• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
سه شنبه 1 خرداد 1397
کد مطلب : 17254
+
-

بن‌سلمان، آتاتورک نیست

ولیعهد جوان عربستان نه به واسطه ‌شایستگی‌هایش که تنها به خاطر ساختار شکنی پدرش به این جایگاه رسیده است

بن‌سلمان، آتاتورک نیست


یک گزارش خبری جالب درباره خیزش سریع محمد بن‌سلمان- ولیعهد 32ساله عربستان سعودی- به سوی قدرت مربوط می‌شود به اینکه وی چگونه مادرش را منزوی کرد و او را مدتی در حبس خانگی نگه داشت. بن‌سلمان مادرش را دور از پدرش نگه داشت؛ دور از سلمان بن عبدالعزیز – پادشاه کنونی عربستان که به لحاظ ذهنی رو به زوال است – و توضیحاتی دروغین در این‌باره که چرا مادرش مدت‌هاست دیگر دیده نمی‌شود به پادشاه عرضه کرد. بنا به گزارش‌ها، بن‌سلمان از این بابت نگران بوده که مادرش با تسلط وی بر قدرت مخالفت کند و از پادشاه بخواهد به‌خاطر حفظ وحدت خانواده سلطنتی، مانع بلندپروازی‌های فرزندشان شود.

این گزارش را می‌توان به اشکال مختلف تفسیر کرد. یک برداشت این است که چنین کاری نشان از دقت و حسابگری چهره بی‌رحمی دارد که می‌داند چگونه باید در جنگ قدرت پیروز شود یا می‌توان این اقدام را نشانه آن دانست لایه یخی که بن‌سلمان با اسکیت روی آن حرکت می‌کند تا چه حد نازک است؛ حرکت در مسیر سیاسی بسیار متفاوتی با معادلات سیاسی و رویکرد خاندان سلطنتی سعودی در سال‌های اخیر. یک سیاستمدار تا چه حد می‌تواند قدرتمند باشد که مادر خودش را محبوس کند؟

بن‌سلمان اقدامات دیگری نیز انجام می‌دهد که همانند آنچه بر سر مادرش آورد بی‌رحمانه بوده یا از سر استیصال یا هر دو. ازجمله مضحکه تبدیل [هتل] ریتز-کارلتون در ریاض به زندانی پنج‌ستاره، طی عملیاتی شامل خشونت جسمی و اخاذی از قربانیان که به قیمت ثروت‌شان تمام شد. بن‌سلمان آن عملیات را اقدامی ضد‌فساد توصیف کرد اما فساد برای خاندان سعودی دقیقا چه تعریفی دارد، وقتی شاهزادگان از فروش نفت این کشور سهم دارند؛ همان سهمی که خود بن‌سلمان نیز همچون دیگر شاهزادگان ارشد کشور از آن بهره برده است؟

گرچه بن‌سلمان در داخل به سکوت مادر و دارایی‌های مصادره‌شده متکی است در خارج از کشور اتکای بسیاری به ایالات متحده دارد. هیچ شاهدی به خوبی سفر اخیر وی به آمریکا این مدعا را تایید نمی‌کند؛ سفری که حدود 3 هفته ادامه یافت. در این‌باره نیز می‌توان برداشت‌های مختلفی از سفر بن‌سلمان ارائه کرد. از یک‌سو دوری از پایتخت طی این مدت طولانی می‌تواند نشان از احساس اطمینان بن‌سلمان از موقعیت‌اش باشد (هرچند تاریخ حاکی از موارد متعدد حاکمان مستبد مطمئن به‌خودی است که در جریان سفرهای خارجی خود از مقام‌شان خلع شده‌اند). از سوی دیگر، این سفر نشان می‌دهد بن‌سلمان تا چه حد به حمایت ایالات متحده و حسن نیت این کشور وابستگی دارد.



میان ملی‌گرایی  یا ماکیاولیسم

ولیعهد سعودی با هدف جلب همین حمایت، خود را یک اصلاحگر و چهره نوگرایی ترسیم می‌کند که هدایت عربستان را از عقب‌ماندگی اجتماعی و اقتصادی به سوی قرن بیست و یکم برعهده دارد. چنین تصویری تداعی‌کننده بزرگ‌ترین چهره نوگرای یک کشور مسلمان در همین بخش از جهان است: مصطفی کمال آتاترک. اما آنچه آتاترک صورت داد با اقدامات بن‌سلمان از زمین تا آسمان تفاوت دارد. مصطفی کمال یک قهرمان نظامی جنگ‌جهانی اول بود (فاتح نبرد گالی‌پولی) که سپس هدایت تلاشی فوق‌العاده را برای نجات آناتولی از میان بقایای امپراتوری عثمانی برعهده گرفت درحالی‌که با یونانیان، ارامنه و دیگران در این راه جنگید. نوگرایی و سکولاریسم فراگیری که آتاترک به‌عنوان نخستین رئیس‌جمهور جمهوری ترکیه به ارمغان آورد به او وجهه و جایگاهی در حد پدر ترکیه بخشید.

