![از صدای مورچه برق میگیرم!](/img/newspaper_pages/1397/03%20KHORDAD/03/6O7/morche.jpg)
این مخترع جوان میگوید اگر حمایت شود ایدههای بزرگی برای اجرا دارد
از صدای مورچه برق میگیرم!
![از صدای مورچه برق میگیرم!](/img/newspaper_pages/1397/03%20KHORDAD/03/6O7/morche.jpg)
علی رضا دهقانیان
صدای مورچه را به برق تبدیل میکند! ادعایش آن قدر جالب است که بنشینیم و یکی دو ساعتی گفت و گو کنیم. سال 1385 همراه دو نفر از دوستانش دستگاه تولید برق از صدای مورچه را اختراع کرده و تا 12 ولت برق گرفته اند. راستش گاهی باور حرفهای «مرتضی چمن آرا»ی 32 ساله سخت میشود؛ همان قدر که 500 سال پیش اگر با کسی درباره هواپیما صحبت میکردی شاید مجنونت میخواندند! میگوید سال 1387 یعنی در 22 سالگی سامانه فوق هوشمندی را طراحی کرده که لوازم برقی فقط از طریق فکر انسان و با ارتعاشات ذهنی کنترل شوند. موارد اینچنینی زیادی دارد. آن قدر باهوش هست که در کلام و نگاهمان تردید را به خوبی احساس کند؛ با لبخند، اسناد و مدارکی ارائه میکند که نشان دهد این ادعا سال 1387، به ثبت ملی رسیده است. گفتنیهای جالبی دارد که اینجا فقط بخشی را که به تولید برق از صدای مورچه است میخوانید. گفت و گویی که در طول انجام آن لبخند از صورت این مخترع جوان به ندرت محو میشود و گاهی هم بعد از هر سوال، با خندههای بلند پاسخ میدهد.
واقعا دستگاهی اختراع کرده اید که از صدای مورچه برق تولید میکند؟!
(خنده) شک دارید؟ این دستگاه ثبت ملی شده و سال 1388 در نمایشگاه بنیاد ملی نخبگان رونمایی شد. صوت دنیای وسیعی دارد؛ مثل انرژی هسته ای. کافی است درست از آن استفاده کنیم.
اصلا چطور فکر کردید میشود از صدای مورچه برق گرفت؟
به کودکیام برمیگردد. 6 ساله بودم که پدر و برادرم اسباب بازیای برایم خریدند که زندگی ام را تغییر داد. یک آزمایشگاه کامل بود. رادیویی داشت؛ به این شکل کار میکرد که وقتی دستم را به هم میزدم فرکانس را دریافت میکرد و روشن میشد. در واقع با صدای دستم مدار سوئیچ میکرد. همیشه این موضوع در ذهنم بود تا اینکه دوران جنگ هم هواپیمایی دیوار صوتی را شکست و بعد هم انفجاری رخ داد. آنجا هم ناخودآگاه به این فکر کردم که یک شکلی از این صدای ترسناک چرا استفاده مثبت نکنیم. ایده گرفتن انرژی از صدا از همانجاها شکل گرفت. بعد هم برای فردی چیزی ساختم که به عنوان اختراع خودش ثبت کرد. از همانجا تصمیم گرفتم ارزش ایدههایم را بدانم و به نتیجه برسانم.
خب! حالا صدای بمب و موشک تا حدی قابل قبول است اما صدای مورچه؟!! اصلا صدای مورچه چطوری است؟
الان که یادم افتاد باور کنید ترسیدم. صدایی مثل «بوم بوم». ترسناک است.
یعنی مدام میگویند «بوم بوم؟» این طوری با هم حرف میزنند؟
ببینید! طبق چیزی که ما متوجه شده ایم تن صدا فرق میکند. مورچهها بلندترین صدا را دارند و یکی از دلایلی که رفتیم سراغ مورچهها همین بود. وجودشان سر و صدای آزار دهنده ای ندارد اما صدای شان خیلی هم بلند است.
دکتر! پس چرا نمی شنویم؟
شما الان صدای رادیو را میشنوید؟
اگر روشن کنم بله!
خب! برای شنیدن فرکانس صدای مورچه باید گیرنده ای داشته باشید. دستگاه ما همین کار را انجام میدهد. فرکانس صدای مورچه را تبدیل به صوت قابل شنیدن میکند.
واقعا باورش سخت است! آن وقت چه موقعی صدای مورچهها بلندتر است؟
(خنده بلند) از آن سوالها بود. البته در این باره هم بررسی کرده ایم. گاهی آنها را در سرما قرار میدادیم و گاهی هم در گرما تا ببینیم در شرایط مختلف صداها و میزان برق تولیدی چقدر فرق میکند. وقتی از سرما وارد گرما میشدند صدای بیشتری داشتند، اما وقتی حدود 200 مورچه داخل محفظه ای، روی هم قرار میگرفتند و شاخکهای شان به هم برخورد میکرد بالاترین صوت را دریافت میکردیم.
