کامران ایمانی/ خبرنگار
حال عمومی من تقریبا همیشه خوب است. روزهایی که سرکار هستم کم پیش میآید کسل و بیحال باشم. هرچند آنها که در روزنامه کار کردهاند و دوشغله بودهاند میدانند حجم و فشار کار اجازه نفس کشیدن نمیدهد اما همین که هر روز دوستانم را میبینم، حالم خوب است.
در کنار دوستان زیستن، شاد بودن و خندیدن دورهمی فشار کار را برایم قابل تحمل میکند. ما همه از مشکلات زندگی هم خبر داریم. برای هم ناراحت هم میشویم. حتی بارها مورد توبیخ و تذکر هم قرار گرفتهایم اما شوخی و خنده ما را زنده نگه میدارد. من به زیستن با دوستان اعتقاد دارم. فکر میکنم دوست، چیزی بیشتر از فامیل است. با رفیق حرفهایی میشود زد که با هیچ فامیل و برادر و خواهری نمیشود.
این را کسی میگوید که از بچگی در گوشش خواندهاند رفیقبازی آخر و عاقبت ندارد، رفیق بد آدم را نابود میکند و... اما من در حوالی میانسالی به این نتیجه رسیدهام که آدم عاقل را هیچ رفیقی نمیتواند از راه بهدر کند. من با دوستانم زندگی کردهام؛ با آنها قهر کردهام، از زبانشان توهین شنیدهام و گاهی به دشمنانم بدل شدهاند اما از اینکه با آن آدمها رفاقت کردهام ناراحت نیستم.
روزهای خوشی با آنها داشتهام که حاضر نیستم حتی یک لحظه به بدیهایشان فکر کنم. هنوز هم دوستان دوره دبیرستانم قدیمیترین دوستانم هستند. هنوز گاهی بچهمحلهای قدیمی را میبینم و خاطراتمان را با هم مرور میکنیم. با دوستان جدیدم خوشم و چیزی بیشتر از بودن با آنها حالم را خوب نمیکند. به قول یکی که گفته بود دوستی مثل پنیر است، هر چه قدیمیتر بهتر! اما من، هم با دوستان قدیمی صمیمیترم، هم جدیدترها. پای همهچیزشان هم ایستادهام؛ از زندان درشان آوردهام، واسطه شدهام طلاق نگیرند، هزینه بیمارستان زایمان همسرانشان را دونگی با بقیه رفقا دادهام، به دختر مورد علاقهشان گفتهام فلانی قصد ازدواج دارد و... من با آنها بزرگ شدهام.
البته آنها هم کم نگذاشتهاند؛ از پول دانشگاهم تا روزهایی که غصهدار بودهام. دوستان من سهم بزرگی از زندگیام هستند. با آنها هم خوشحال میشوم و هم گاهی ناراحت. نمیدانم چند سال دیگر آیا هنوز در بر همین پاشنه میچرخد یا نه، نمیدانم زهر نارفیقی بر من اثر میکند یا نه، اما همین که اینجا بگویم فعلا جایگزینی برای رفقایم پیدا نکردهام، کافی است. خدایا این رفقا و حال خوب بودن و زندگی کردن کنار آنها را از ما نگیر.
خدایا این رفقا رو از ما نگیر
در همینه زمینه :