در نقطه مقابل، بن‌سلمان با وجود مهارت‌های ماکیاولیستی خود در کسب قدرت، به این خاطر در چنین جایگاهی قرار گرفته که از قضای روزگار پسر محبوب ملک سلمان پادشاه سعودی است؛ ملک سلمانی که به‌عنوان پسر عبدالعزیز- بنیانگذار عربستان سعودی- تصمیم گرفته به جای انتقال مرسوم مشعل قدرت به دیگر فرزندان عبدالعزیز، آن را به فرزندان خودش بسپارد. علاوه بر بحث بی‌تجربگی بن‌سلمان باید به انحراف او از رویه مرسوم تصمیم‌گیری گروهی آل سعود – امری که احتمال گرفتن تصمیمات نادرست را توسط حکمرانی فردی کاهش می‌دهد– اشاره کرد که شاید آخرین عامل نارضایتی خاندان سعودی از خیزش بن‌سلمان نباشد. تحولاتی از این دست احتمالا پس از مرگ ملک سلمان بیشتر رخ خواهد داد.



احساسات آمریکایی‌ها

نگرش عمومی آمریکایی‌ها نسبت به عربستان سعودی، در مقایسه با نگاه آنان به دیگر ملل، کمتر مثبت می‌نماید. جایگاه عربستان در نظر مردم آمریکا پس از حملات 11سپتامبر بیش از پیش آسیب دید که ناشی از ملیت سعودی بیشتر هواپیماربایان آن حملات بود. با این حال، عربستان سعودی طی سال‌های اخیر توانسته است با ولخرجی در زمینه روابط عمومی – شامل لابی‌گری مستقیم با هدف بهبود وجهه خود و حمایت از برخی موسسات تحقیقات سیاستگذاری – نگرش مثبت ایالات متحده را که سخت به‌دنبال آن بوده است به‌دست بیاورد. علاوه بر نگرش مثبت‌تر برخی آمریکایی‌ها نسبت به این کشور طی سال‌های اخیر، چه به‌صورت مستقیم و چه تحت هدایت دولت ترامپ، آنچه به ریاض در بهبود وجهه‌اش در ایالات متحده کمک کرده اشتیاق عربستان بن‌سلمان برای برقراری رابطه با اسرائیل (گرچه در سطحی پایین‌تر از روابط دیپلماتیک رسمی) با وجود ادامه اشغال قلمروی فلسطینیان بوده است. این اشتیاق نمود دیگری است از ضعف‌های بن‌سلمان. این حرکت، بازتاب نیاز عربستان به جلب حمایت است (دست‌کم تایید شدن از سوی اسرائیل، به‌معنای جلب حمایت سیاسی درون ایالات متحده). عربستان با توجه به درگیری‌های منطقه‌ای‌اش، به‌خصوص رقابت با ایران به این حمایت نیاز دارد، حتی اگر این جلب حمایت در گروی دست شستن از موضع سنتی و اصولی‌تر در قبال استقلال فلسطین باشد.

بن‌سلمان با تمام قوا نقش ضد‌ایران را ایفا می‌کند. وی در سفر اخیرش به آمریکا در مصاحبه با برنامه «60دقیقه» تلویزیون ان‌بی‌سی درباره باز و مدرن بودن کشورش پیش از سال1979 سخن گفت و اینکه او می‌خواهد عربستان به آنچه به گفته خودش پیش از این 4 دهه تاریک بوده است بازگردد. واقعه سال1979 که چنین تأثیری بر عربستان سعودی داشت در واقع تصرف مسجدالحرام توسط تندروهای سنی بود و پس از آن، حکومت سعودی درباره واگذاری نهادهایی مانند آموزش و نیز نحوه پوشش افراد با محافظه‌کاران مذهبی سرسخت به مصالحه و توافق رسید. هرچند آنچه سال1979 برای بن‌سلمان تداعی می‌کند واقعه دیگری است: انقلاب ایران. گویی انقلاب ایران مسبب فجایع و زیاده‌روی‌های پلیس مذهبی عربستان سعودی طی این سال‌ها بوده است. بن‌سلمان در تلاش برای ارائه تصویری گمراه‌کننده از جو اجتماعی واقعی، تقریبا بسته و واپس‌گرای عربستان 4 دهه پیش، به دروغ‌هایی پناه می‌برد از قبیل اشاره به اینکه زنان سعودی پیش از سال1979 اجازه رانندگی داشتند.

در مصاحبه با برنامه 60دقیقه و برنامه‌هایی از این دست، بن‌سلمان همچنین به تمثیل نازیسم متوسل شد و ایران را با آلمان نازی مقایسه کرد. مانند بیشتر ارجاع‌هایی که به این تمثیل می‌شود چنین مقایسه‌ای نه‌تنها گمراه کننده بلکه کوچک جلوه دادن اقداماتی است که نازی‌ها در عمل صورت دادند. چنین مقایسه‌ای همچنین از این‌رو درخور توجه است که از سوی کشوری مطرح می‌شود که به گفته سایمون هندرسون در تاریخ‌اش روابط نسبتا دوستانه‌ای با آلمان نازی داشته است. گرایشی از افکار عمومی در ایالات متحده آمادگی آن را دارد که چنین تاریخی را نادیده بگیرد، همان‌طور که مدارای ترامپ را با برخی مصادیق یهودستیزی در آمریکا نادیده می‌گیرد، اگر بخشی از این مصالحه در گروی حمایت از دولت راستگرای اسرائیل نباشد آن هم درحالی‌که دولت اسرائیل به مشکل فلسطین دامن می‌زند. به این ترتیب، ما شاهد تمجید از اصلاحات خودخوانده بن‌سلمان از سوی کانون‌هایی هستیم که خواهان حمایت از دولت اسرائیل‌اند حال به هر شکلی و از سوی هر کسی.



مخاطرات موجود در روابط ایالات متحده و عربستان سعودی

اتکای شدید بن‌سلمان به حمایت آمریکا که به‌خصوص در عصر نفت شیل و با هر میزان وابستگی ایالات متحده به نفت عربستان بی‌سابقه می‌نماید، نشان از ظرفیت اعمال نفوذ چشمگیر واشنگتن برای حفاظت و پیشبرد منافع خود دارد. متاسفانه از این تأثیرگذاری استفاده نمی‌شود. بخشی از مشکل ممکن است به‌خاطر رابطه نزدیک بین دو مرد حدودا 30 ساله بی‌تجربه باشد؛ یعنی دوستی بین بن‌سلمان و جرد کوشنر -داماد ترامپ- درحالی‌که به‌نظر می‌رسد کوشنر از نفوذ قابل توجه خود در دولت ترامپ برای عقد قراردادها و توافقاتی با عربستان سعودی بدون اخذ مجوزهای امنیتی کامل بهره می‌گیرد. بزرگ‌ترین مشکل کنونی، جنگ فاجعه‌بار تحت هدایت سعودی‌ها در یمن است؛ موقعیتی که به‌نظر می‌رسد دولت ایالات متحده نمی‌خواهد از منافع خود در آن حفاظت کند، چه ریاض همچنان بر ادامه این حماقت تاکید دارد. مخالفت دولت ترامپ با صدور قطعنامه درباره یمن غیرقابل توجیه است؛ موضوعی که این هفته در سنا وتو شد و اگر هم تحقق یابد بر این حق مصرح در قانون اساسی تاکید می‌گذارد که کنگره است که باید زمان و مکان هر جنگی را تعیین کند؛ این یکی از بزرگ‌ترین مشکلات موجود در روابط آمریکا با سعودی‌هاست.

 در بلندمدت نیز این خطر وجود دارد که ایالات متحده بیش از حد به رهبری نزدیک شود که ممکن است آینده سیاسی او در کنار اصلاحات‌اش که درباره آن اغراق شده دردسرآفرین شود. علاوه بر موانع سیاسی، اجتماعی و مذهبی بسیار بزرگی که بر سر راه برنامه اصلاحی بن‌سلمان وجود دارد، پرسش‌هایی جدی مطرح است درباره آنکه آیا این برنامه به خوبی طراحی شده و آیا اهداف اقتصادی آن واقع بینانه‌اند یا خیر.

به‌عنوان یادآوری خطر اتکا به چنین چهره‌ای، بیایید مورد شاه ایران را به‌خاطر بیاوریم. او نیز مانند بن‌سلمان یک نوگرای خودخوانده بود که «انقلاب سفید» خود را به راه انداخت. او نیز نه بنیانگذار یک سلسله که وارث آن بود؛ سلسله‌ای که در قرن بیستم شکل گرفته بود. وی نیز به‌شدت به ایالات متحده وابستگی پیدا کرد و او نیز هیچ شباهتی به آتاترک نداشت و اینکه آتاترک هیچ‌گاه مادرش را محبوس نکرد.


پل آر. پیلار*
Lobe Log 22مارس 2018


* پل آر. پیلار، محقق ارشد میهمان در مرکز مطالعات امنیتی در دانشگاه جورج تاون و محقق مرکز سیاستگذاری امنیتی ژنو است. پست‌های قابل توجه او عبارت بوده‌اند از مقام اطلاعات ملی در امور آسیای شرقی و جنوبی، قائم‌مقام ریاست مرکز مقابله با تروریسم و دستیار اجرایی مدیر سازمان مرکزی اطلاعات (CIA). او از کهنه سربازان جنگ ویتنام و افسر بازنشسته ارتش ایالات متحده محسوب می‌شود. دکتر پیلار مدارک آکادمیک خود را از دانشگاه‌های آکسفورد و پرینستون گرفته است.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید