• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
یکشنبه 5 خرداد 1398
کد مطلب : 57038
+
-

کپی کردن داستان چقدر مسبوق به سابقه است؟

تقلید خوب، تقلید بد

نگار حسینخانی

بسیاری از نویسندگان مشهور جهان با کپی‌برداری از ایده‌های دیگران، مرحله خلاقانه و دشوار نویسندگی یعنی ایده‌پردازی را دور زده‌اند. اما در بسیاری از موارد نیز اصطلاح و مفهوم گرته‌برداری، کپی و بینامتنیت با هم خلط شده و گاه تعبیر درستی از آنها در نقد اتخاذ نشده‌ و همه این موارد کپی اطلاق شده‌اند. در این گزارش با نگاهی به این 3 اصطلاح و تفکیک آنها از یکدیگر به نمونه‌های کپی در داستان‌نویسی جهان اشاره‌هایی کرده‌ایم. نمونه‌هایی که گاه منتج به اثری استثنایی و گاه معیوب شده‌اند. در بازه زمانی اندک مفهوم کپی را تغییر داده‌اند  و از منظری آن را به 2 نوع کپی خوب و بد تقسیم‌بندی کرده‌اند.

گرته، کپی یا بینامتنی؛ مسئله چیست؟
تقلید یا نسخه‌برداری از تصویر یا طرح یکی از شیوه‌های ترجمه یا به‌اصطلاح گَرته‌برداری است؛ نوعی وام‌گیری زبانی که در آن، صورت ترکیبی یا اصطلاحات زبان دیگری، تجزیه و برای هر یک از کلمه‌های آن اصطلاح، یک معادل قرار داده می‌شود و عبارت به زبان وام‌گیرنده ترجمه خواهد شد. اما درباره بینامتنیت باید گفت معنای متن توسط متون دیگر شکل‌ می‌گیرد. در این دست نوشته‌ها با استقراض و دگردیسی متنی توسط مؤلف یا ارجاع خواننده به متنی دیگر روبه‌رو هستیم. بینامتنیت، شکل یافتن متنی جدید براساس متون معاصر یا قبلی است به‌طوری‌که متن جدید فشرده‌ای است از تعدادی از متون که مرز بین آنها محو شده و ساختارش به شکلی تازه به‌وجود آمده است به‌طوری‌که از متون قبلی چیزی جز ماده آن باقی نمانده و تنها افراد خبره توان تشخیص آن را دارند. اچ. پورتر ابوت، روایت‌پژوه برجسته، معتقد است که تفاوت بینامتنیت با تلمیح و تقلید در آن است که بینامتنیت وضعیت گریزناپذیر متن است و اختیاری نیست.

قرض گرفتن، کپی کردن نیست!
اما قرض گرفتن ایده از دیگران تاریخچه‌ی قطور دارد؛ مثلا جک لندن رمان «آوای وحش» را از گروهی که برای ارائه طرح داستان استخدام کرده بود وام گرفت. یکی از این افراد سنکلر لوییس بود که بعد‌ها برنده جایزه نوبل ادبیات شد. لندن با استفاده از ایده‌های لوییس و کتاب غیرداستانی «سگ‌های من در سرزمین‌های شمالی» اگرتون ار. یونگ، آوای وحش را بازنویسی کرد. این داستان اما در ویلیام شکسپیر به یک اثر ختم نشد. او در اتللو از داستان کوتاه «کاپیتان مغربی» جیووانی باتیستا جیرالدی معروف به سینسیو وام گرفت. شکسپیر در طرح داستان، شخصیت‌ها، نام‌های خاص، صحنه و نکات اخلاقی از داستان جیرالدی استفاده کرده. رومئو و ژولیت را نیز از شعری به نام «تاریخ غم‌انگیز رومئو و ژولیت» ارتور برووک الهام گرفت، بدون اینکه اشاره‌ای به این آثار کرده باشد. جورج اورول هم در ۱۹۸۴ اثر «ما» یوگنسی زامیاتین را که روزگاری مورد انتقاد قرار داده بود بازآفرینی کرد. «سه تفنگدار» الکساندر دوما نیز از «خاطرات مسیو دارتانیان» کورتیلز د. ساندراز است.

مضمون‌های محدود، تکراری، اما همیشگی 
در ادبیات داستانی ایران، گروهی از منتقدان که همواره در بخشی از کار خود به صادق هدایت نظر داشته‌اند، او را نیز در بعضی آثارش چون «کد 24» تحت‌تأثیر فیلم‌های سینمایی «نوسفراتو»، «دراکولا» و «گولم» دانسته‌اند. اما چقدر این ماجرا نقص محسوب شده و تا چه اندازه پیش شرطی برای روایت کردن داستان است؟ شیوا مقانلو، مترجم در این‌باره می‌گوید: «مضمون‌هایی که همیشه می‌شود درباره‌شان قصه نوشت، محدودند. به همان محدودیت درک و برداشت ما از جهان، و به همان محدودیت تجربه و توان ما در برابر زندگی. هیچ نویسنده‌ای از تکرار مضمون در آثارش گریزی ندارد چون هم ذهن و هم جهانش تکراری است. اما چه می‌شود که با توجه به این محدودیت‌ها، اثری را بدیع و بکر، اثری را اقتباسی، یکی را الهام گرفته و دیگری را دزدی می‌دانیم؟ شاید مهم این باشد که مضمون‌های تکراری را با چیدمان و نگاه جدیدی عرضه کنیم. یعنی جایگاه خودمان را عوض کنیم و به تکرارها نگاه تازه‌ای بیندازیم. مثلا شخصیت‌ها را براساس نیاز زمان و مکان انتخاب کنیم. زاویه دید و راوی‌هایمان را عوض کنیم، خط اصلی و خطوط فرعی قصه‌ را تغییر دهیم، اوج و فرود و گره‌گشایی را نو کرده و قهرمان را با واکنش و سرنوشت دیگری بیافرینیم».  اگر این گفته مقانلو را منطقی بدانیم شاید بتوانیم نمونه‌های بد کپی را در دسته آثاری بگنجانیم که از این شیوه به تقلید اثر نپرداخته و صفر تا 100 داستانی را دوباره بازآفرینی کرده یا با ترجمه اثری، آن داستان را به نام خود منتشر کرده باشند. 

این خبر را به اشتراک بگذارید