این همه مورچه را هر روز از کجا میگرفتید؟
داخل خانه، کوچه و هر جایی مقداری شیرینی میگذاشتم جمع میشدند. بعد هم به آزمایشگاهم که داخل خانه مان بود میبردم.
چرا همه تمرکزتان را گذاشتید روی صدای مورچه؟ اگر این اختراع بخواهد تجاری و کاربردی شود که باید کامیون کامیون مورچه پیدا کنید!
(خنده) بحث ما فقط مورچه که نبود. طرحی هم ثبت کردیم برای اینکه سیستمی در هواپیما ایجاد شود تا از طریق فرکانس صوتی متوجه پرندهها یا اشیای دیگر شود و تغییر جهت دهد و به آنها برخورد نکند. یا طرحی دیگر که در آن باتری قلب، با صدای قلب و صداهای دیگر شارژ شود. ماهواره برها از صدای حرکت و انفجارها سوختشان تامین شود. یا در طرحی دیگر قطار، انرژی حرکتش را از صدای خودش بگیرد و یا تلفن همراه از صداهای محیط خود به خود شارژ شود و خیلی موارد دیگر.
راستی! چند تا مورچه برای تولید برق کافی است؟
حدود 200 مورچه را در هر باکسی قرار میدادم و از آنها 12 ولت برق میگرفتم.
کلا خانواده با کارهای شما مشکلی نداشتند؛ یعنی دردسری برای خانواده نداشتید؟
(لبخند) چرا بالاخره آنها هم بینصیب نبودند؛ مثلا یادم است پدرم خواب بودند و من برای یکی از آزمایشهایم الکترودهایی را به ایشان وصل کردم و برق کم ولت از بدنشان گذشت و از خواب پریدند. خدابیامرز همیشه حمایتم میکرد. کارمند ساده یک بیمارستان بود. آن اسباببازیای که پدر و برادرم خریدند واقعا یک جریان فکری به من داد تا مخترع شوم. به کمک آن با سیستم الکترونیکی و صوتی و ساخت دزدگیر هم آشنا شدم. اگر اشتباه نکنم، 7 ساله بودم که یک سیستم مثل دزدگیر در خانه درست و به یخچال خانه وصل کرده بودم. طوری طراحی شده بود که به محض فعال شدن، با شماره تلفن خانه هم تماس میگرفت. کسی اطلاعی نداشت. نصف شب برادرم سر یخچال رفت تا آب بخورد و این سیستم از یکسو آژیر میکشید و از طرف دیگر به شکل خودکار با شماره تلفن خانه تماس میگرفت تا به این روش دیگران را مطلع کند. سیستم را در حمام خانه پنهان کرده بودم. این ماجرا دقایقی طول کشید و همسایهها هم جمع شده بودند که ببینند چه شده است. بیدار شدم و سیستم را خاموش کردم. آنجا همه فهمیدند که این هم کار من بوده است.
دیگران پس از شنیدن درباره این اختراعها اولین عکس العملی که نشان میدهند چیست؟
(خنده) مثل شما اول لبخند میزنند یا میخندند. بعد هم به شوخی میگیرند.
البته دکتر جنس خندههای ما از این نوع نیست!
بله! اما لبخند بعضیها بیشتر تمسخر از روی ناباوری است! به شاگردانم هم گفته ام که ما متفاوت زندگی میکنیم و این برخوردها هم طبیعی است. الان در یکی از مجموعههای شهرداری مشغول مخترع پروری هستم. از کودک 4 ساله تا فرد 70 ساله هم در کلاسها میتوانند شرکت کنند.
برای ساخت این نیروگاه مورچه ای کوچک چقدر هزینه شد؟
حدود 10 میلیون تومان. از برنج فروشی تا هر کار دیگری کردم تا پولش فراهم شود.
راحت ثبت شد؟ مشکلی یا مخالفتی نبود؟
اداره ثبت اختراعات بعد از دفاعیه ام دستگاه را آزمایش کردند و تاییدیه دادند اما به برخی سازمانها که مراجعه کردم آن قدر برایشان عجیب بود که هیچ کاری نکردند! توضیح میدادم که کمک میکنم تا با انرژی صوت، نیروگاه بسازند اما به شوخی گرفتند. آن زمان دانشجو بودم، آنجا هم برخی اساتید وقتی متوجه اختراعم شدند این موضوع را جلوی دانشجویان دیگر به مسخره میگرفتند و میخندیدند.
شاگرد زرنگ دانشگاه بودید؟
نه اتفاقا! دانشگاه آزاد درس میخواندم و خیلی درسم خوب نبود. دکترایم را هم غیر حضوری در دانشگاههای خارج کشور گرفتم.
در کشور مخترع زیاد داریم؟
بله خیلی. به عنوان نمونه، دوست 10 ساله ای دارم که تولید برق از تاریکی را در برنامه دارد. مخترعان ما اگر حمایت شوند دنیا را متحول میکنند.
یعنی حمایت نمیشوید؟
همیشه مقطعی است.
کم لطفیها چطور، مقطعی است؟
(لبخند متفاوت) نه این یکی دائمی است. مسئولان خیلی شعار میدهند اما در عمل...
یکی از مشکلاتی را که پیش روی مخترعان وجود دارد و حیرت انگیز است برای مان بگویید.
یک مخترع برای بررسی تاییدیه علمی از 3 میلیون و 500 هزار تومان تا 30 میلیون تومان حق بررسی پرداخت میکند. برای پابرجا ماندن ثبت اختراعش هر چند سال یک بار باید دوباره مبلغی پرداخت کند. هیچ جای دنیا چنین چیزی وجود ندارد. همین الان برای شرکت در مسابقات جهانی هم باید برای هر اختراع حدود 12 تا 15 میلیون تومان پرداخت کنیم. الان من میخواهم با 3 اختراع به مسابقات بروم و باید بیش از 40 میلیون تومان هزینه کنم. پول غذا و هزینه هتل و همه چیز دیگر با خود مخترع است. با این شرایط مخترع حتی در مسابقات هم نمیتواند شرکت کند. دوستان مخترعی دارم که در کشورهای دیگر چک سفید امضا در اختیارشان قرار میگیرد تا فقط فکر و اختراع کنند.
پس این همه حرف و وعده برای حمایت از مخترع و کارآفرین یعنی بی خودی است؟
(لبخند) بی خودی که نه! میتوان از انرژی صوت وعده مسوولان حدود 2 ولت برق تولید کرد. مسئولان قدر این ایدهها و اختراعات را درست نمی دانند. اگر بدانند که اختراع مثل نفت و گاز ، منبع درآمدی بسیار ارزشمند است شرایط خیلی بهتر میشود. راستش بیشتر کارها رفع تکلیفی و شعاری شده و در اختراع به تولید نمی رسد.
یعنی وعده و شعارهای حمایتی اندازه 12 ولت مورچهها هم برق نمیدهد؟
(خنده بلند) البته الان که بحث حمایت از کارآفرینان و مخترعان زیاد شده است چرا شاید بیشتر هم برق بدهد؛ چون زیاد حرفش هست. من را یاد یک سمیناری انداختید که 2 خط اسمش بود اما هیچ خروجی مثبتی نداشت. آنجا هم دقیقا به همین موضوع فکر کردم؛ اینکه برخی مسئولان اگر قدر خودشان را بدانند اقلا میتوان از حرفهای شان کمی برق تولید کرد. اگر حرف هم نتوانستند بزنند از صدای قلبشان، غذا خوردنشان، نفس کشیدنشان، پول شمردن شان، حتی از صدای تلفن همراه و اتومبیلشان که میتوان برق گرفت.
آن وقت که باید کلی عوارض تولید برق شان را هم پرداخت کنید! تصمیم دیگری برای تولید برق با صدای خاصی ندارید؟
دارم به تولید برق با صوت قرآن فکر میکنم. هنوز به جمع بندی کامل نرسیده ام که دربارش توضیح بدهم.
این دستگاه تبدیل صدای مورچه به برق الان کجاست؟
در انباری خانه خاک میخورد!
انباری! چرا آنجا؟ یعنی هیچ جایی نخواستند برق مجانی تولید کنند؟ اینجا که پر از شلوغی و سر و صداست. اصلا میتوانیم با دستگاه شما کلی برق هم صادر کنیم.
کسی حمایت نکرد و دستگاه در برابر برخی ارتعاشات در محیطهای شلوغ با مشکلاتی مواجه میشد. الان هم برای راه اندازی دوباره اش به حدود 60 میلیون تومان پول نیاز دارم.
شاید باید طوری طرحتان را معرفی میکردید که معلوم شود در این کار حسابی پول هست، آن وقت حتما دست رد نمی زدند! حالا اگر کسی حاضر باشد سرمایهگذاری کند نتیجه اش را تضمین میکنید؟
(کاملا جدی) بله. اطمینان میدهم که هم برای خود فرد آینده خوبی داشته باشد و هم کشور و تمام دنیا. این کار تحول عظیمی ایجاد میکند و میتواند جایگزین خوب و بیخطری باشد. فکر کنید نیروگاه صوتی داشته باشیم چه اتفاقی میافتد.
از یک آرزوی دم دستی بگویید که اجرا و باورش زیادی دور از ذهن نباشد.
(لبخند با چهره آرام) دوست دارم سیستمی راهاندازی شود که فرد، زمانی که سطح هوشیاری و ضربان قلبش پایین میآید از طریق تلفن همراه، یک پیامک به اورژانس ارسال کند تا به کمک او بیایند. ای کاش بیاییم حال خودمان و اطرافیانمان را خوب کنیم. حتی بیدلیل بخندیم. بیدلیل همدیگر را شاد کنیم. به دیگران بدون مناسبت هدیه دهیم. ایدههای مان را جدی بگیریم و اجرایی کنیم تا زندگی متفاوتی تجربه کنیم.