خودخواهی و خودشیفتگی چیست و چرا عدهای دچار این آسیب رفتاری میشوند؟
به من توجه کن!
یکتا فراهانی _ خبرنگار
همه افراد قبل از اینکه دیگران را دوست داشته باشند باید بتوانند خودشان را دوست داشته باشند. اما خودخواهی و فراتر از آن خودشیفتگی چیزی است که مانع از برقراری ارتباط خوب با دیگران میشود. وقتی میزان خودخواهی ما به اندازهای باشد که نتوانیم درک درستی از علایق و خواستههای دیگران داشته باشیم خواهناخواه ارتباط ما با آنها با مشکلات زیادی مواجه میشود. اما چرا به این مرحله از خودخواهی و خودشیفتگی میرسیم و ریشه اینگونه مشکلات چیست؟ برای آشنایی بیشتر با این مقوله با دکتر محمدرضا جباری، روانشناس گفتوگو کردهایم.
شیفتگی
در واقع شیفتگی از دوران تولد و کودکی، آرامآرام در زندگی ما و بهتدریج نمایان میشود و آن هنگامی است که ما دوست داریم به منبع آرامش خود یعنی مادر بچسبیم. خودخواهی و خودمحوری خصیصهای است که تا حدودی در همه افراد وجود دارد. بنابراین هنگامی که هر فرد عاشق چیزی هم میشود احساس تملک به گزینه مورد علاقه خود پیدا میکند. همه ما میزانی از خودشیفتگی را دارا هستیم ولی خودشیفتگی به مرز سالم و غیرسالم تقسیم میشود و آن جایی است که قصد کنترل دیگران را داریم. مانند رفتار بسیاری از والدین با فرزندانشان که میخواهند آنها مطابق میل خودشان و به سبک مورد دلخواه خودشان رفتار کنند.
خودشیفتگی ناسالم
وقتی به نوعی احساس تملک به دیگران داریم و میخواهیم همیشه همهچیز فقط مطابق میل ما باشد، چون این ما هستیم که درست فکر میکنیم، خودشیفتگی ما ناسالم است. طبیعی است ما از دوران کودکی دوست داریم خود را به منبع قدرت بچسبانیم. اما اگر به هر دلیلی پس زده شویم یا توجه لازم را دریافت نکنیم، سعی میکنیم تصویر قدرتمند و مستقلی از خود بسازیم. توجه داشته باشیم افراد خودشیفته تصویری غیرواقعی از خود دارند که فاصله زیادی با واقعیت دارد. خودشیفتگی در تضاد با 2مفهوم اساسی است؛ واقعبینی در مورد خودشان و دیگران. در واقع این افراد تصویری را که از خودشان ساختهاند آنقدر بزرگ کردهاند که فرد دیگری را جز آن تصویر خیالی در مورد خودشان باور ندارند. بنابراین نمیتوانند خودشان را هم خیلی دوست داشته باشند چون فرد خودشیفته در واقع شیفته دیدن بخشهایی از خودش است که اصلا واقعیت ندارند. میتوان گفت هر قدر فاصله ما با واقعیت کمتر باشد افراد پختهتر و سالمتری هستیم و بر عکس هر قدر هم از واقعیت فاصله بگیریم مشکلات بیشتری خواهیم داشت؛ یعنی در خودشیفتگی ناسالم با نوعی انگاره غیرواقعبینانه و خود بزرگبینانه مواجه هستیم و فکر میکنیم دیگران هم همان تصویر خیالی خودمان را در مورد ما دارند. به همینخاطر خودشیفتهها از کسانی که آنها را آنگونه که خودشان میخواهند نمیبینند و نمیپذیرند، فاصله میگیرند.
