
فرهنگ و زندگی/ رئیسجمهور ژنرال و زبان مشترک آنسالها

حمیدرضا محمدی
کمکم دارد نیمقرن میشود از آن روز که ژنرال دستنشانده، رئیسجمهور برخاسته از مردم را به خاک و خون کشید. اولی یک راست افراطی بود و گماشته ایالات متحده، و دومی یک چپ تمامعیار بود و در اندیشه برابری. سر نترسی داشت و حواسش به مردمش بود و در آن سهسال 1970تا 1973همه دوستش داشتند. با رأی بالا آمده بود اما با کودتایی خونین به زیر کشیده شد.
سخنرانیهایش پرشور بود و عینک معروفی داشت که به امضایش تبدیل شده بود. زبان او، زبان گفتوگو بود اما اویی که در مقابلش ایستاد و دست به داغ و درفش زد، رزمجامه بر تن داشت. آنانی که او را گمارده بودند چنین میخواستند، که موی دماغشان شده بود. میخواستند هرطور شده کلک «سالوادور آلنده» کنده شود و به «آگوستو پینوشه» متوسل شدند و دست آخر چنین هم شد؛ 11سپتامبر 1973آقای رئیسجمهور در خون خود غلتید و آقای ژنرال از پس همان خون، تا 17 سال، هزاران خون دیگر ریخت.
امپریالیسم میخواست تنها خودش حاکم باشد و ممالک ضعیف را ضعیفتر نگه دارد. برایش سنگین بود پذیرش جز این. اما مردم آن سرزمینها تاب و طاقتش را نداشتند و دیگر خسته از ظلم آنها و گماشتگان خودکامهشان بودند. همین هم بود که سالهای جنگ سرد، بهخصوص، دهههای 50 تا 70 میلادی، روزگار اوج چپگرایی بود؛ از آمریکای لاتین و قلب آفریقا تا خاورمیانه و شرق اروپا. از ایران و الجزایر و مصر و اندونزی تا کوبا و شیلی و نیکاراگوئه و آرژانتین و بسیار دیگر. یکبار از راه انتخابات و باری دیگر با کودتا. ازجمله در ایران هم سکه چپاندیشی اعتبار بسیاری داشت و کمتر کسی را شاید میشد یافت که اگر فعالیت عریانی هم نداشت، دستکم به آنها میل میکرد.
این اندیشه چنان شوری در جوانان آندوران برانگیخته بود که حتی تا پاریس هم کشیده شد و جنبش موسوم به می1968را شکل داد. افزون بر تشکلهای دانشجویی، روزنامهها هم آکنده از فضایی چنین بود. شاعران و نویسندگان در ثنای آن قلم بهدست میگرفتند. حالا دیگر «چپ» شده بود مد آن سالها؛ سبک زندگی خیلیها. گعدههای کافهها همینحرفها بود و البته آنانی که بهواقع چنین اندیشهای داشتند، در پی آن بودند تا پشت حاکمان اجیرشده را به خاک زنند. اگرچه آنها در مقابل سرمایهداری و مصرفگرایی ایستادند اما هریک از آنها که به چارچوب حکومت رفت، آلوده شد و به مرور شد یکی از همانهای پیشین اما آن چپهایی که نامشان نیک ماند، تا همین امروز همان انقلابی باقی ماندند و راه اصلاح در پیش نگرفتند. آنکسان که هوای قدرت و ثروت را خود نپروریدند، سر آن داشتند تا همیشه معترض باقی بمانند و اعتراض، مستمسکشان باقی بمانند و توفیق رفیق یارشان ماند، از سالهای شور جوانی تا شعور پیری.