سالهای باغ سبز
داستاننویسی با حضور نسلنو پررونق و پرامید به راهش ادامه میداد
محمد مقدسی
سالهای نیمهابتدایی دهه1390سالهای رونق داستاننویسی بود. کارگاهها و کلاسهای متعدد داستاننویسی در کنار ترجمه و چاپ آثار داستانی روز دنیا سبب افزایش اقبال به ادبیات داستانی بود. قسمت خوب این اقبال افزایش چاپ آثار داستانیای بود که در این سال بهشدت رونق داشتند، اما از سوی دیگر نبود شناخت درست ناشران از ذائقه بازار، بیتجربگی و روزآمدنبودن نویسندگان و تجربه زیسته مشابه بیشتر نویسندگان سبب شدهبود آثار کمی پیدا شوند که نگاه و روایت تازهای برای مردم داشتهباشند. اگر استثنایی هم پیدا میشد و توجهات را بهخود جلب میکرد، تبدیل به منبعی برای تقلید دیگر نویسندگان میشد و بازتولید نمونههای مشابه از آن رونق میگرفت. در این سالها «ابوتراب خسروی» که دیگر پیر داستاننویسی شده بود، آخرین جلد سهگانه خود با نام «ملکان عذاب» را پس از «اسفار کاتبان» و «رود راوی» منتشر کرد؛ رمانی که برخلاف 2اثر قبلی نویسنده خبر از تغییر نگاه او میداد. خسروی که داستانی همهخوانتر نوشته بود و در پی جذب مخاطب جدید بود، از سوی جوایز روشنفکری و جایزه دولتی جلال آلاحمد موردتقدیر قرارگرفت. دیگر اثری که در این سالها همچون ملکان عذاب از دو نگاه رسمی و روشنفکران موردتقدیر قرارگرفت، رمان «پاییز فصل آخر سال است» نوشته «نسیم مرعشی» بود. نخستین اثر نویسنده جوان بهشدت موردتوجه قرارگرفت و پرفروش شد. او در سالهای بعد دهه1390رمان «هرس» را منتشر کرد. «رضا امیرخانی» نویسنده خوشاقبال و پرفروش دهه1380، در نیمه ابتدایی دهه1390رمان «قیدار» را منتشر کرد. تجربه ناموفق «بیوتن» در خلق داستانی روان و خاطرهانگیز مانند «من او» او را بر این داشته بود که وجه داستانی و تصویری رمانش را پررنگتر کند و تا اندازهای موفق شدهبود. از پدیدههای داستانی این سالها باید به رمان «مردگان باغ سبز» نوشته «محمدرضا بایرامی» اشاره کرد که در سالهای انتهایی دهه1380 ابتدا چاپ و بعد توقیف شد و در سال 1392مجددا مجوز چاپ گرفت؛ رمانی تاریخی که به غائله آذربایجان در دهه 1320 میپرداخت. این رمان در آن سالها زیاد موردتوجه قرارنگرفت، اما هرچه گذشت ارزش و اعتبار کتاب از لحاظ داستانسرایی و نثر بیشتر مشخص شد و موردتوجه قرارگرفت. نویسندگان جوان و خوشآتیه و پرانرژی در این سالها آثاری نوشتند که هم مورداقبال مخاطبان و کتابخوانان قرارگرفتند و هم از لحاظ نگاه مضمونی و فضای داستانی بدیع و نو بودند و خبر از نسل پرامیدی در ادبیات داستانی میدادند. آثاری مانند «تاول» نوشته مهدی افروزمنش، «نگهبان» نوشته پیمان اسماعیلی، «من منچستریونایتد را دوست دارم» نوشته مهدی یزدانیخرم و «آغاز فصل سرد» نوشته ضحی کاظمی از این نمونههای متعدد بودند.