• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
شنبه 20 دی 1399
کد مطلب : 121315
+
-

آمریکا؛ بیماری که تب کرده است

یادداشت
آمریکا؛ بیماری که تب کرده است

امیرعلی ابوالفتح- کارشناس مسائل آمریکا

حمله معترضان به نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا به ساختمان کنگره، حمله به سمبل قدرت در این کشور محسوب می‌شود. کنگره نشانه قدرت حاکمه در ایالات‌متحده آمریکاست و از چند جنبه قابل بررسی؛ نخست، این رویداد نشان داد که در آمریکا تا چه اندازه نارضایتی نسبت به وضعیت موجود وجود دارد.
بسیاری به این نتیجه رسیده‌اند که نظام حاکم بر آمریکا یک نظام فاسد است و مشروعیت و کارآمدی لازم را ندارد و یا باید به زیر کشیده شود یا تحت فشار قرار گیرد تا به سمت اصلاحات برود. عده‌ای هم در این میان، از آنجا که از امکان تغییر و اصلاح ناامید شده‌اند، خود وارد میدان شده و اقدام عملی انجام داده‌اند. اقدام عملی این افراد همین حمله به کنگره بود که در روز چهارشنبه، ششم ژانویه  اتفاق افتاد.
نکته دوم ظهور جریان‌های رادیکال، خشونت‌طلب و تروریستی در جامعه آمریکاست. از سال‌ها قبل در مورد پدیده رادیکالیسم و خشونت سیاسی در این کشور هشدار داده شده بود. اندیشمندان و پژوهشگران مختلف بارها در مورد فعالیت گروه‌های تروریستی داخلی و شبه‌نظامیانی که معتقد به براندازی نظام هستند، هشدار داده‌اند، اما توجهی به این هشدارها نشده است. طی 3دهه گذشته، توجه هیأت حاکمه آمریکا معطوف به تهدیدهای ناشی از خطرات بیرونی بوده؛ به‌عبارت دیگر، تهدیدهایی که ریشه آنها خارج از مرزها بوده است. در دوره جنگ سرد، آمریکایی‌ها تهدید را در کمونیسم و بلوک شرق جست‌وجو کرده‌اند و بعدها تهدید را نشأت گرفته از اسلام رادیکال، تروریسم جهادی و تروریسم بین‌الملل دانسته‌اند. آنها در این مسیر، هزینه گزافی داده‌اند، جنگ‌ کرده‌اند، خون داده و خون‌‌ها ریخته‌اند. در همه این سال‌ها، در سایه بی‌توجهی مقام‌های سیاسی آمریکا، تروریسم داخلی و جریان‌های خشونت‌طلب رشد کرده و قدرت گرفته‌اند؛ تاجایی که به‌خود این جرأت و جسارت را می‌دهند که به ساختمان کنگره آمریکا حمله کنند. آنچه در روز چهارشنبه رخ داد، نشان داد که جامعه آمریکا دیگر آن صبر و تحمل گذشته را ندارد و مردم در این کشور دیگر به تساهل و تسامح در برابر دیگران اعتقادی ندارند. شکاف‌های اجتماعی به‌شدت در آمریکا گسترش پیدا کرده است. همزمان، کینه عمیقی بین سیاستمداران شکل گرفته که امکان رسیدن به یک راه‌حل مرضی‌الطرفین را از بین‌ می‌برد. غیراز این، خطر بروز افراط‌گرایی در این کشور روزبه‌روز جدی‌تر خواهد شد.
این اتفاق می‌تواند نیروهای رادیکال‌تر را از هر2طیف سیاسی در آمریکا فعال کند؛ یعنی هم محافظه‌‌‌کاران و راستگرایان که احساس می‌کنند انتخابات را از آنها دزدیده‌اند و نیروهای پلید، کشور را در دست گرفته‌اند و هم جریان لیبرال‌ها که در پی تسویه‌حساب با حامیان ترامپ برخواهند آمد. برآیند این وضعیت، نابودی اتحاد داخلی در آمریکا خواهد بود.
جامعه آمریکا در بحران‌های عمیقی فرورفته است. نتایج انباشت این بحران‌ها سرخوردگی و عصبانیت مردم است. اگر هواداران ترامپ امروز در نهایت سکوت می‌کنند و نتیجه انتخابات را می‌پذیرند، فردا با یک جرقه دیگر خشم خود را در اتفاقی شبیه آنچه روز ششم ژانویه رخ داد و حتی شدیدتر از آن، بروز خواهند داد. آنچه در هفته‌های اخیر در جامعه آمریکا دیده شده، نوک کوه یخی است که بخش عمده آن زیر آب است و دیده نمی‌شود؛ حداقل در رسانه‌ها دیده نمی‌شود. در مورد این موضوعات، پژوهش‌های عمیقی صورت گرفته و نظریه‌پردازان دائما هشدارهای لازم را داده‌اند. آنها می‌گویند که جامعه آمریکا روی یک کوه آتشفشان قرار گرفته است، اما این گفته همچنان مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد. جامعه آمریکا جامعه‌ای است که در آن 300میلیون قبضه سلاح وجود دارد و شبه‌نظامیان در این کشور آزادانه فعالیت دارند. جامعه آمریکا کاملا دوپاره شده است؛ میان آمریکای شهری و روستایی، سیاه و سفید، ثروتمند و فقیر، مذهبی و سکولار. در چنین شرایطی، بحران‌های اقتصادی یکی پس از دیگری از راه رسیدند. جامعه آمریکا هنوز از بحران اقتصادی سال2008 کمر راست نکرده، بحران کرونا از راه رسید. در وضعیتی که دولت نمی‌تواند امدادرسانی لازم را داشته باشد، مردم تحت فشار قرار می‌گیرند و به‌دنبال یافتن مقصر هستند.
ادامه این وضعیت، می‌تواند مخاطرات بسیاری به‌دنبال داشته باشد. اندیشمندان آمریکایی تعابیر مختلفی در مورد آینده به‌کار برده‌اند؛ جنگ داخلی سرد و جنگ داخلی گرم، بخشی از این تعابیر است. برخی حتی معتقدند اصلاحات معمول کارساز نیست و باید تغییرات بنیادین و انقلابی رخ دهد. تفکر اخیر، هم در جناح چپ و هم در جناح راست طرفدارانی دارد.
باید پذیرفت که شرایط آمریکا به هیچ‌وجه شرایط عادی نیست. سران این کشور دهه‌ها برای ساخت یک امپراتوری بسیار بزرگ و پرهزینه، هزینه کرده‌اند و این به قیمت فقر داخلی بوده است. دولتمردان آمریکایی از رفاه مردم خود زده‌اند، از ساخت راه و فرودگاه و مدارس چشم‌پوشی کرده‌اند تا یک امپراتوری عظیم ایجاد کنند و در تمام نقاط جهان پول خرج کنند، دخالت کنند، نیرو پیاده کنند و بجنگند. این رویکرد، شیره اقتصاد آمریکا را از درون کشیده است. رقابت قدرت‌های بزرگ با آمریکا هم به این بحران دامن زده و شرایط را برای این کشور فرسایشی کرده است.
یکی از خطوط جداکننده ترامپ و مخالفانش این بود که او معتقد بود امپراتوری آمریکا باید کوچک شده و به جای آن به اقتصاد ملی توجه شود. این تفکر با منافع بسیاری از جریان‌های قدرتمند در آمریکا در تعارض قرار گرفت و به رویارویی آنها با ترامپ منجر شد. در نهایت این حافظان امپراتوری بودند که موفق شدند نظریه دونالد ترامپ را به حاشیه برانند.
تحلیل وضعیت امروز آمریکا را نباید به دوره ریاست‌جمهوری ترامپ تقلیل داد. آمریکا را باید به بیماری شبیه دانست که بیماری‌اش از سال‌ها قبل آغاز شده و روز ششم ژانویه تب شدیدی کرده است. تب آمریکا بدون انجام اصلاحات بنیادین در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن، می‌تواند به مرگ بیمار منجر شود. مرگ آمریکا همچون مرگ بسیاری از قدرت‌های دیگری که زمانی بالاخره افول کردند، امکان‌پذیر است. این زنگ خطری است که در ششم ژانویه به‌صدا درآمد. تصور اینکه با رفتن ترامپ، وضعیت این بیمار بهبود پیدا می‌کند، ساده‌انگارانه است.

این خبر را به اشتراک بگذارید