بروز مشکلات
افراد خودشیفته همیشه تلاش میکنند تا به دیگران ثابت کنند طرف مقابل مقصر است و آنها سهمی در بروز مشکلات ندارند. آنها هیچگاه سهمی برای خود درنظر نمیگیرند چون اگر سهم خود را بپذیرند و قبول کنند کوتاهی از خودشان است، تصویری که از خود ساختهاند از بین میرود. خودشیفتهها خیلی دوست دارند توانمندیهایشان را در معرض دید دیگران قرار دهند و در واقع به نوعی محتاجند که دیده شوند. ناتوانی در همدلیکردن با دیگران یکی از خصوصیات بارز این افراد است. چون میتوان گفت آنها معمولا نامهربان هم هستند. ضمن اینکه اگر قدرتمند بشوند و در موضع قدرت قرار بگیرند برای رسیدن به منافع خود شروع به بهرهکشی ازدیگران میکنند. به این دلیل که در زندگی فقط نیازهای خودشان برایشان مهم است. ولی با توجه به اینکه نمیتوانند با دیگران همدلی کنند توانایی درک احساسات طرف مقابل را هم ندارند و همین موضوع مشکلات زیادی را در رابطه بهوجود میآورد. میتوان گفت در واقع دیگران برای افراد خودشیفته مانند ابزاری هستند که فقط در راستای علاقه و خواست خودشان با آنها در ارتباط میمانند. اما هر زمان متوجه شوند دیگران حاضر به رفتارکردن مطابق میلشان نیستند از آنها فاصله میگیرند. احساس محق بودن هم یکی دیگر از خصوصیات خودشیفتههاست. چون آنها بر این باورند که خودشان اشتباه نمیکنند و از همه مهمتر اینکه همیشه دیگران را مقصر ایجاد مشکلات میدانند. خودشیفتهها معمولا عشقهای غیرواقعبینانهای دارند. طرف مقابل آنها هم در واقع عاشق تصویری از خودشان در افراد خودشیفته میشوند؛ تصویری که نتوانستهاند خودشان آن را محقق کنند و حالا در وجود خودشیفتهها آن را جستوجو میکنند.
ورود به رابطه
وقتی در ارتباطهای عاطفی و نزدیک با افراد خودشیفته قرار میگیریم «تأیید» آنها مهمترین چیزی است که میتواند باعث دوام بیشتر رابطه با اینگونه افراد شود. تحسین و تأیید در خودشیفتهها قدرت روانی بیشتری بهوجود میآورد و هنگامی که آنها درکنار افرادی که تشویق و تأییدشان میکند قرار میگیرند احساس بهتری دارند چون رضایت روانی بیشتری را هم تجربه میکنند. فراموش نکنیم رابطه داشتن با افراد خودشیفته خیلی سخت است. چون آنها غرق دنیای خودشان هستند. معمولا هم همه بدیهایی که در وجود خودشان میبینند در طرف مقابل خود فرافکنی میکنند. ضمن اینکه حس مالکیت عجیب و غریب این افراد منجر به کارهایی میشود که هیچ توجیهی برای دیگران ندارد. در بسیاری مواقع هم طرف مقابل برای از دست ندادن او تن به هر کاری میدهد و میترسد مخالفتی کند مبادا فرد خودشیفته او را ترک کند. توجه داشته باشیم افرادی که ترس از دست دادن دارند، مضطرب و وابسته هستند و احساس خوبی به خود ندارند و ترس عمیقی در رهاشدن توسط دیگران دارند، معمولا در اینگونه روابط بیشتر از دیگران دوام میآورند. در واقع افراد معمولا جذب افراد خودشیفته میشوند چون آنها را متفاوت از دیگران میدانند و بودن در کنار آنها را امتیازی برای خود میدانند. خودشیفتهها هم نمیخواهند به عمق وابستگی خود به دیگران پی ببرند. این افراد چون از وابستگی وحشت دارند سعی میکنند خودشان را در پوسته خالی از احساس نیازمندی به دیگران قرار بدهند.
پادزهر خودشیفتگی
ریشههای بروز خودشیفتگی حاصلی از وراثت و تربیت خانوادگی است. طرز رفتار خانواده در شکلگیری خودشیفتگی بسیار مؤثر است. ضمن اینکه نخستین اتفاقاتی که در مسیر اجتماع میافتد مانند مدرسه بسیار مؤثر است و میتواند خودشیفتگی کودکان را در آینده کمتر یا بیشتر کند. زندگی کردن در کنار افرادی که پکیج خودشیفتگی آنها خیلی کامل شده و در فازی از خودشیفتگی کامل قرار گرفته باشند، زندگی خالی از احساس اصیل است؛ یعنی دوست داشتن در مرحله سطحی باقی میماند. به همینخاطر هم چون عشق خودشیفتهها سطحی است ممکن است خیلی هم زود آن را از دست بدهند. به همینخاطر میتوان گفت پادزهر خودشیفتگی این است که فرد خودشیفته بتواند تصویر کاذبی که در ذهنش نسبت بهخود دارد کنار بگذارد و بپذیرد که او هم مانند همه افراد دیگر آسیبپذیر است و این توهم را که او فرد مستقلی است و میتواند خودش به تنهایی از پس همه مشکلاتش برآید کنار بگذارد و اجازه بدهد مثل بقیه افراد در معرض دید قرار بگیرد و در مورد احساساتش ابراز وجود بکند. محدودیتها و تواناییهای خود را بپذیرد و خودش را بهعنوان یک فرد نیازمند بشناسد. چون همه ما بهوجود همه نیازمندیم؛ حتی نیازمند یک ابراز محبت ساده.
نیاز به احساس قدرت
خودشیفتهها نیاز به احساس قدرت دارند و برای اثبات آن با دیگران لجبازی میکنند. در واقع لجبازیکردن در زمانی که ما احساس ضعف میکنیم به نوعی قدرتنمایی بهحساب میآید؛ نه به این خاطر که بر آنچه فکر میکنیم و میخواهیم پافشاری میکنیم. البته توجه داشته باشیم لجبازی زمانی بیشتر قوت میگیرد که فرد در لایههای درونی خود احساس شرم و بیارزشی میکند. مثلا چون مورد قبول طرف مقابل قرار نمیگیرد قهر میکند و دور میشود. در واقع با فاصله گرفتن حداقل تصویر فرد از خودش و همچنین احساس قدرت و ارزش او در تنهایی آسیبی نمیبیند. توجه داشته باشیم هرگونه ابراز وجودی بدون تأیید افراد خودشیفته بهشدت آنها را آزار میدهد. بنابراین به هر قیمتی تلاش میکنند قدرت را در اختیار خودشان درآورند. به همینخاطر هم وقتی موفق نمیشوند انزواطلبی پیشه میکنند و در تلاش بر میآیند که به شیوههای مختلف موقعیت اجتماعیشان را ارتقا دهند؛ مبادا قدرتشان زیر سؤال برود. توجه داشته باشیم بهترین توصیه به افرادی که به هر نوعی در کنار افراد خودشیفته هستند این است که سعی کنند عزتنفس و قدرت بیشتری بهدست بیاورند. شاید بهترین راه برای کمک به افراد خودشیفته این باشد که بتوان زره و تصویر کاذبی را که آنها برای خودشان ساختهاند از بین برد. درصورتی که لجبازی کردن با خودشیفتهها باعث از دست دادن آنها میشود.
شفقت و مهربانی
پادزهر دیگر خودشیفتگی شفقت و مهربانی به خود است. ضمن اینکه فرد
خود شیفته باید مورد محبت قرار بگیرد؛ طرف مقابل هم باید بستر مناسبی برای برخورداری او از امنیت مناسب فراهم آورد. خودشیفتهها حتی نسبت به خودشان هم نامهربان هستند چون میتوان گفت آنها حاضرند هر بلایی سر خودشان بیاورند تا چهرهای که از خود ساختهاند از بین نرود. فراموش نکنیم زندگی کردن با افراد خودشیفته خیلی سخت است. ضمن اینکه باعث میشود آسیبهای بیشماری را تجربه کنیم. در واقع ما جذب تصویر غیرواقعیای که فرد خودشیفته از خود ساخته و ما هم همیشه آرزوی داشتنشان را داشتهایم، میشویم. درصورتی که در واقعیت هیچ کدام از آن تصاویر وجود خارجی ندارند. شاید ما میخواهیم در قدرت خیالی افراد خودشیفته با آنها سهیم شویم؛ درصورتی که اصلا چنین قدرتی وجود خارجی ندارد. ضمن اینکه فرد خودشیفته اصلا نمیخواهد قدرتش را با کسی سهیم شود. وقتی در ارتباط با افراد خودشیفته قرار میگیریم ابتدا باید ببینیم چه ضعفی در وجود خود ما باعث شروع و ادامه رابطه با اینگونه افراد میشود و حتما شروع به از بین بردن آن در خودمان بکنیم.
مراقب خود شیفتهها باشیم
تحسین و تأیید در خودشیفتهها قدرت روانی بیشتری بهوجود میآورد و هنگامی که آنها درکنار افرادی که تشویق و تأییدشان میکند قرار میگیرند احساس بهتری دارند چون رضایت روانی بیشتری را هم تجربه میکنند. فراموش نکنیم رابطه داشتن با افراد خودشیفته خیلی سخت است. چون آنها غرق دنیای خودشان هستند