدر رعیت است نیز رعیت‌بودنش به پسرش منتقل می‌شود؛ یعنی فرمانروایی به ارث می‌رسد و غلامی هم به ارث می‌رسد.
امام می‌گوید این چه حرفی است. فرض کنیم پدران ما شاه‌بودن تو را پذیرفته باشند که چنین هم نبوده، حالا چرا من باید شاه‌بودن پسر تو را بپذیرم؟ چه سازوکاری در قانون قرار داده شده است که من او را انتخاب کنم؟ چون پدر من به رضا‌شاه رأی داده، پسرش حق پیدا می‌کند بر من پادشاهی کند؟ اگر من نخواهم تو پادشاه من باشی، چه سازوکاری وجود دارد که اعمال اراده کنم؟
 اما در حکومت ما اساسا پادشاه نداریم. کسی رهبر است که مردم دائم او را با جمعی از نخبگان منتخب خودشان رصد می‌کنند و به‌محض آنکه او را نالایق ببینند، آن شخص کنار خواهد رفت.
پس حرف امام درباره قانون و سلطانی است که نسل‌های بعد باید او را بپذیرند به حکم رأی پدرانشان. اما در قانون اساسی ما همه‌‌چیز با اراده مردم تغییر می‌کند.
در آبان‌57 که امام این سخنرانی را انجام داده، رأی مردم برای همه معلوم بود‌ و امام نیز به‌عنوان کسی که پیش از قانون ولایت‌شرعیه دارد، حق شرعی داشت که رأی مردم را اعلام کند. این نکته مهمی است چون هر کسی حق ندارد از جانب مردم سخن بگوید مگر اینکه یا حق قانونی داشته باشد و یا اگر قانون وجود ندارد، حق شرعی داشته باشد. نگاه کنید به انتخاب رئیس‌جمهور موقت که در آنجا امام می‌گوید من این انتخاب را نه به حکم قانون (چون قانونی وجود نداشته) بلکه به حکم حق شرعی خود انجام می‌دهم‌ و عمل‌کردن مردم به این حکم من یعنی تبعیت از این دولت نیز عمل به‌شرع است، نه قانون؛ چون هنوز قانون جدید نوشته نشده بود.
لذا اینطور نیست که هر کس از راه برسد ادعا کند رأی و نظر مردم تغییر کرده است و من فهمیده‌ام و امثالهم. در قانون اساسی هم یا رهبری به حکم حق شرعی و قانونی که دارد چنین تشخیصی می‌دهد یا اینکه مجلس که وکلای مردم هستند، پیشنهاد می‌دهند. دیگران صرفا اظهارنظر می‌کنند ولی حق شرعی یا قانونی ندارند که از جانب مردم سخن بگویند.
 اما نکته دیگر اینکه حضور مردم پای صندوق‌های رأی به‌معنای اعتماد به این ساختار و نظام و قانون شکل گرفته است.
 پرسید چرا رأی مردم را رأی به نظام می‌گیرید؟ مگر رهبری نگفت هر کس مرا قبول هم ندارد، پای صندوق رأی بیاید. عرض کردم من هم نگفتم هر کس رأی می‌دهد رهبر را قبول دارد. ممکن است مخالف او باشد ولی به ساختار نظام اعتماد کرده است. معنا ندارد کسی که به این سازوکار اعتماد ندارد، پای صندوق رأی بیاید و تصمیم خود را اعلام کند. مردم به این ساختار قانونی اعتماد دارند و با اعتماد به همین سازوکار اراده خود را در کشور اعمال می‌کنند. البته عدم‌حضور مردم در انتخابات‌ها لزوما به‌معنای عدم‌اعتماد آنها به نظام نیست؛ یعنی عکس این قضیه صادق نیست. به‌همین دلیل در همان ابتدای انقلاب که مردم در انتخابات رفراندوم با درصد نزدیک به 100درصد شرکت کردند، در انتخابات‌های مربوط به مجلس و ریاست‌جمهوری میزان حضور مردم 20 تا 30‌درصد کمتر شده بود. این میزان حضور در انتخابات‌های بعدی 10 تا 20‌درصد کمتر یا بیشتر می‌شد. در مجموع در انتخابات‌های مربوط به ریاست‌جمهوری حضور مردم در حدود 60 تا 70درصد و در انتخابات‌های مجلس حدود 50 تا 60‌درصد بوده است.
در 2 انتخابات اخیر با وجود دلایل متعدد برای جلوگیری از حضور مردم چه فشارهای بی‌امان رسانه‌ای مخالفان در داخل و خارج که با هیچ سالی در این 40سال قابل مقایسه نبوده، چه بیماری کرونا و مرگ‌ومیر عجیب و غریب در آن زمان و چه کم‌کاری‌ها و بی‌عرضگی‌های مسئولان در عملکرد و حتی برگزاری انتخابات باز هم میزان کاهش آرای مردم کمتر از 20‌درصد بود و این خود یک حماسه عجیب و غریب مردمی به‌حساب می‌آمد.
اما به جز این نکته باز هم باید توجه کرد که اگر بنا باشد در داخل خود حکومت رفراندوم برگزار کند، باید این رفراندوم در اختیار مقامی از مقامات حکومت باشد در ایران، رفراندوم در اختیار رهبر است و اگر رهبر تشخیص بدهد حتی درباره جمهوری اسلامی می‌توان دوباره رفراندوم برگزار کرد‌؛ چون نظر او حاکم بر قانون است. قانون وضع اولیه و عادی را بیان می‌کند. مطلقه‌بودن ولایت‌فقیه همین حکم را هم می‌گیرد‌ و رهبر به رأی مردم انتخاب می‌شود. به‌علاوه که خود این اصل هم قابل تغییر با سازوکار قانونی است.
 البته اسلام با رأی مردم مشروعیت نمی‌یابد. جمهوریت و مردم‌سالاری هم خودش حکم اسلام است و رأی‌گیری مجدد جمهوری اسلامی یعنی بنا‌ست مردم متعهد به اسلام شوند؛ تعهدی مجدد. این نکته را امام در سخنرانی‌های خود قبل رفراندوم ۵۸ تبیین کرده. اینکه در قانون اساسی بگوییم قانون اسلام بدون رأی‌گیری لازم‌الاتباع است، حرف غلطی نیست. به‌علاوه که مردم مسلمان ایران بعید است در هیچ دورانی عقاید دینی‌شان را کنار بگذارند ولو احتمال‌های ریاضی در ذهن عده‌ای وجود داشته باشد.
 اینکه هر زمان به حکم یک مقام منتخب با رأی مردم حق رفراندوم در هر مسئله‌ای حتی کلیت نظام وجود داشته باشد، خوب است، اما چرا چنین رفراندومی درباره کلیت نظام در هیچ جامعه دمکرات و آزاد در دنیا متداول نیست؟
 پاسخ این است که در همه دنیا حضور و مشارکت مردم در انتخابات‌ها معنایش این است که مردم به نظام موجود برای تغییرات مدنظرشان اعتماد دارند‌ و این شاخص مشروعیت است؛ مشروعیت به‌معنای مقبولیت و رضایت عمومی. در ایران این شاخص قابل مقایسه با هیچ کشوری در دنیا نیست. وقتی مردم در انتخابات شرکت می‌کنند، یعنی ولو موافق نظام نباشند، اما به او اعتماد دارند.
 کلا بهانه برای رفراندوم زیاد است. یک بهانه تغییر نسل است. من می‌توانم فردای هر رفراندومی ادعا کنم مردم پشیمان شده‌اند یا ادعا کنم کسانی که تازه به سن قانونی رسیده‌اند، مخالف نظامند. ادعا که راهش بسته نیست. معقول اما این است که قاعده قانونی برای تغییر نظام درنظر گرفته شود. همانطور که برای تغییر قانون نیز راهکار قانونی درنظر گرفته شده.
البته یک نکته حاشیه‌ای هم اینکه باید راهی پیدا کنیم که بعد از رفراندوم‌های احتمالی و فردای آن روز عده‌ای مثل سال‌۸۸ دبه نکنند. والا رفراندوم هم فایده‌ای برای بستن دهان خیلی‌ها ندارد. همانطور که حضور مردم در انتخابات‌ها راضی‌شان نمی‌کند‌ و همیشه ‌طلبکارند.
بعد از این مباحثه یک لحظه احساس کردم چقدر نظام جمهوری اسلامی مظلوم است. در عین اقتدار و تشعشع چه اندازه مظلوم است. جالب است که بیشتر کسانی این همه تهمت را به نظام اسلامی می‌زنند که پادشاهی آمریکا را بر کل دنیا پذیرفته‌اند و تئوریزه می‌کنند. پادشاهی چند کشور پولدار و زوردار را بر کل بین‌الملل پذیرفته‌اند. به حکم اینکه آمریکا قدرتمند است و پولدار، پادشاهی او را معقول و مشروع می‌دانند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید