• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
پنج شنبه 24 آبان 1397
کد مطلب : 37561
+
-

گفت‌وگو با کارگردان نمایش رستم و سهراب که حضور مددجویان آسایشگاه کهریزک به‌عنوان بازیگر در آن، اتفاق خوب هفته قبل را رقم زد

اسطوره‌های بازآفرینی‌شده

اسطوره‌های بازآفرینی‌شده

نرگس قوی‌زری

بی‌‌شک ستاره‌ این روزهای دنیای نمایش کسانی هستند که 9سال زمان صرف کردند تا راه سخت ناامیدی تا امید را طی کنند و جایی بایستند که همه نگاه‌ها به سمت آنها باشد؛ جایی درست در وسط شهر و در قلب مراکز هنری؛ راهی که از کهریزک تا تالار وحدت کشیده شد. گروه نمایش «مددجویان آسایشگاه کهریزک» در این هفته با 3 اجرای تأثیرگذار در تالار وحدت توجه خیلی‌ها را به‌خود جلب کردند و نمایش ایرانی رستم و سهراب را روی صحنه بردند. بعد از نخستین اجرا، آن‌قدر هیجان‌زده بودند که بعضی‌هایشان از فرط خوشحالی در پشت صحنه گریه می‌کردند و بعد که به آسایشگاه بازگشتند تا پاسی از شب بیدار ماندند و موفقیت‌شان را جشن گرفتند. اما میرکمال میرنصیری، مربی و استاد این گروه 18سال است که در کنار آنهاست و نتیجه کلاس‌های نمایش‌درمانی‌اش چندنمایشی بوده که روی صحنه برده و حالا عظیم‌ترین نمایش آنها تیتر یک خبرهای بیشتر رسانه‌هاست. با او درباره این سال‌ها و سختی‌ها و انگیزه‌های خودش و شاگردانش گفت‌وگو کرده‌ایم.

  9سال تمرین برای یک نمایش! از این 9سال بگویید. چطور بچه‌ها را با خودتان در این سال‌ها همراه کردید و تا اینجا کشاندید؟

هرکاری که بخواهد شروع شود از اولش نباید انتظار فرش قرمز داشته باشیم. وقتی می‌بینیم فردی یا گروهی موفق هستند و کاری انجام داده‌اند و همه برای آنها احترام قائلند، در واقع آن احترام برای ایمان و سختی راهی است که طی کرده‌اند. برای من سختی کار با بچه‌ها یک چیز است و سختی کار در فضایی که آنهایی که باید کار را حمایت کنند به آن باور ندارند یک چیز دیگر. البته همه اینها هست ولی یک وقت‌هایی فکر می‌کنم اگر یک نفر فقط به‌دنبال نتیجه باشد خسته می‌شود. اگر فکر کنیم هرکس وظیفه‌ای دارد و من هم وظیفه‌ای دارم و تلاش کنم، ‌آن‌وقت رسیدن به نتیجه هدف نیست و من وظیفه‌ام را انجام داده‌ام؛ حتی اگر نتیجه آن را نبینم بقیه می‌آیند و کار را به نتیجه می‌رسانند. من اینها را به بچه‌ها می‌گویم.

  چند وقت است با این گروه کار می‌کنید؟

ما 18سال پیش کارمان را شروع کردیم. از روز اول عبارتی را تکرار می‌کردم که ما منتظر هیچ‌چیزی نیستیم و می‌دانیم ممکن است خیلی‌هایمان نتوانیم تا انتهای کار باشیم و نتیجه آن را ببینیم. همانطور که در همه این سال‌ها تا امروز ما 8 نفر از کسانی که کار را با ما شروع کرده بودند در کنارمان نداریم و از دنیا رفته‌اند.

  ‌صرفا بر اثر بیماری بود یا کهولت سن هم نقش داشت؟ یعنی اعضای گروه آمادگی‌اش را داشتند یا یکباره پیش آمد؟

کهولت سن که نه! ما در تیم فعلی سالمند نداریم. بازیگر نقش رستم ما نزدیک به 70سال دارد که البته 18سال پیش سالمند نبود. اما الان تیم ما دارد پیر می‌شود، من هم دارم پیر می‌شوم. اما از دست‌دادن‌هایمان بابت بیماری است. هرچند عمر دست خداست اما به هر حال می‌دانیم که همین الان هم بچه‌هایی کنار خودمان داریم که براساس شواهد نشان می‌دهد مدت زیادی کنار ما نخواهند ماند.

  همان 18سال پیش کار را چطور شروع کردید؟

شکل‌گیری گروه، برای نمایش دیگری بود. سال 79 من پیشنهاد تمرین با بچه‌ها و برگزاری کلاس را مطرح کردم و رفتم آنجا. بچه‌ها باور نداشتند بتوانند کار کنند. برای همین یک سال طول کشید تا من آنها را راضی‌کنم که بیایند و سرکلاس بنشینند. طول کشید تا اعتماد کردند و حرف زدیم و دوست شدیم. 3سال بعد نمایش «و اما انسان» را در سالن اصلی تئاتر شهر در جشنواره مهرآیین اجرا کردیم و نمایش‌مان با 4جایزه به‌عنوان اثر برتر انتخاب و خود این موفقیت باعث شد بچه‌ها با امید بیشتری کار را ادامه دهند و حالا هم تا این نمایش به نتیجه برسد، 9سال شد.



  از دست‌دادن‌ها چه تأثیری روی کار دارد‌؟

در مورد کار که ما پیش‌بینی چنین شرایطی را می‌کردیم معمولا نقش‌ها را دونفره یا سه نفره تمرین می‌کنیم؛ یعنی برای یک نقش 2 یا 3 نفر تمرین می‌کنند. همین الان برای نقش تهمینه 2 نفر در گروه همسرایان آماده هستند اما برخی نقش‌های اصلی هم هست که فقط یک نفر را برای آن داریم، مانند نقش رستم اما به جایش از یکی از اجراهای او فیلم گرفته‌ایم که اگر به هر دلیلی نه فقط خدای ناکرده مرگ و از دست دادن بلکه اگر به‌خاطر بیماری و کسالت یک روز آمادگی رفتن روی صحنه را نداشت، به جایش فیلم بازی او را در کنار اجرا و بازی دیگران روی صحنه پخش کنیم. من فیلم اجرای همه بچه‌ها را دارم. مثلا کسی که الان نقش سهراب را بازی می‌کند همان کسی نیست که کار را با او شروع کردیم. اما سال 88 که یک اجرا در ارسباران داشتیم از او فیلم گرفته‌ایم که الان بین ما نیست. فیلمش را روی صحنه پخش می‌کنیم تا یادی از او کرده باشیم.

  خود بچه‌ها چطور کنار می‌آیند؟‌‌

در مورد کنار‌آمدن بچه‌ها باید بگویم که ما همه با هم یک تصمیم گرفته‌ایم که به احترام همه آدم‌ها چه سالم و چه معلول با چنگ و دندان کار را جلو ببریم. برای همین در همه شرایط، تمرین کرده‌ایم. درست است که با مرگ یکی از اعضای گروه، فضا سنگین می‌شود و همه مرگ را به‌خودشان نزدیک‌تر می‌بینند اما به این فکر می‌کنیم که خوشحالی آن آدمی که دیگر بین ما نیست در این است که ما کار را جلو ببریم. برای همین موضوع برای همه ما حل می‌شود و ما به‌عنوان یک رسالت به کارمان نگاه می‌کنیم.

  فارغ از اینکه مربی و استاد هستید و باید روی احساسات و هیجانات خودتان و بچه‌ها کنترل داشته باشید، شما هم بالاخره دچار احساسات می‌شوید. با از دست‌دادن اعضای گروه چطور کنار می‌آیید؟‌

احساس قاعدتا باید تابع فکر باشد. یک وقتی احساس تابع فکر است و زمانی هم فکر آدم‌ها تابع احساس که این اشکال دارد. طبیعی است که هر آدمی وقتی کسی را از دست می‌دهد ناراحت می‌شود ولی فکری که باید آن حس تابعش باشد می‌گوید به هر حال این افراد خواهند مرد؛ هم آنها هم همه آدم‌های دیگر. ما می‌دانیم که مرگ را باید بپذیریم. اما بین اینکه آدم‌ها روی تخت، بی‌مصرف افتاده باشند و از دنیا بروند تا اینکه وسط میدان و در حال تلاش بروند فرق است و خب حالت دوم خیلی تراژیک و حماسی است؛ اینکه من معمولا می‌گویم ما باید آدم‌های دیگر و عزیزانمان را به قدری دوست داشته باشیم که حاضر باشیم به‌خاطر منافع آنها بتوانیم عواطف‌مان را کنترل کنیم که اگر کنترل نشود، کم می‌آوریم.

  برای کنترل هیجان و استرس اجرا چه فکری داشتید؟‌ اجرا در تالار وحدت و جلوی آن جمعیت برای هرکسی می‌تواند سخت باشد، چه رسد به اینها که غلیان احساساتشان خیلی بیشتر است. چه ترفندی داشتید‌؟‌روانشناس کنار گروه بود؟

من خودم علاوه بر کارگردانی تئاتر، روانشناس و مشاور خانواده هم هستم و همین امر خیلی کمک کرد. بالاخره ساعت‌هایی را با بچه‌ها صحبت می‌کنیم؛ چه قبل از اجرا و چه در زمان اجرا. با این حال قبل از اینکه اجرا شروع شود، 3-2 هفته‌ای پیشنهاد کردم که در اردو باشند. اینها از بقیه بخش‌های آسایشگاه منفک شدند و در شهرکی که در آنجاست یک جا نگهداری شدند؛ آقایان با هم و خانم‌ها با هم. برنامه غذایی خاص خودشان  و روانشناس مستقر داشتند و پزشک‌هایی که بتوانند معاینه‌هایی را انجام دهند تا زمان اجرا مشکلی پیش نیاید. به هر حال اینها در کار بود. مضاف بر اینکه اتفاقاتی که در طول این 9- 8سال افتاد خیلی کمک‌کننده بود چون ما در این سال‌ها فقط نمایش تمرین نکردیم. وسطش به بهانه جمله‌های نمایش، یک بحث فکری راه انداختیم و روی افکارشان کار کردیم چون هدف ما نمایش نیست بلکه وسیله ما نمایش است؛ یعنی تئاتری نیست که بگوییم تئاتر معلولان بلکه نمایش‌درمانی است و هدفش درمان روحی، روانی و شناختی این آدم‌هاست و ابزارمان تئاتر است. از این روش‌ها کمک گرفتیم که بچه‌ها شرایط را راحت‌تر تحمل کنند. ضمن اینکه این بچه‌ها تا به اینجا برسند در آسایشگاه برایشان اجراهای کوچک زیادی گذاشته بودیم؛ مثلا برای مددجوها و مدیران آسایشگاه اجرا داشتند و حتی هنرمندان مطرحی را از بیرون به آنجا بردیم و در حضور آنها اجرا داشتند تا یکی یکی ترسشان بریزد و بتوانند در تالار وحدت اجرا داشته باشند.

  پیش از اجرا در تالار وحدت تمرین داشتید؟ بچه‌ها چطور توانستند با شرایط محیط جدید آشنا شوند؟

بله. تمرین داشتیم. در جریان این کار، هر کسی که ما با او کار داشتیم خیلی خوب برخورد کرد. بنیاد رودکی برای این 3شب اجرا از ما یک ریال هم نگرفت، همه عوامل تالار وحدت با ما برخورد حرفه‌ای داشتند، سایت ایران نمایش که کار فروش بلیت نمایش را برعهده دارد هیچ درصدی از ما نگرفت. همه هنرمندانی که برای بچه‌ها غیرقابل تصور بود که با آنها در یک فضا قرار بگیرند برای رفتن و آمدن و استفاده از عکس و تصویرشان هیچ مطالبه‌ای نداشتند. بنابراین ما توانستیم هم یک روز قبل از اجرا و هم در روز اجرا سالن را در اختیار داشته باشیم و همانجا تمرین کنیم چون رفتار همه عوامل با ما و کار ما حرفه‌ای بود.

  لحظه اوج این 9سال که باعث شد امروز در تالار وحدت اجرا داشته باشید کی بود؟ یا اتفاقی که منجر به آن لحظه اوج شد؟

به‌نظرم چیزی که باعث شد ما به نتیجه برسیم یک لحظه یا یک اتفاق نیست. بیشتر از همه همت خود بچه‌هاست. حمایت‌هایی اعلام کردند که برخی محقق شد و برخی نه. اما برای من بزرگ‌ترین سرمایه این کار در وهله اول باورمان به این است که خدا این کار را تأیید می‌کند. البته برداشت من این است و شاید غلط باشد. اما همین باور باعث شد هرجا کسی جلوی‌مان ایستاد ما پشت‌مان به این گرم باشد که خدا از بچه‌ها دفاع می‌کند. این  مسئله بزرگ‌ترین عاملی است که در این 18سال من را نگه داشته است. در بدترین و آزاردهنده‌ترین شرایط باور داشتیم که خدا ما را می‌بیند.

  محدوده سنی بچه‌ها چقدر است؟ بزرگ‌ترین و کوچک‌ترین فرد گروه چه کسانی هستند؟‌

کم‌سن‌ترین فرد گروه 16ساله‌ است. یکی از اعضای گروه همسرایان که تازه به ما ملحق شده‌ و به‌زودی در کار بعدی رشد خواهد کرد، اسمش علی اصغر مددی است. روی ویلچر می‌نشیند. بزرگ‌ترین فرد گروه هم آقای مجید مقدم است که با 70و اندی سال سن، سالمند محسوب می‌شود. دیابت دارد و یک پایش را به‌خاطر این بیماری از دست داده‌ است.

  کارکردن با گروهی که چه به لحاظ سنی و چه به لحاظ شرایط جسمی و روحی خیلی متفاوتند، کار سختی است. چطور بین آنها تعادل برقرار می‌کنید؟

ما در کارگروهی هدف‌مان یادگرفتن زندگی گروهی است. خود ما هم در زندگی عادی با بچه‌ دوماهه تا فرد 90ساله در ارتباطیم. این بچه‌ها قرار است زندگی کردن با هم را یاد بگیرند. کنار هم قرار‌گرفتن آنها یک فرصت است که راز و رمزهای زندگی را آموزش ببینند و تجربه کنند. از طرف دیگر من به‌عنوان مربی یک رفتار عام دارم که برای همه بچه‌های کلاس است  و یک رفتار خاص. می‌دانم با چه‌کسی می‌توانم سر کلاس شوخی کنم، چه‌کسی را باید نصیحت کنم، به چه‌کسی توجه کنم، به چه‌کسی در جمع تذکر ندهم و... به هر حال بخشی از کار مدیریت روابط است که من باید برای نگهداری آنها در کنار هم انجام دهم. یک راه دیگر هم مسئولیت‌دادن به آنهاست. ضمن اینکه وقتی می‌بینند من هنگام ورود یکی از افراد مسن از جایم بلند می‌شوم، هنگام صحبت با او ضمیر جمع به‌کار می‌برم و... آنها هم یاد می‌گیرند.

  تشویق چقدر در عملکردشان تأثیر دارد و چقدر دیده‌شدن برایشان مهم است؟‌

همه آدم‌ها از دیده‌شدن، لذت می‌برند. هیچ اشکالی هم ندارد. اگر هدف باشد غلط است اما اگر نتیجه باشد نوش‌جانمان. شهرت هم همینطور است. اینها را به بچه‌ها گفته‌ام. شما کارت را انجام داده‌ای، محبوبیت به‌دست می‌آوری، این محبوبیت سرمایه است.

