روشنفکری در خیابان/ کاش تهران تاکسی بهار داشت
سیدمحمدحسین هاشمی
جاهایی از تهران انگار ساخته شده برای دلبری. البته ناگفته نماند که فصل دارد؛ همینطوری نیست که هر وقت دلت خواست بروی و کیف کنی. باید بدانی که کی، کجا باشی. مثلاً قدیمترها، وقتی تهران زمستانش برف داشت، نه دود، وقتی برف میبارید باید میرفتی بزرگراه چمران و کیف میکردی از تماشای برفهایی که روی درختان وسط بزرگراه قد کشیدهاند. پاییز که میشد، ما بیاختیار باید برویم سمت خیابان ولیعصر؛ پایین و بالایش فرقی ندارد. هر جایش که باشی کیف میکنی. وقتی نگاه میکنی نارنجیها را که به قول آن بزرگوار با زبان حال با انسان سخن میگویند روحت آزاد میشود. آخ که چه پاییزهایی بود؛ پاییزهای قبل از کرونا. خندهات نگیرد؛ واقعاً من فکر میکنم که پاییز بوی خودش را دارد، مثل بهار؛ مثل همین بهاری که امسال در ترس و دلهره کرونا هیچچیزی برایمان نگذاشت و انگار نه انگار که آمد و رفت. مثل همین بهاری که دارد میآید و دوباره انگار همان آش است و همان کاسه. اما هرچه باشد، من که فکر میکنم بهار، مثل پاییز، بوی خودش را دارد. کاری به گل و گیاه و درختانی که سبز میشوند و گل میدهند و دیدنشان آدم را مسخ و مسحور خودش میکند ندارم، آنها جای خود. خودِ خودِ بهار یک حال خاص دارد؛ یک حالیکه اگر دلت را بدهی به آن، روزت، هفتهات، ماهات و فصلات ساخته میشود. نمیدانم چرا همشهری! اما دارم با خودم فکر میکنم که این بهاری که دارد آرامآرام میآید از آن بهارهاست که هر چند کرونا هست، هر چند هنوز مشکلات تلنبار هستند روی هم، هر چند هنوز نمیتوانیم از آیندهمان نور امید زیادی ببینیم، اما بوی خودش را دارد. من این را دیدهام. من این را امروز، توی تاکسی دیدم. وقتی داشتم بزرگراه مدرس را پایین میآمدم دیدم. وقتی که از کنار پل طبیعت گذشتم دیدم. وقتی رسیدم به میدان هفت تیر دیدم. وقتی داشتم میرفتم توی بلوار کشاورز و از آقای راننده خواستم که پیادهام کند تا وسط بلوار قدم بزنم، دیدم. من معتقدم که بهار را باید در بلوار کشاورز دید. وسطش راه رفت و همهچیز را دید. من میگویم که اگر مثل من سوار تاکسی میشوید، میدان ولیعصر پیاده شوید و تا خیابان کارگر پیاده بروید. این روزها بهترین وقت است برای اینکه هر چه این سال نحس برایمان داشته، با نگاهکردن به حرف بهار فراموش کنیم. ای کاش میشد بلوار کشاورز، تاکسی بهار داشت. ای کاش میشد تهران تاکسی بهار داشت. سوارش میشدیم و ما را میبرد به هر جایی که تلخیها از یادمان برود. کاش تهران همیشه بهار بود.