  لذت‌بخش‌ترین لحظه کار برای شما چه وقت بود؟‌

برای خود من شاید لذت‌بخش‌ترین و عظیم‌ترین لحظه، زمانی است که کار تمام می‌شود و کل سالن از جا بلند می‌شوند. اگر به من بگویند این لحظه را با کره زمین عوض می‌کنی یا نه؟‌می‌گویم نه! این همان لحظه‌ای است که آدم‌های سالم که اغلب نگاهشان از بالا بوده حالا دارند از پایین به بالا نگاه می‌کنند. شعفی که بین بچه‌ها در این لحظه موج می‌زند را نمی‌شود قیمت گذاشت. بچه‌ها گریه می‌کنند و باورشان نمی‌شود اینجا هستند. یادم هست بعد از اجرای نمایش و اما انسان در سالن اصلی تئاتر شهر مددجویی داشتیم که وقتی پرده کشیده شد دیدم به‌شدت گریه می‌کند. پرسیدم چرا گریه می‌کنی؟ جوابی داد که همیشه یادم هست. گفت: من 54ساله‌ام و فقط امروز بود که حس کردم آدم‌ها نشسته‌اند تا من برایشان حرف بزنم. تأسف‌بار است که چرا در شرایطی زندگی می‌کنیم که یک آدم الان و بعد از 54سال باید این حس را تجربه کند.



خسرو احمدی؛ کارگردان و بازیگر تئاتر

 این بچه‌ها شاهکارند


«همتی که این بچه‌ها و مربی‌شان دارند باعث شده آنها الان در این نقطه باشند. اکثر این بچه‌ها 9سال تمرین کرده‌اند؛ 9سال تمرین یک کار جذاب فارسی که بسیار سنگین است و کار هرکسی نیست. حالا برای اینها که بیشترشان مشکلات جسمی دارند و هر کدام به نوعی معلولیت دارند، کاری فوق‌العاده است. بیشتر آنان حتی نمی‌توانند راه بروند و تکلم کنند اما همه آنها شاهکارند. کلی کیف کردم کارشان را که دیدم و هرجا توانستم تبلیغ کارشان را کردم. همه باید بروند و ببینند. باید تشویقشان کنیم تا به زندگی امیدوار شوند. همه ما باید کار آنها را تبلیغ کنیم. شما به‌عنوان رسانه می‌توانید کمک کنید. ما به اندازه خودمان می‌توانیم تبلیغ کنیم. من هرجا توانستم به هرکسی که دیدم و به دوستان تئاتری‌ام گفتم بروند و این نمایش را ببینند. وقتی یک آدم 9سال برای یک کار وقت می‌گذارد و می‌تواند 9سال بر سر یک کار بماند و هر روز با امید سرتمرین حاضر ‌شود و هر روز برایش اتفاقات خوبی می‌افتد، دیدن همه اینها یعنی امید؛ یعنی هم ما و هم کسانی که چنین شرایطی دارند و از دسته توان‌یابان هستند می‌توانند امید داشته باشند. من چندین بار سر تمرین این نمایش حاضر شدم. با امید و با نشاط و هر روز با اشتیاق بیشتر سر تمرین حاضر می‌شدند. وقتی یکی دو ساعت قبل از نخستین اجرا آنها را دیدم نمی‌دانید چه هیجانی داشتند. خوشحال بودند که نمایش‌شان را می‌خواهند اجرا کنند. دیدن این لحظه‌ها و این حس و حال همه امیدبخش است و مشوق و نقطه‌امیدی برای دیگرانی که چنین شرایطی دارند. نخستین بار که کارشان را دیدم به بازیگر نقش سهراب که روی ویلچر است، گفتم من در 18سالگی این نمایش را بازی کردم و نقش سهراب را داشتم اما تو خیلی بهتر از من بودی. تو فردوسی را بهتر از من درک کردی. امیدوارم چنین کارهایی ادامه داشته باشد چون با دیدنش خیلی از آدم‌ها به زندگی امیدوار ‌شوند.»

این خبر را به اشتراک بگذارید